سه سفرکرده و یک بی ناموس

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

سفراول: آن هزار نخبه

اولین سفرکرده هفته گذشته ما، هزار جوانی بودند که رفتند. براساس آمارهای منتشره توسط وزارت علوم، در 80 روز گذشته هزار جوان بین 22 تا 23 سال برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در عرض هشتاد روز با هزینه شخصی از کشور خارج شده و عمدتا به سه مقصد اصلی یعنی دشمنان اصلی اسلام، آمریکا، کانادا و انگلیس سفر کردند تا در آنجا درس بخوانند. به عبارت دیگر، ماهانه حدود 300 دانشجو که اکثرا از نظر درسی بهترین دانشجویان کشور هستند، از کشور خارج می شوند. یعنی سالانه 3600 دانشجوی ایرانی که 25 درصد آنها موفق می شوند از کشورهای خارجی، یعنی همان دشمنان اسلام بورس بگیرند، به بلاد کفر می روند تا درس بخوانند.

اصولا در سال یک میلیون دانش آموز تلاش می کنند وارد دانشگاههای کشور شوند. از این افراد نیمی سرشان به دیوار می خورد و طبیعتا درد می گیرد و متوجه وضعیت وخیم زندگی آموزشی شان می شوند، نیمی دیگر هم وارد دانشگاه می شوند. از این افرادی که وارد دانشگاه شده اند، سالانه حدود 280 هزار نفر فارغ التحصیل می شوند. بودجه سال 1390 دانشگاهها به گفته وزیر علوم 4 هزار میلیارد تومان( یک میلیارد بیشتر از آخرین اختلاس بانکی بود) که با این پول در حقیقت هر دانشجو حدودا 13000 دلار در سال هزینه تحصیل اش می شود. با فرض اینکه فقط هزینه هایی که دولت صرف کرده، محاسبه کنیم، در چهار سال 52 هزار دلار پول صرف می شود تا یک دانشجو کارشناس شود و لیسانس خودش را بگیرد.

اما، فقط این که نیست، این دانش آموز محترم، حالا اسمش میثم است یا خشایار یا زهرا یا بردیا یا هر چیز دیگر، در دوازده سال تحصیلات ابتدایی هم بودجه برایش مصرف شده است. من نمی دانم که اصولا رفتن به مدارس کشور تا چه حد برای آموختن چیزهای به دردبخور مفید است، و یا اینکه اصلا آیا بردن دانش آموزان به استقبال از وزیر و وکیل و رئیس جمهور یا اردوی بسیج چه فایده ای برای سطح علمی کشور دارد، اما بیایید حساب کنیم که چقدر هزینه در سال برای یک دانش آموز مصرف می شود؟ براساس آمار منتشره توسط وزارت آموزش و پرورش، 12 میلیون دانش آموز در سال 1390 سر کلاس رفتند. بودجه دولت برای این دانش آموزان 15 هزار میلیارد تومان بود، یعنی هر دانش آموز حدودا در هر سال 125 هزار تومان هزینه برای دولت برمی دارد. باز هم توضیح می دهیم که همه این هزینه ها بدون محاسبه هزینه خانواده هاست که ممکن است چند برابر این هزینه باشد. به عبارت دیگر هر دانش آموز با سیستم آموزشی ایران سالانه هزار دلار برای دولت خرج برمی دارد. به این نکته هم لابد دقت می کنید که به دلیل تغییر هرم جمعیتی تعداد دانش آموزان کشور از پنج سال قبل تا حالا نه تنها افزایش پیدا نکرده، بلکه از 15 میلیون دانش آموز به 12 میلیون رسیده است، با این وجود هم بودجه افزایش یافته و هم دولت درخواست استخدام کارمند جدید کرده است، برای چی؟ لابد برای دویدن دنبال ماشین رئیس جمهور سابق!

یعنی آقای شاهین خان، یا آلاله خانم که در طول 80 روز گذشته، هزار نفرشان برای ادامه تحصیل به بلاد کفر رفته اند، در حقیقت هر سال در دوره دبیرستان، سالی هزار دلار، و در دانشگاه سالی 13000 دلار حداقل و بدون همه هزینه های دیگر، فقط توسط دولت، در جمع برای هر نفر 64 هزار دلار هزینه شده است تا یک دانشجوی 22 یا 23 ساله کارشناسی تربیت شود. ما در اینجا خیلی هزینه ها را حساب نکردیم، مثلا آن هزار دلاری که برای مهتاب خانم که با معدل 19 وارد دانشگاه شده، برای قاتل روح الله داداشی هم صرف شده و اصولا تا آنجا که ما می دانیم، هدف تاسیس آموزش و پرورش، تربیت نیروی انسانی است، نه تربیت اراذل و اوباش یا بسیجی ها. به عبارت دیگر هدف اصلی از هزینه کردن 15 میلیارد دلار برای تربیت آن 280 هزار فارغ التحصیل است. یا در حقیقت بخش مهمی از این آموزش برای آن دوره است، وگرنه آموزش خواندن و نوشتن طبیعتا نیاز به این همه دستک و دنبک ندارد. پس ما با این واقعیت روبرو هستیم که در هر 80 روز مبلغی در حدود 64 میلیون دلار، فقط هزینه صرف می شود، تا دانشجویانی که با پول نفت و بودجه رسمی دولت آموزش دیده اند، بروند به بلاد کفر و به عنوان نوابغ و بچه های درسخوان و باهوش در آنجا به زندگی ادامه دهند. یعنی ما سالانه 288 میلیون دلار پول مصرف می کنیم تا دانشجوی تربیت شده مان برود به انگلیس، کانادا و آمریکا فوق لیسانس و دکترا بگیرد.

از آن طرف چه اتفاقی می افتد؟ انگلیس و آمریکا و کانادا، به جای اینکه 64 هزار دلار برای هر نفر، یا احتمالا خیلی بیشتر پول صرف کنند، تعداد زیادی دانشجوی ایرانی که مثل بلبل حرف می زنند و از صبح تا شب فقط سرشان توی کتاب شان است تا زودتر درس شان را بخوانند، و نهایتا هر هفته یا ماه در یک تظاهرات علیه ایران شرکت می کنند، و از فضای دموکراسی در فرنگ لذت می برند و به آن احترام می گذارند، می شود شهروندشان. شهروندی که مثل بچه آمریکایی ها، بچه کانادایی ها و بچه های لندن شهروندان عاصی نیستند و دائم علیه دولت تظاهرات نمی کنند. سرراست حساب کنیم. سالی یک میلیارد دلار پول مصرف می کنیم تا سطح علمی دانشگاههای کشورهایی که دشمن مان می دانیم بالا برود.

 

سفر دوم: یارانه نیویورکی

همزمان با سفری که هر روز 12 نخبه کشور با پول و هزینه خودشان به انگلیس، آمریکا و کانادا داشتند، یک هواپیمای اختصاصی برای هفتمین بار محمود احمدی نژاد و خانواده اش را به سفر نیویورک برد. در این هفتمین سفر اگرچه باز هم صندلی های خالی تنها ناظران و شنوندگان سخنرانی تکراری احمدی نژاد بود، و برنامه های دیگر او مثل سخنرانی در دانشگاه کلمبیا و بسیاری از برنامه های تلویزیونی اش لغو شد، اما گفته نشدن هیچ کلامی در مورد فلسطین به عنوان موضوع بحث، و انتقاد جدی از آمریکا، که احمدی نژاد در تلاش است تا با آن کشور رابطه برقرار کند و از سوی دیگر بحث مدیریت جهانی از سوی رئیس جمهوری که از مجلس تا رهبر و قوه قضائیه زیر فشار است، و مدیریت اتاق خودش را هم در دست ندارد، به یک شوخی تبدیل شد. در این سفر مفرح خانوادگی اعظم السادات فراحی شاندیز( همسر احمدی نژاد، البته فقط عینک دیده شد)، مهدی احمدی( پسر احمدی نژاد)، طیبه رحیم مشائی( عروس احمدی نژاد)، فاطمه احمدی نژاد( دختر احمدی نژاد)، اسفندیار رحیم مشائی( خود احمدی نژاد)، مهدی خورشیدی( داماد احمدی نژاد)، همسر رحیم مشائی، همسر بقائی، خود بقائی، همسر وزیر خارجه و همسر ثمره هاشمی و همچنین نوه احمدی نژاد نیز در دو طبقه هتل وارویک که قیمت اتاق های آن بین 400 تا 700 دلار در هر شب است، اقامت کردند. بطور مستقیم هزینه ای معادل 500 هزار دلار فقط خرج سفر خانوادگی، و 300 هزار دلار فقط هزینه رفت و آمد با هواپیمای اختصاصی بود.

سفر هفتم احمدی نژاد، نه سفری تبلیغاتی بود، نه سفری دیپلماتیک بود، نه اجباری بود که پس از شش سال به سفر برود، نه قرار بود مشکلی در این سفر حل شود. نه دیگر احمدی نژاد سخنگوی جمهوری اسلامی بود که بخواهد این همه هزینه کند، تا مردم سوریه که بقول رحیمی فکر می کردند پیامبر بعدی شبیه احمدی نژاد است و حالا عکس هایش را آتش می زنند، به حرفهای تکراری اش گوش کنند، نه مردم آمریکا که می دیدند او برای نمایش تبلیغاتی هر سال دو آمریکایی زندانی یا یک آمریکایی زندانی را آزاد می کند، جلوی تلویزیون مصاحبه اش نشستند، نه حتی در ایران کسی برایش اهمیت داشت که او در آنجا چه می کند. مصری ها هم دیگر اسم خرمای شان را احمدی نژاد نمی گذارند. حتی “القاعده” هم اظهارات احمدی نژاد را درباره 11 سپتامبر مسخره خواند. اما با همه اینها این سفر مثل یک واجب شرعی صورت گرفت. چرا؟

راستش را بخواهید هیچ دلیلی جز رفتن به یک سفر خانوادگی تفریحی برایش پیدا نمی کنم. البته 800 هزار دلار یا یک میلیون دلار، پول زیادی برای این سفر نیست، اما هزینه واقعی سفر احمدی نژاد این نبود. اصولا اگر در نظر بگیریم که آدمی به اسم احمدی نژاد رئیس جمهور است، لابد باید دنبال یک دلیل برای بودنش  بگردیم. گفته بود که پولدارها را سر جای شان می نشاند، بزرگترین فساد مالی تاریخ در دولتش رخ داد. گفته بود خانواده سالاری را از میان می برم، توضیحی با آنچه در فوق گفتم نمی دهم، گفته بود اسلام را حاکم می کنم، ما که از این موضوع خوشحال نمی شویم، ولی کدام روحانی و مجتهد و مرجعی است که چه در میان منتقدین حکومت، چه حامیان آن، احمدی نژاد را بدترین چهره سیاسی کشور نداند؟ گفته بود انرژی هسته ای ایجاد می کنیم. کو؟ گفته بود با صرفه جوئی در دولت هزینه ها را پائین می آوریم. کجاست؟ گفته بود انقلاب جهانی ایجاد می کنیم، اکثر آنها که می خواستند انقلاب جهانی ایجاد کنند، فعلا مورد حمله مردم شان هستند. اما یک کار را گفت و تا حدی کرد. دولت در چند مرحله به مردم یارانه پرداخت. شاید این تنها دلیلی است که کسی بخاطرش بخواهد از احمدی نژاد حمایت کند.

وزارت نیرو امروز گزارش کرد که دولت 14400 میلیارد تومان بدهی به بخش خصوصی دارد. و اغلب شرکت های پیمانکار وزارت نیرو ورشکست شده اند. دولتی که آمده بود تا به بخش خصوصی را قدرت ببخشد، بخش خصوصی را ورشکست کرده است. این مبلغ 14400 میلیارد تومان، یعنی 12 میلیارد دلار، یعنی بودجه یک سال دولت هاشمی و خاتمی و یعنی یک ششم کل بودجه کشور. به گفته وزارت نیرو، هزینه نصب چهار نیروگاه صرف یارانه نقدی شده است و در سال 89 نیز 92 میلیارد دلار صادرات نفت صرف یارانه نقدی شده است. در حقیقت پولی که مردم دارند هر روز می دهند، همین پول است. دولت 4 میلیارد دلار به مردم پول نقد می دهد، تا مردم از رئیس جمهور راضی باشند و او به سفر برود، و به جای آن چهار نیروگاه ایجاد نشود.

 

سفر سوم: خاوری به کانادا رفت

در حالی که پژویان گفته است “در اختلاس اخیر تخلفی صورت نگرفته است” مثل اینکه شما بگوئید در قتلی که رخ داد کسی کشته نشده است، به گفته محمد یا حسین یا علی نقی یا محمد تقی یا سید محمد یا هر اسم دیگری که به دلیلی عوض شده است، آقای سید محمد جهرمی رئیس بانک صادرات به عنوان صاحب عزای این اختلاس، اعلام شد که مدیرعامل سه بانک از جمله بانک صادرات برکنار شده است، اما با وجودی که جهرمی مدیرعامل بانک صادرات است، فردی که برکنار شده یک نفر دیگر است که او هم مدیر عامل بانک صادرات است، ضمنا آقای خاوری یک مدیر عامل دیگر بانک صادرات سوار هواپیما شد و چون هیچ مقاله ای در هیچ نشریه ای ننوشته بود و به بی بی سی تلفن نزده بود، و فقط مدیرعامل بانکی بود که در سه میلیارد دلار اختلاس نقش داشت، رفت کانادا و حالا رسیده خانه شان و دارد نفس راحتی می کشد. همچنین با توجه به اینکه به گفته محسنی اژه ای معاونان دولت دهم حداقل 250 پرونده تخلف مالی دارند، و چون یک اختلاس بزرگ در قوه مجریه صورت گرفته، و چون مشکلات جدی میان قوه مجریه در مورد اداره کشور وجود دارد و همه این تخلفات نشان می دهد که قوه مجریه چون مورد نظارت قرار نگرفته، طرح نظارت بر نمایندگان که بقول شیرزاد خلاف قانون اساسی است، توسط خود نمایندگان مجلس تصویب شد.

 

و یک بی ناموس

محسن رضایی گفت: “کاندیدای مجلس نمی شوم” خبرنگار پرسید: مطمئن؟ گفت: “دارم می گم به ناموسم قسم می خورم که کاندیدای مجلس نمی شم.” خبرنگار گفت: “ فهمیدم، چشم، من خودم به شما رای می دم.”