سالهاست زیر فشار شعارهای بومی گرائی و ضرورت آن که به “نسبی گرائی فرهنگی” پیوند می خورد، زنان مسلمان در سطح جهان رنج می برند. خروج از این دایره بسته و ورود به افق های گسترده ای که در آن افق ها بحث مرزبندی شده زن و مرد، بحث غالب نیست، از عهده زنان ایرانی خاصی که در ایران در شرالط خاص زیسته اند، مدرسه و دانشگاه رفته اند و بالیده اند، بر می آید. آخرین نمونه پر جاذبه آن را سازمان خبری CNN گزارش داده است. بر پایه این گزارش:
“مریم فقیهایمانی برای سخنرانی درباره صلح میان ایران و اسرائیل کاندیدای عجیبی بهنظر میرسد. اما او روز چهارشنبه در یک گردهمای بینالمللی در اسلو این کار را خواهد کرد. او دختر یکی از مهمترین آیتاللههای ایران است. در کودکی تابستانها را در شهر اصفهان میگذرانده و با کودکان آیتاللههای مهم دیگر بازی میکرده، از جمله فرزندان آیتالله روحالله خمینی رهبر انقلاب ایران. به یک موسسه مذهبی میرفته که در آن جا او را پر میکرده اند از نفرت نسبت به یهودیان. اسرائیل در کتاب های درسی از نقشه پاک شده بوده و در کتابهای تاریخ اثری از هولوکاست نبوده. او امروز ارزشهای تحمل و انعطاف را تبلیغ میکند و از مردم میخواهد با هم گفتگو کنند. چندی پیش در کنفرانس دانشکده حقوق هاروارد درباره ایجاد پل بین ایران و رقبای منطقه گفت: “خاورمیانه سرزمین گوناگونیهاست. باید یاد بگیریم چگونه از فرصتها استفاده کنیم و بهترین نتیجه را بگیریم.”
پدر ایمانی، نقش عمدهای در انتشار پیامهای خمینی در دوران انقلاب ایفا می کرده. امروز نیز از شخصیتهای پرنفوذ است. اما شبها که خانوادهاش فکر میکردند مشغول عبادت و آماده شدن برای خواب است، مریم به سرزمینهای ممنوعی پا میگذاشت که در ادبیات کلاسیک آمده بود. پس از انقلاب، تمام کتابها درباره غرب ممنوع شد. اما او کتابهای تاریخ اروپا و آمریکا را از کتابخانهای که پدرش برای مردم ساخته بود برمیداشت. در میان آن صفحات بود که ایمانی حقیقت جدیدی را یافت، یک “پنجره تفکر متفاوت” که مسیر زندگی او را به شدت تغییر داد.”
این فرازهای کوتاه از یک زندگی پر ماجرا، ما را به این پرسش مشغول می کند که آیا در مسیر مهاجرت های خودخواسته یا حکومت خواسته، ما نیز توانسته ایم “پنجره تفکر متفاوت” را در ضمیر خود باز کنیم و از تکرار شعارهای تابو شده و ویرانگر، خود را نجات بدهیم یا خود نیز مغلوب صداهائی شده ایم که در مسیر باد بر طبل پروپاگاندا می کوبد و حتی از ما که به هر دلیل زادگاه خود را ترک کرده ایم، توانائی و شهامت امتناع از همصدا شدن با آن صداها را سلب کرده است.
مریم فقیه ایمانی، دهکده جهانی را خوب شناخته، زادگاه خود را با علم و آگاهی بر این که به کدام منظور، آن را ترک می کند، ترک کرده است. درک زنانه از آن سرنوشت که پیرامون محیط زندگی اش برای زنان رقم زده اند، به او این هشیاری را بخشیده که می شود مهاجرت را با هدف شکستن تابوهای محرک جنگ و ستیر ترمیم و تعدیل کرد. توجیه گری را در خور فهم تجربی و علمی خود ندانسته و تبدیل به طوطی شکرشکن برای خوش آمد طایفه فکری پدر نشده است. او توانسته به یک “صدای متفاوت” تبدیل بشود، به یک زن تابوشکن و شجاع که زیر سلطه پیش فرض های سیاست های شعاری نرفته است، هرچند محیط زندگی کودکی و نوجوانی اش، از آن کوچه های شعارزده و مرگ بر این و آن گذشته است. مریم تابوها را زیسته و اینک رهبری شکستن یک تابوی حساس انقلابی را که محو اسرائیل از نقشه جهان است، با تاکید بر ضرورت نفی آن بر پایه “مدارا” و “سازگاری” به نفع صلح جهانی به عهده گرفته و بزودی از اسلو نروژ، صدای او را خواهیم شنید که با صدای خانواده هائی که در کنار آنها بزرگ شده و 36 سال است “تابوسازی” می کنند، بکلی متفاوت است. این صدای شجاعانه که زنانه است و تا کنون در 36 سال گذشته، این چنین پر قدرت و مبتنی بر دانش تاریخی، از زبان یک ایرانی که با انقلاب زیسته، شنیده نشده، گونه ای است از توانمندی های زنان جوان ایرانی که در شرایط دشوار خانوادگی و اجتماعی، راه مهاجرت پیش گرفته اند. حرکت در جهت مخالف امواج مهیب سیاست های انقلابی، آسان نیست. چالش با این موج ها فقط از عهده نادره انسان هائی بر می آید که می فهمند تابوهای خلق شده توسط شعار سازان، زخم های خونین بر تن جهان را عمیق تر می کند. این که جوانه زنی تن به این چالش داده، درآمدی است بر این که از درون خانواده های مبتلا به تب انقلاب، تابو شکنان هم زاده می شوند. اتفاقی نیست که اغلب “نخستین” ها در این زایش، ار جنس زن بوده باشند. زنی که از نوجوانی خداخدا می کرده خواستگاری در خانه را نزند تا او اندکی بیشتر بخواند و بیاموزد. هنوز که هنوز است پدر از او می خواهد به ایران بازگردد و شوهر کند و به تابوهای زنانه پشت پا نزند.
قصه مریم فقیه ایمانی، از هر زاویه که نگریسته شود، به این حسن ختام می رسد که پشت درهای بسته خانه های حاکمان امروز ایران و حامیان مخلص آنها عجب هیاهوئی برپاست و چه اندازه زنان در این خانه ها پنجه در پنجه تابوها انداخته اند. صدای این زنان است که وقتی در جهان انعکاس می یابد و از پیروزی دختر بر تفکر حاکم بر خانه پدری خبر می دهد، محال است آن تفکر عمر درازی داشته باشد.
ورود به “یک پنجره تفکر متفاوت”، خروج از دایره بسته بومی گرائی است که اتفاقا زنان در خانواده هائی که از این تفکر پاسداری می کنند، پیدا و پنهان بر آن یورش می برند. مریم فقیه ایمانی، یک نمونه کم نظیر و پیدای آن است. بسیار مریم ها در خانه های تابو زده فقیهان در کار شکستن پیش فرض ها هستند. مقدم شان گرامی است.