1- شرکت در انتخابات لزوما به معنای این نیست که آن انتخابات تمامی معیارهای لازم جهت “انتخابات به معنای کامل کلمه” را دارد، چرا که انتخاباتی آنچنان مطلوب را بیشتر در یک جامعه گذرکرده از چالش تحقق دموکراسی و حقوق بشر بایستی انتظار داشت، انتخابات در جوامعی که از آنها تحت عنوان “درحال گذار به سوی دموکراسی” یا پیشا دموکراتیک یاد می شود، به ویژه در خصوص انتخابات ریاست جمهوری که کانون اصلی قدرت اجرایی در آن متمرکز است را بیشتر باید یک “مجادله سیاسی” دانست که “شاید” بتوان از فرصت پیرامونی آن راهی به سوی دموکراسی پیدا کرد.
2- باید توجه داشت که امید به اصلاحات همچنان در مردم وجود دارد و حتی آن را می توان از انتخابات سوم تیر 84 نیز سراغ گرفت، ولی واقعیت آن است که مردم منتظر تعریف برخی جریانات مدعی اصلاحات از حدود و ثغور آنچه آنها از مفهوم اصلاحات می فهمند، نخواهند ماند و نمی توان هر نوع تلقی از اصلاحات را به خورد افکار عمومی داد. حقیقت آن است که مردم از اصلاح طلبان ناامید شده و باید برای احیای این امید کوشش کرد.
3- عدم اعتماد عمومی و علاقه عمومی به سرنوشت مشترک اجتماعی از مهمترین آسیب های اجتماعی ایران امروز است، ایرانیان نه تنها امروز به اصلاح طلبان بلکه به طور کلی به سیاست به عنوان ابزاری برای بهبود شرایط خود بی اعتقاد و بی اعتمادند. برای بازسازی این اعتماد، اصلاحات بایستی با همه توان و آبروی خود وارد میدان شود، بی شک همگان اذعان دارند که “عبدالله نوری” آبروی اصلاحات در ایستادگی و پایمردی بر سر ارزشهای اصلاحات است.
4- در این میان نقش عده ای از دوستان که در رسانه ها به عنوان سخنگویان اصلاحات شناخته می شوند حساس و تاریخی است. این افراد حق ندارند تحلیل های شخصی خود را که حتی در احزاب متبوعشان جمع بندی خاصی در مورد آنها موجود نیست با استفاده از ارتباطات رسانه ای که دارند به عنوان تابلوی جریان اصلاحات معرفی کرده و استراتژی خود را “تنها راه نجات” بنامند و صاحبان سایر دیدگاه ها را در نقش “خائنان” به آینده کشور متهم سازند.
5- اصلاحات با توجه به شکست های قبلی دیگر فرصتی برای ناکامی ندارد. فهم این نکته از ارزش اساسی برخوردار است. اصلاحات اگر می خواهد زنده بماند و لااقل نفس بکشد و با ادعاهایی نظیر آنچه محمدرضا باهنر می گوید که اصلاح طلبان جانشان را مدیون رافت ما هستند دیگر بار مواجه نشود، حق ندارد هیزم تنور هر انتخاباتی شود. باید باور کرد که گزینه های امتحان پس داده مهره های از پیش باخته اند و نه اعتمادی می سازند و نه آبرویی می خرند. نمی توان بار دیگر تجربه هاشمی در انتخابات 84 را این بار با خاتمی تکرار کرد.
6- همچنانکه طیف های مختلف اصلاح طلبان طی ماه های اخیر تاکید کرده اند “کاندیدای واحد” و “ماندن بر سر انتخاب آن” تنها راه ورود به انتخابات آتی است، با این حال درحالی که بحث کاندیداتوری رییس جمهور پیشین به عنوان رهبر اصلاحات از سوی برخی گروه ها به عنوان راه نجات کشور مطرح می شود، در همان زمان یکی دیگر از رهبران اصلاحات صراحتا و تلویحا اعلام می کند که چنانچه آقای فلانی وارد شود من نیز قطعا واردگود خواهم شد. نباید تعلل کرد، برای دستیابی به کاندیدای واحد باید به سوی چهره هایی رفت که توان کنارگذاشتن محترمانه تمامی رقیبان را داشته باشند. فردی مانند “نوری” که بی شک به احترام او و جایگاه و کارنامه روشن اش در صورت حضور مانع از تعدد نامزدهای سرشناس اصلاح طلبان خواهد شد.
7- باید پذیرفت که ائتلاف اصلاح طلبان در انتخابات های اخیر ائتلافی ناکام است که حتی اگر به قضاوت داور اعتراض هم داشته باشد، چاره ای جز پذیرش باخت ندارد. در این شرایط شورای هماهنگی اصلاحات بایستی اساسا دچار دگرگونی شده و با حضور گروه های واقعی اصلاح طلب چنانکه طی هفته های گذشته از سوی برخی از گروه ها و احزاب اصلاح طلب عنوان شده است، مجمع وسیعی تحت عنوان “کنفرانس اصلاحات” یا هر عنوان دیگری بنیان گذاری شود تا دستیابی به کاندیدای واحد ازاین طریق پی گیری شود.
8- اصلاح طلبان طی سالهای گذشته همواره در انتخابات با توجه به اینکه از موضع واکنشی و انفعالی وارد گود رقابت شده اند، پیش از آنکه کار به رای گیری برسد از سوی مراکز اصلی قدرت بازی خورده و با اقدامات کنشگرانه و حساب شده این مراکز چنان استراتژی و برنامه های خود را یک شبه تغییر یافته دیده اند که گیجی حاصل از آن حتی اجازه توجه به صندوق های رای را نیز از آنها گرفته است. معرفی بخشی از همکاران (اعم از معاونان و وزراء) کاندیدای واحد اصلاحات شاید یکی از کنش هایی باشد که بتوان مراکز تصمیم گیر علیه اصلاحات را در برابر آن به موضع انفعال کشاند.