سریال روز♦ تلویزیون

نویسنده

‏در حالی که با کیفیت بودن تولیدات سیما از اولویت های اصلی سیاست گذاران آن محسوب می شود، ساخت مجموعه ‏های بی مایه، سفارشی و… از برکات مدیریت قدرتمند چند ساله گذشته مدیر گروه فیلم و سریال تلویزیون تبدیل به خط ‏مشی اصلی سازمان شده است. آخرین نمونه این خط تولید ناپسند سریال 8 قسمتی واپسین کوچ ساخته غلامرضا صباحی ‏زاده-محصول مرکز اردبیل- است که با وجود داشتن سوژه ای قابل توجه-زندگی عشایر در ییلاق و قشلاق و اختلاف ‏میان نسل ها- نتوانسته جایی در میان تماشاگران ثابت تلویزیون برای خود دست و پا کند…‏

‏ ‏

kochb.jpg

‎ ‎واپسین کوچ‎ ‎

نویسنده، تهیه کننده و کارگردان: غلامرضا صباحی زاده. طراح صحنه و لباس: قریب منوچهری. طراح گریم: علی ‏جولایی. تدوین: حسین شاهی. صدا بردار: مسعود شاهوردی. مدیر تصویربرداری: افشین علیزاده. موسیقی: علی ‏حسینی. بازیگران: رامبد شکراب[اکبر]، زهره حمیدی[خورشید]، حسین خانی بیک، امید آهنگر[احسان]، بهمن دان، ‏حوری امیری، فرحناز منافی ظاهر. محصول شبکه دو سیما.‏

اکبر که از طایفه خود جدا شده و برای کار به شهر رفته، در کارخانه ای مشغول به فعالیت می شود. در محل کار یکی ‏از کارگران، دست به دزدی می زند و اکبر از این ماجرا باخبر می شود و با کارگر مذکور مشاجره می کند. کارگر بر ‏اثر هل دادن اکبر بر زمین می خورد و به کما می رود. اکبر از شهر می گریزد و نزد طایفه خود در روستا باز می ‏گردد. این بازگشت مصادف است با کوچی ناخواسته که طایفه او قصد آن را دارد. ‏

‎ ‎ضعیف و ناقص!!‏‎ ‎

ایده محوری داستان- پرداختن به زندگی مردمان و طایفه هایی که هر ساله از جایی به جای دیگر کوچ می کنند- جذاب ‏و بکر است. از این دست طایفه ها در ایران کم نیستند که معروف ترین آنها ایل قشقایی است. کمتر داستانی در چند سال ‏گذشته در این ارتباط ساخته شده است. اما سرانجام غلامرضا صباحی زاده با سریال واپسین کوچ به سراغ این مضمون ‏رفته است. ‏

داستان به خوبی آغاز می شود و فصل بندی های داستان به خوبی مخاطب را با خود همراه می کند. نحوه استخدام اکبر ‏در کارخانه، درگیری او با کارگر دزد، فرارش از شهر و… از این نمونه اند. اما مشکل زمانی آغاز می شود که اکبر از ‏شهر گریخته و به روستای خود می رود. بعد از این گره افکنی مخاطب منتظر اتفاق بعدی است، اما نویسنده با کمرنگ ‏کردن داستان اصلی که اکبر شخصیت محوری آن است و پرداختن به اختلاف بین دو طایفه ذهن مخاطب را دچار نوسان ‏می کند. البته در بخش هایی از این داستان فرعی، نویسنده بازهم گریزی به داستان اصلی می زند، اما مخاطب آنقدر ‏درگیر دعوای بین دو طایفه شده که دیگر داستان اکبر برای او آن جذابیت اولیه را ندارد. ‏

با پیشرفت قصه پیرنگ های فرعی دیگر و شخصیت های بیشتری وارد داستان شده، بر سردرگمی وی می افزاید. مانند ‏اختلاف نظر میان نوروزبیک و پسرانش اکبر و احسان که از زندگی عشایری خسته شده‌اند و قصد دارند هرچه زودتر ‏این روش زندگی را کنار بگذارند. ولی در میان عشایر، این کار نوعی سنّت‌شکنی به حساب می‌آید و یا وجود مارال ‏دختر حاج احمد و نامزد اکبر که بدون اجازه به شهر رفته و نامزدش را بلاتکلیف گذاشته بود و اینک زخمی به ایل ‏بازگشته است…‏

نکته دیگری که می توان به آن اشاره کرد حضور غلامرضا صباحی زاده در مقام نویسنده، کارگردان و تهیه کننده ‏است. پرداختن به این سه کار تخصصی در یک مجموعه تلویزیونی به طور همزمان، مسلماً در کیفیت اثر تاثیر مخرب ‏و ناخوشایندی می گذارد. این نکته در کارگردانی بیشتر نمود دارد. کارگردان توجه چندانی به فضا سازی اثر، و دکوپاژ ‏متناسب با آن ندارد. قاب بندی های بسیار ابتدایی و نبود خلاقیت در پلان بندی ها از نکات ضعف عمده این بخش است. ‏نکته دیگر فقدان راکورد حسی بازیگران است. کارگردان هیچ تلاشی برای هدایت درست بازیگر نمی کند و این ضعف ‏در میان بازیگران فرعی نمود بیشتری دارد. طراحی لباس مجموعه نیز متناسب با داستان نیست. این ضعف وقتی نمود ‏بیشتری پیدا می کند که مخاطب با طایفه ها مواجه می شود. رنگ بندی در طوایف ایرانی از اصلی ترین عناصر لباس ‏هاست، اما طراح توجه چندانی به این امر ندارد. ‏

در بخش بازیگری، به غیر از بهمن دان که به دور از اغراق های معمول اش به ایفای نقش می پردازد. دیگر بازیگران ‏بازی قابل توجه و چشمگیری از خود ارائه نمی دهند. این ضعف در فصل بندی روستا بیشتر دیده می شود. بازیگران ‏تسلط خوبی بر لهجه ندارند و همین عامل باعث عدم ارتباط مخاطب با بازیگران می شود. “ واپسین کوچ” بیش از آنکه ‏ادای دینی به طوایف و قوم های کوچ کننده ایرانی باشد ارائه گر تصویری ضعیف و ناقص از این قشر جامعه ایران ‏است. ‏