عباس میلانی
دموکراسی هدیه ای است که فقط یک ملت می تواند به خود اعطاکند. حتی آن زمان هم فقط پس از آنکه ملت به بلوغ مشخصی رسیده باشد و نهادهای ضروری و واسط سیاسی ـ از جامعه مدنی و قشر متوسط گرفته تا فرهنگ تساهل و مدارای مذهبی و تکثر گرایی معرفتی و سیاسی ـ را بسط و گسترش داده باشد، می تواند دموکراسی رابرای خود به ارمغان بیاورد. به دیگر سخن در تاریخ می توان نوعی قانون جبر دمکراتیک سراغ کرد.
تاریخ ایران معاصر تاکنون سرگذشت تراژیک حکمرانان و روشنفکرانی بوده است که این قوانین را نادیده انگاشته و تلاش کرده اند یا زودهنگام دموکراسی را محقق سازند و یا ورود معوق آن را متوقف کنند. انقلاب اسلامی خود منتج از یک پادشاه تجدد خواه اما اقتدار گرا بود که بسیار دیر هنگام به نیروی این جبر دموکراتیک پی برد. شگفت انگیز است که همان روحانیونی که آن جنبش دموکراتیک را به نفع خود به یغما بردند و تا ایجاد یک حکومت استبدادی دینی پیش رفتند، هنوز در این توهم هستند که می توانند همان قواعدی که آنها را به قدرت رساند، نادیده بیانگارند. آنها اکنون در این مسیر در وهله نخست به مدد کاربرد خشونت صرف و در وهله دوم به تقلید از مدل چین می خواهند حکومت خود را تداوم بخشند. به عبارت دیگر انها در این طریق به بازار اقتصادی کنترل شده برای تامین محدود منافع مادی مردم به همراه حکومت کردن با استبداد تمام عیار چشم امید دوخته اند.
این امیدواری چیزی جز توهم نیست. این مدل مدت ها قبل از اینکه به مد تبدیل شود، توسط شاه آزموده شده بود. اگرچه او در بخش اقتصادی این مدل مبنی بر اینکه ایران به قطب جذب سرمایه گذاری ها تبدیل شود، - همانگونه که چین امروز این چنین است- سخت موفق شد، و اگرچه اقتصاد ایران همانند اقتصاد امروز چین سالانه نرخ رشد دو رقمی داشت، و همچنین ایران از سطح تساهل ومدارای فرهنگی و مذهبی برخوردار شد که در ایران معاصر بی سابقه بود، اما در نهایت این مدل با شکست روبرو شد.
امروز رژیم، سیاست اقتصادی شکست خورده ای دارد، به گونه ای که استانداردهای سطح زندگی موجود به سختی به سطح استانداردهای قبل از انقلاب می رسد. در سال های اخیرمبالغ متنابهی سرمایه از ایران خارج شده است. به علاوه، شور و شوق رژیم [سیاست جمعیتی] در سال های اولیه انقلاب برای ایجاد یک حزب الله بزرگتر برای خودش، اکنون با توجه به ناکامی های اقتصادی رژیم مبدل به یک بمب ساعتی جمعیتی شده است. این رژیم باید در سال یک میلیون شغل جدید ایجاد کند تا بتواند صرفا ً سطح بیکاری را در نرخ دو رقمی فعلی نگه دارد[ جایی میان نرخ اماری پایین بیکاری دو رقمی رژِیم و نرخ سی درصدی اقتصاد دانان]. جدا از این معضل موارد دیگری را نیز می توان برشمرد:
قشر متوسط رو به رشد، یک میلیون دانشجوی مشغول به تحصیل ولو در دانشکده هایی با سطح نازل اموزشی، 15 میلیون دختر و پسر محصل، جامعه ای مشتاق دستیابی به کامپیوتر و اینترنت در عین برخورداری از بزرگترین جمع وبلاگ نویسان دنیا، یک رژیم متزلزل و با شکافهای ژرف در درون حاکمییت تحت رهبری سالخوردگان و تهدید شده توسط افرادجوانتر با نگاه هایی سودازده قدرت، یک جمعیت قدرتمند مهاجر در غربت و به لحاظ سیاسی غیر متشکل اما متعهد به ایده جوان و نوپای یک ایران آزاد، سکولار و دموکراتیک، اقلیت های قومی و مذهبی به شدت ناراضی و در نهایت جنبش زنان که در جنگ فرسایشی بر علیه زن ستیزی رژیم شجاعانه عمل کرده است.
از انچه بر شمرده شد میتوان نتیجه گرفت که دمکراسی یک نتیجه اجتناب ناپذیر است. در رویای صد ساله دموکراسی در ایران، هیچگاه مانند امروز شرایط برای تحقق این رویا مهیا نبوده است. اما زمان کنونی از جنبه ای هم بهترین و هم بدترین زمان ها برای تحقق دمکراسی است.
در این میان رژیمی وجود دارد که هنوز از حمایت قشری کوچک اما متعهدبرخوردار است و از قدرت اقتصادی خود برای حفظ اقتصاد به شدت یارانه ای و زنده نگه داشتن دست پروردگانش مانند حزب الله لبنان در منطقه بهره مند است. به علاوه، جمعیت جوان ایران به تبع ناکامی های جنبش اصلاح طلبی و سیاست های حساب شده رژیم برای گشودن فضاهای محدود برای کامجویی های شخصی جوانان “ سیاست زده ” شده است. اما این فضای محدود فضایی آکنده از مواد مخدر، هفت میلیون نفر معتاد به تریاک و هروئین، مشکل ایدز، سوزن های آلوده و فرصت های مملو از اضطراب برای تماشای تلویزیون ماهواره ای و شرکت در مهمانی های خصوصی است.
در نهایت شکست گروه اپوزیسیون در ایجاد یک بدیل منسجم و توانایی رژیم در دستمایه قرار دادن فقر محتوایی برنامه های رسانه های مهاجر نشین به نشانه ضعف اپوزیسیون، دست به دست هم داده و این بدبینی را در میان تحلیلگران و فعالان سیاسی بوجود آورده اند تا برخی را متقاعد کند که باید فاتحه جنبش دموکراتیک را خواند. اما درست همانطور که خوش بینی آن عده ای که مدعی هستند رژیم تا سقوط کامل فاصله اندکی دارد، نا صواب است، بدبینی آن عده ای نیز که یک حکومت استبدادی بسیار مستحکم و غیرقابل تغییر را پیش روی خود می بینند، اشتباه است. رژیم ایران به لحاظ استراتژیک آسیب پذیر، اما از نظر تاکتیکی قوی و چالاک است.
در نهایت امر، اساسی ترین خواسته های انسانی زنان در رابطه با مساوات و برابری، خواسته های جوانان در مورد اشتغال و برخورداری از لذت های ناب و ساده زندگی و در کل خواسته های جامعه ایران برای گذران زندگی در قرن بیست و یکم، فارغ از فشار نیروی جزم اندیش و واپسگرا، دموکراسی را به ایران اعطا خواهد کرد.
حرکت دموکراسی با گامهایی کند اما توقف ناپذیر در حال شکوفایی است. مسئله دمکراسی اکنون با مسأله مبرم هسته ای گره خورده است. لاجرم نبض شتابان مسئله هسته ای با اهنگ بطئی حرکت تاریخ در تناقض است. رژیم ایران با پیشبرد برنامه هسته ای خود براین باور است که می تواند در برابر فشارهای خارجی مقاوم و ضربه ناپذیر باشد. گروه عظیمی از رهبران رژیم از جمله فرماندهان سپاه پاسداران که به درآمد سالیانه پنجاه میلیارد دلاری کشور دسترسی دارند، ثروتمندانی نوکیسه هستند. آنها کماکان می خواهند تسلط خود را بر این منبع پولساز تداوم بخشند. حمله نظامی به ایران همان هدفی را برای رژیم محقق خواهد ساخت که از برنامه اتمی خود در نظر دارد: یعنی رژیم را از حمایت مردمی بهره مند خواهد کرد و نیز به آن اجازه خواهد داد به طور علنی برنامه ساخت بمب اتمی را دنبال کند. پس از این حمله بی دلیل، احتمال آن وجود خواهد داشت که روسیه و چین به طور اشکارتری از برنامه هسته ای رژیم حمایت کنند. مشکل هسته ای ایران هیچگونه راه حل نظامی ندارد. نه تنها مسأله هسته ای بلکه سایر مسائل مشکل آفرین مانند حمایت رژیم ایران از تروریسم و قابلیت این رژیم برای تهدید ثبات در منطقه نیز فقط یک راه حل دارد و آن هم روی کار آمدن یک دولت دموکرات در ایران است. در همین حال وجود یک اپوزیسیون مؤثر و کارآمد که تنها به حمایت جامعه ایران و مهاجرین ایرانی متکی باشد، می تواند به تسریع این تحول کمک نماید.
اما هنوز بسیاری از تحلیلگران و فعالان اپوزیسیون ایران به گونه ای تأسف بار در الگوهای سیاسی که در بهترین شرایط به زمان دیگری تعلق دارند، گرفتار آمده اند. در حالی که نیروهای مارکسیست و سوسیالست سعی دارند سازمان های قدیمی خود را احیا کنند، ونیروهای مخالف غیر مارکسیست که هنوز تحت تأثیر قدرت روشنفکران جریان چپ گراست، تلاش می کند الگوهای چپ را تکرار کنند. در یک جامعه شبه توتالیتر مانند ایران، فعالیت های روزمره، سخت ً سیاسی است. فقط یک الگوی جدیدی که قدرت شکوه ها و نارضایتی های به ظاهر غیر سیاسی مردم را بشناسد و بتواند آنها را به یک نیروی سیاسی برای سرنگونی رژیم استبدادی مبدل کند، می تواند دموکراسی را برای ایران به ارمغان آورد.
منبع: سایت دانشگاه استانفورد، کنفرانس FDD در خصوص ایران، ، ژوئن، 2007