روز دختر

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

ملاله دخترک وبلاگ نویس پاکستانی با پایداری بر مطالبه حق انسانی دختران برای استفاده از مکتب و مدرسه، سال گذشته هدف تیر طالبان قرار گرفت و با آن که گلوله را به سوی شریان های حیاتی اش شلیک کرده بودند، زنده ماند تا نمادی بشود از آن ظلم که بر دختران در مناطق خاصی از جهان می گذرد و راه را حتی برای سوادآموزی بر آنها می بندد. ملاله شاید جایزه صلح نوبل را از آن خود کند و در همه حال با جایزه صلح نوبل یا بدون آن، می تواند، در سرزمین هائی که در آن سرزمین ها از باورهای دینی، جهنمی ساخته اند تا دخترکان در لهیب آتش آن بسوزند، اثر گذار شده و تفکر شیطانی زن ستیز را تضعیف کند.

نخستین نقشی که ملاله در ساز و کار جهانی از خود به جا گذاشته، روزی است که سازمان ملل متحد آن را “روز دختر” نامگذاری کرد تا به این انگیزه مردم در سراسر جهان از دختران و مشکلات و مظلومیت آنها بگویند و فضائی باز بشود تا در آن فضا زبانها گشوده شده و نگرش های زن ستیز زیر هجوم آن به تدریج عقب نشینی کنند. ملاله با شجاعت بی مانند، با یک جریان بزرگ تاریخی رویارو شد. به همت اندیشه و زبان و از برکت فضای مجازی که شده است تنها پناهگاه ستمدیدگانی که هرگاه در فضای واقعی، لب به سخن بگشایند، زبانشان بریده می شود، جهان را با درد دختران در منطقه ای که زیستگاه اوست، بیش از پیش آشنا ساخت. ملاله که در فضای واقعی زیر بار ترس و وحشت مکتب می رفت و در فضای مجازی به دختران هم صنف خود دل و جرات می بخشید تا از طالبان نترسند، خود به تیر کینه آنان غرق خون شد و جان به در برد تا بماند و حرف را تمام کند.

دختران ایرانی از یک قرن پیش با ملاله همراه و همرزم بوده اند. گشایش مدارس دخترانه در ایران بیش از یک قرن پیش به همت از جان گذشته ها ئی پیشرو شروع شد. پیاپی مرتجعین برآنها تهمت می بستند که می خواهند منکرات را حلال کنند و زنان را به فحشا بکشند. اما مدرسه سازی برای دختران در بدترین شرایط تداوم یافت تا جائی که اواخر قاجار تا حدودی در دستور کار حکومت قرار گرفت و در دوران پهلوی ها پاره ای شد از سیاستهائی که می خواست، ایرانیان را با زندگی مدرن آشتی دهد. ملاله های ایرانی در بیشتر موارد در پناه پدران و مادران خود، توانستند از تیررس تحجرگرایان در امان بمانند و نسلهائی از زنان که پیش از انقلاب در مدارس دخترانه و در دانشگاههای دو جنسی تربیت شدند، همانهائی هستند که رویاروئی با سیاستهای زن ستیز به بهانه حفظ ارزش ها را، سالهاست شالوده ریزی کرده و اینک به تماشای دختران خود نشسته اند که کار را ادامه می دهند و از پای نمی نشینند.

در ایران دختران دیری است ماجراهای سواد آموزی در مدارس را پشت سر نهاده اند. اما ماجراهای دیگری را از سر می گذرانند که هر برگ آن، مثنوی هفت من کاغذ است. در یک نگاه و در خلاصه ترین شکل ممکن، دختران ایرانی با انواع خشونت های قانونی و غیر قانونی دست و پنجه نرم می کنند. از محدودیت های قانونی، فهرست وار و نمونه ای، می گوئیم و می گذریم:

کتابهای درسی مدارس، گزارشگر زندگی فردی و اجتماعی دختران ایرانی امروزی نیست. دختران ایرانی در جامعه ایران بسیار نقش ها ایفا می کنند که در کتابهای درسی فقط به نقش خانگی شان به صورت اغراق آمیز بها داده می شود و دیگر نقش ها به نفع پسران در این کتابها مصادره شده است.

سهمیه بندی برای ورود دختران به رشته های دلخواه دانشگاهی، برج و باروئی است که در برابرشان بالا برده اند تا مبادا انحصار مردان در رشته های خاص و با اهمیت دانشگاهی را بشکنند.

تفکیک جنسیتی برنامه ای است که هر فصل دانشگاهی با شدت اجرا می شود، تا دختران ایرانی فرصت همزیستی با مردان را کسب نکنند و دو جنس به اندازه ای در شرایط متفاوت با یکدیگر رشد کنند که نتوانند در همکاری های وسیع فرهنگی و اجتماعی، همگام یکدیگر بر ضد پلشتی ها قامت بر افرازند.

اختصاص فقط یک در صد از فضاهای ورزشی به دختران ایرانی، و ۹۹ در صد از این فضاها به پسران ایرانی، چنان دردناک است که می شود گفت هر دختر ایرانی ملاله ای است با یک گلوله که در مغزش شلیک شده و ظاهر را در پاره ای مسابقات ورزشی چنان ریاکارانه حفظ کرده اند که در منظر جهانی گمان نمی رود نیمه ای از جمعیت جوان ایران حق استفاده از یک در صد از کل فضای ورزشی را داراست و بقیه پشت قباله مردان است.

دختران ایرانی به موجب قانون از ۹ سالگی به سال هجری قمری دارای مسئولیت کیفری می شوند و پسران ایرانی ۶ سال دیر تر از آنها در این حوزه مسئولیت پیدا می کنند.

دختران ایرانی در ۱۳ سالگی می توانند ازدواج کنند و پیش از آن هم به خواست پدر یا جد پدری و دادگاه ممکن است وارد بستر زناشوئی بشوند.

دختران ایرانی تا زمانی که باکره هستند، حتی اگر ۴۰ ساله باشند، نمی توانند آزادانه شوهر خود را انتخاب کنند. پدر یا جد پدری باید رضایت بدهند. اگر سرپیچی کنند و بدون رضایت یکی از آنها عقد زناشوئی ببندند، دادگاه آن را باطل اعلام می کند. حال آن که پسران از ۱۵ سالگی آزادانه می توانند با دختری که مورد پسند پدر و جد پدری نیست ازدواج کنند. مانعی هم سر راهشان نیست و ابطال عقد نکاح هم از عهده دادگاه بر نمی آید.

خون بهای دختران ایرانی با هر مذهب و آئین از نگاه قوانین کیفری ایران، نصف خون بهای پسران است.

سهم دختران ایرانی از ارث به جا مانده از پدر و مادر، نصف سهم پسران از میراث آنان است.

دختران بی سرپرست و بدسرپرست اگر به فرزند خواندگی پذیرفته بشوند، بر پایه جوازهای فقهی که سعی می شود در قانون هم وارد بشود، ممکن است با مرد سرپرست ( بخوانید پدرخوانده) ازدواج کنند. دادگاه در این باره به صورت تشریفاتی رای می دهد.

در مناطقی از ایران ختنه دختران امری است واجب که با وجود تبعات خطرناک که در پی دارد، نهادهای دولتی به کنترل آن اقدام نمی کنند.

دختران ایرانی در همان یک در صد فضای ورزشی ک سهم شان است، گاهی قهرمانی ها می کنند، ستاره می شوند و در برخی مسابقات بین المللی ورزشی با حجاب اجباری می درخشند. اما گاهی فیفا و دیگر نهادهای ورزشی جهانی گریبان شان را می گیرند و به جرم داشتن حجاب در مسابقات که مرسوم و متعارف نیست، آنها را از کرسی برنده ها پائین می کشند. غرور دختران قهرمان ایرانی، این گونه لگدمال می شود.

این تصویر کوتاه شده ای بود از زندگی امروزی دختران ایرانی که کمتر از ملاله رنج نمی کشند و کمتر از ملاله قهرمانی و مبارزه نمی کنند. با این وصف، آنها را در رتبه های اول کنکورهای دانشگاهی می بینیم. در بدنه کارشناسی دولت، حضورشان وسیع است. آنها را همه جا می بینیم. جهان از درد و رنج شان چندان که باید با خبر نیست. آنها هم که تا کنون خواسته اند، جهان را خبر کنند، خود آواره جهان شده اند.

روز: مقاله سرکار خانم کار چند روز قبل از روز موسوم به دختر رسیده بود متاسفانه برای امروز ماند. با معذرت از نویسنده