خیلی تند نروید برادران، تازه این اول راه اصلاحات است، هرچند اگر شما و دوستان “معتدل” تان خیال می کنید اصلاحات قافیه را باخته و در چنگ این قافیه تنگ، دل و دین به باد داده است.
اشتباه نکنید: منظور من فلان عضو شاخه جوانان موتلفه یا آن آقای تازه به دوران رسیده ستاد رایحه خوش خدمت نیست. حتی مرادم از این حرف ها به سیاق طرفداران قالیباف و محسن رضایی هم بر نمی گردد. بیشتر از این در عجبم که راستی چه سر و سری است با برخی از این دوستان به اصطلاح “معتدل” که اینگونه تنها و تنها ذره بین برداشته اند در میان خبرها و نظرها و غور می کنند به سبک ارشمیدس که در حمام گفت “یافتم”، اینها هم تکرار می کنند که مثلا یاللعجب، محسن میردامادی در میان دو صفحه مصاحبه در یک روزنامه، تنها در یک خط معیار تندروی و کندروی را با آنچه امروز مصطلح شده یکسان نمی داند تا این آقایان برایش دو پارگراف که سهل است دو ساعت سخنرانی کنند و وعده افشاگری دهند. از آن طرف در این آخرین اکتشافات این دوستان، سیاستباز جوانی به دنبال سرخط صحبتی و حرفی از رضا خاتمی می رود زاهدان، دقت کنید زاهدان، و در انتقاد از اینکه دبیر کل سابق مشارکت گفته است “تندروی یک امر نسبی است”، برایش یک ستون قصیده سرایی می کند و در آخر هم پای برادر رئیس جمهورش را به میان می آورد تا به او پند و اندرز دهد که “اگر در دوره اصلاحات خیراندیشان و دلسوزان که برای پیروزی و موفقیت جنابعالی تلاش گسترده ای کردند به حاشیه نمی رفتند وضعیت به اینجا نمی رسید” و صد البته هم مطلع این یادداشت خود را به این اختصاص می دهند که “شرایط ایجاب می کند سخن ها و قلم ها، سمت و سوی آرامش داشته باشند.“
تو گویی ما کر و کوریم تا نشنویم و نبینیم که تنها صدای اختلاف درون جبهه اصلاحات از جانب داعیه داران جدید “اعتدال” است و آن وقت که اتفاقاً قافیه رادیو و تلویزیون دولتی هم که به تنگ می آید به سراغ همین دوستان و معدودی از آقایانی که نسبت برادری با آنها بسته اند می روند و خط اختلاف در اصلاحات را تبلیغ می کنند که بلی ، معتدل ها ائتلاف نمی کنند، لیست شان 15 نفر اختصاصی دارد و قس علی هذا.
راستی اما، کجای این جمله که “تندروی یک امر نسبی است” به شماها برخورده که حتی تاب شنیدن و گذشتن از آن را ندارید و تا پس از گشت و گذاری در این و آن ور و هر سوراخ و سمبه ای که می دانید، جوابی برای آن نیابید آرام نمی گیرید؟ در کنار آن جالب تر آن است که این جمله رضا خاتمی در مقام مقایسه با جریان های تندروی اول انقلاب قرار می گیرد تا سیاستبازان “معتدل” جوان، در مقام تعریض و با جملاتی که هرچه باشد، حتماً مودبانه نیست، بگویند رضا خاتمی در سالهای اول انقلاب غیر از طبابت و حضور در جبهه های جنگ سابقه دیگری نداشته و به یمن دوم خرداد و برادر بزرگترش در جایگاه مهمی قرار گرفته. اما این سیاستبازان به خاطر نمی آورند که جایگاه آن که به وی حمله می کنند در به دست آوردن رای اول مردم تهران در انتخابات مجلس ششم انتخابی بود و این رای، هزارها، با رای بسیاری دیگر از کسانی که تنها به لطف حضور در لیست “تندروها” وارد مجلس ششم شدند تفاوت داشت. وقتی که تاریخ شش، هفت ساله اینگونه از یاد آقایان می رود از کجا معلوم که وقایع اول انقلاب را آنگونه که به واقع بوده است بیان کنند. هرچند هم اگر در مقام تعریض برآیند که ایشان فقط در جبهه های جنگ حضور داشته است که واقعاً نمی دانم از کی تا حالا حضور در جبهه های جنگ برای برخی نشان بی سابقه بودن تلقی می شود.
ایشان انتقاد خاتمی به ریش سفیدی و اینکه “آنهایی که معتقد به لابی و بازی پشت پرده داشتند اما حتی نتوانستند از بسته شدن یک روزنامه جلوگیری کنند”، اعتراض می کنند و در مقام توضیح، لابی را به گفت و گو تعبیر می کنند تا در ستایش آن قلم فرسایی نمایند. جالب هم آنکه تمام مثال هایی که این به اصلاح گفت و گو بیرون می دهند همه شان، در نطفه شکست خورده بود. هم ماجرای قانون مطبوعات که نفهمیدیم چه شد، هم داستان رد صلاحیت های مجلس ششم، و انکار شدنی نیست که داستان انتخابات نهم هم از آنهاست. شاید از معدود دفعاتی که به جای لابی، آقای کروبی به قهر مجلس را ترک کرد تا لقمانیان به عنوان یک نماینده مجلس زندانی نشود، آن روز، روزی بود که به اصطلاح امروز آقایان، تندروی شد و جواب داد. اگر آنچه امروز دوستان در هم آوایی با رفیقان محافظه کارشان تندروی می نامند آن است که باید صرف هزینه دادن فعالان و نیروهای سیاسی و اجتماعی شود و ترس از رد صلاحیت ها گریبانگیر گردد که به نظر نمی رسد دوستان ”معتدل” ما چندان نگرانی داشته باشند. آنچه هزینه و زندان و بازداشت و بازخواست است که از آن “تندرو” هاست.
نکته آخر هم در مقام تهدیدی است که برخی “معتدل” ها متوجه “تندرو” ها و البته دبیرکل پیشین شان آن حزب قائل می شود. آنجا که می گویند اگر “اصالت خانوادگی و تقدس حضور ایشان در جبهه و احترام به آن رشادت ها نبود، شاید صریح تر و روان تر می شد، مسائل را باز گفت و طرح تعابیری که اخوی بزرگوار ایشان در مورد ایشان به کار برده است می توانست مسائل را روشن تر نماید.” آخر برادران، تو که همه چیز را گفتی، دیگر از چه پرده پوشی صحبت می کنی. تمام هم و غم دوستان شما، امثال رضا خاتمی و بهزاد نبوی و محسن میردامادی است. حالا از کدام مسائل روشن تر می گویید؟ در مورد تعابیر برادر بزرگتر آقای خاتمی هم بهتر است در کنار آنچه برای برادر کوچکتر وی می خواهید بیان کنید، گوشه ای از آنچه برای بزرگان شما هم بیان شده را نیز بازگو کنید. این طور منصفانه تر نیست؟