گفتمان‌های مذهبی و جریان مصباح

تقی رحمانی
تقی رحمانی

بی‌گمان آیت‌الله مصباح‌یزدی انسانی با هوش و ساختار ساز است. اما وی دیدگاه‌های تنگ و انحصارگر دارد و ‏مخالفت وی با روشنفکران مذهبی و دینی بسیار قاطع است. تسامح وی به روحانیون رفرم‌گرا بسیار کم و تنگ ‏است. دیدگاه‌های مصباح یزدی در تفسیر آرای شریعتی و متأثر از وی، سروش و مجتهد شبستری بسیار یک ‏جانبه‌نگر است.‏

نمونه آخر آن را می‌توان در برخورد با دیدگاه مجتهد شبستری در مورد قرائت نبوی از جهان دید که باز زبان و ‏قلم نفی و نهی برگرفته و اندیشه مجتهد را با چوب امنیتی و تکفیری مورد هجوم قرار داده، در حالی‌که تلاش ‏صادقانه مجتهد اگر چه دارای ایراد است اما جای تأمل و بحث و نظر دارد. زیرا وادی اندیشه و تفکر را نباید با ‏زبان تکفیر و مجازات گشود، این‌گونه عمل کردن، نشستن در جای‌گاه خداوند است.در حالی‌که ما بنده خدا هستیم. ‏فقط در امور روابط اجتماعی و مناسبات مدنی است که می‌توان مجازات خواست، آن هم از طریق مراجع ذی ‏صلاح و قابل قبول. ‏

همگان می‌دانند که خداوند انسان‌ها را به‌خاطر باور و عقیده در این دنیا مجازات نمی‌کند.‏

با این وصف نقد و بررسی نگارنده در این مقاله عقاید و باورهای مصباح یزدی نیست بلکه نقد و بررسی روش ‏پیشبرد باورها و عقاید ایشان می‌باشد.‏

مختصر می‌توان گفت که مصباح یزدی با گرایش ایستا در تفکر، در مقابل موج عقیده مخالف خود علم تکفیر بر ‏می‌دارد. در برخورد با آرای سنتی و نو و مدرن روش همان تکفیر و نهی و نفی است تا نقد و بررسی و تعامل و ‏تشخیص سره از ناسره دیدگاه دیگران. به عبارتی وی با آرای آیت‌الله منتظری و روشنفکران مسلمان و غیر ‏مسلمان روشی یکسان دارد.‏

مصباح یزدی برای پیشبرد دیدگاه خود، روشی را برگرفته است که مخالف رویه شیخ عبدالکریم حائری، آیت‌الله ‏بروجردی، امام صادق و مقدس اردبیلی است و ایشان در مورد استفاده از امکانات حکومتی از محقق کرکی و ‏مرحوم علامه مجلسی فراتر رفته است. چنین روشی در تاریخ شیعه بی‌سابقه است چون حتی در زمان صفویه ‏علامه مجلسی یا محقق کرکی که از پادشاه هدیه و اموال گوناگون دریافت می‌کرد تا این حد حکومتی رفتار ‏نمی‌کردند. یا کشمکش مقدس اردبیلی با محقق کرکی در مورد رابطه با حکومت صفویه و مباح بودن گرفتن هدایا ‏از حکومت در تاریخ ثبت است. پرهیز آیت‌الله بروجردی از دخالت حکومت در حوزه نیز در خاطرات شفاهی و ‏کتبی قابل اثبات است.‏

حتی مرحوم علامه مجلسی نسبتی میان دربار صفویه برقرار کرده بود و در کنار دیوانیان بود ولی خود را همراه ‏با نظامیان نشان نمی‌داد. و مقام درباری داشتن علامه از سوی پادشاه صفوی، وی را مستقیم با نهادهای نظامی – ‏امنیتی تداخل نمی‌داد.‏

علامه مجلسی نهضت جمع‌آوری و مدون کردن آثار شیعه را با امکانات حکومت فراهم آورد اما آقای مصباح یزدی ‏که در قبل از انقلاب از منتظران ظهور بود و کار سیاسی را مطلوب نمی‌دانست بعد از انقلاب تغییر تاکتیک داده ‏است. مؤسسه امام خمینی به مدیریت ایشان به‌عنوان مرکز نشر دیدگاه مصباح در کنار استفاده از امکانات بسیج ‏دانشجویی، به معنی همراه کردن بخشی از دانشگاه و حوزه با طیفی از نیروهای نظامی است که نتیجه آن به ‏دستوری شدن ایمان و باور دینی می‌انجامد.‏

اسلامی کردن دانشگاه که همانا به تعبیر مصباح یزدی حاکم کردن ایده خود به نام اسلام است، در دستور کار ‏ایشان قرار گرفته است. این ایده می‌تواند در جامعه مدنی تحقق یابد یعنی ایشان دانشگاه غیر انتفاعی بزند، و به ‏تبلیغ آرا و عقاید خود بپردازد و شاگردان خاص خود را تربیت کند. اما زمانی که مؤسسه امام خمینی، بسیج ‏دانشجویی را در اختیار می‌گیرد دیگر وضع فرق می‌کند. بسیج یک امکان مملکتی است که وظیفه‌اش حفظ انقلاب و ‏اسلام است. اگر بسیج یک امکان ملی است نمی‌تواند میدان و جولانگاه یک دیدگاه نسبت به اسلام و ملیت باشد.‏

اگر بسیج متعلق به انقلاب اسلامی است، به همان میزان متعلق به خاتمی، هاشمی و کروبی هم است. اگر بسیج ‏متعلق به انقلاب اسلامی ایران است، به همان میزان متعلق به بازرگان، شریعتی، سروش و مجتهد شبستری هم ‏می‌باشد. اگر بسیج متعلق به ایران است، آرا و اندیشه جریانات ملی‌ها، سکولارهای ملی و چپ‌های ملی نیز در آن ‏باید حرمت داشته باشد.‏

اما چرا چنین نیست؟ اینکه یک تفکر با گرایش خاص از امکانات ملی و مذهبی به نفع پیشبرد دیدگاه خود در بسیج ‏دانشجویی می‌کوشد، اقدامی به نفع اسلام و ایران نیست. حتی به نفع روحانیت شیعه هم نیست که تا قبل از انقلاب ‏حتی در زمان صفویه میان حکومت و مردم داوری می‌کرد.‏

دیدگاه متعلق به جریان مصباح‌یزدی با حربه نفی و تکفیر، عاقبت به رد همه جریان‌ها، حتی حوزوی‌ها به‌جزء ‏خود می‌رسد. البته این حق هر جریانی است که در جامعه باور خود را تبلیغ و ترویج کند، اما وقتی جریانی به ‏شکل یک جانبه با استفاده از امکانات حکومتی آن هم با استفاده از درآمد نفت، بسیج دانشجویی را میدان ترویج ‏دیدگاه خود قرار می‌دهد و با نقد و نفی صریح و تحریف شده دیگران کینه و نفرت را نسبت به اندیشمندان و ‏جریانات در میان دانشجویان بسیجی ترویج می‌کند، در حقیقت راه درستی نمی‌رود.‏

چنین روشی را احزاب کمونیستی در کشورهای بلوک شرق در پیش گرفتند اما نتیجه معکوس کسب کردند.‏

ایده اسلامی کردن دانشگاه با راهبرد کادر سازی از میان دانشجویان برای تشکیل اساتید آینده و جذب دانشجویان ‏در سازمان بسیج دانشجویی نمی‌تواند در خدمت علم باشد.‏

تجربه اندیشه سازی دانشگاه الازهر مصر در زمان فاطمیون را با تجربه نظامیه‌های بغداد، مقایسه کنید تا مشخص ‏شود که تجربه مصباح یزدی با توجه به نگاه بسته به اندیشه‌سازی، به تجربه الازهر ختم نمی‌شود، بلکه به ‏روش‌های تنگ نظرانه نظامیه بغداد منتهی می‌شود که تفکر و اندیشه در آن رشد نخواهد کرد.‏

غلبه چنین گفتمانی در سطح بسیج دانشجویی و بسیج طلاب در حقیقت به معنی بروز نوعی دیدگاه بسته و تنگ ‏نظرانه از مذهب است که به انقلاب نرم‌افزاری و تولید علم و اندیشه در دانشگاه‌ها و حوزه منجر نخواهد شد.‏

جریان مزبور در حوزه‌ها در برابر هر نوآوری موضع دارد و با روحانیون اصلاح‌طلب و رفرم‌گرا برخوردی از ‏نوع نفی و نهی دارد. این برخورد در آینده می‌تواند شامل طیف وسیعتری از فعالان حوزه شود. جریان مزبور ‏همانند اسلاف پیشین خود با به‌کارگیری روش و فن و تکنیک غربی برباورهای ما قبل مدرن خود تأکید می‌کند و ‏حتی درک‌های متسامح سنت‌گراها را نیز نفی می‌کند.‏

با این وصف باید دید که یک جریان، جریانی که خود را شیعه می‌داند، آیا مطابق سنت امامان شیعه عمل می‌کند یا ‏به‌دنبال حکومتی کردن دین است. رفتار نظری و عملی امام صادق که تبلیغ دین را جدا از حکومت پی‌گرفت و دو ‏جریان تاریخ ساز شیعه امامیه و اسماعیلیه از وی متأثر شدند و همچنین سنت غیر حکومتی شیعه امامیه تا قبل از ‏صفویه و وجود گرایش غیر حکومتی در میان این جریان، علت بقای مردمی شیعه بوده است. آنچه جریان مصباح ‏می‌کند در حقیقت تکرار تجربه دین حکومتی با توجه و استفاده از ابزار مدرن است که تأثیر بسیار زیانبار بر ‏اعتبار شیعه و دین خواهد داشت.‏

جریان مصباح می‌تواند در حوزه عمومی و با استفاده از هواداران خود، اندیشه خود را ترویج و تبلیغ کند. اما ‏گرفتن امکانات ملی و حکومتی و ثروت نفت و تلاش برای کنترل بسیج دانشجویی و بسیج طلبه به قصد ایجاد تمدن ‏سازی و اندیشه ورزی و خلق تکنولوژی در دانشگاه‌ها بوسیله گرایش خاصی از نیروهای مسلمان، دارای آینده ‏روشن نخواهد بود و با سنت امامان شیعه و روحانیون مستقل و حتی روحانیون نزدیک به حکومت‌ها همخوانی ‏ندارد. جریان مصباح میان دانشگاه و حوزه و پادگان و امکانات دولتی پیوندی برقرار کرده که نتیجه این پیوند غلبه ‏نگاه پادگانی بر اندیشه و فرهنگ و تکنولوژی است. در چنین رابطه‌ای حتی خلق تکنولوژی به نفع تقویت ‏ارزش‌های دینی و تمدن ماندگار نخواهد بود. باید توجه داشت که تمدن اسلامی و ایرانی چهره‌ای بسته و ‏سلطه‌گرایانه نداشته است و سنت امام صادق چنین نبوده است.‏

انقلاب اسلامی چند گفتمان مذهبی را با خود به همراه داشت، نماینده امریکا در زمان انقلاب در سازمان ملل متحد ‏‏(اندرو یانگ سیاهپوست) این انقلاب را انقلابی خواند که با نام خدا آغاز می‌شود و در آن خشونت کمتر خواهد ‏بود.‏

انقلاب ایران امید برانگیخت و با اینکه جریان چپ مذهبی و لیبرال مذهبی به‌وسیله روحانیون مسلمان سیاسی حذف ‏شدند، اما شریعتی، بازرگان، طالقانی و حتی باورهای مصدق در جامعه باقی‌ماند، اگرچه غالب نشد. روحانیون ‏مسلمان با مطرح کردن چهره فکری مطهری به‌عنوان مخالف روشنفکران مذهبی رادیکال به قدرت گرفتن ‏روحانیون یاری رساندند. اما به مرور زمان روحانیون اصلاح گرا و رفرم‌خواه به نمایندگی قرائت دموکرات از ‏مطهری، صالحی نجف‌آبادی و آیت‌الله مطهری، مغلوب گرایش قرائت غیر دموکرات و غیر مداراگر از مطهری ‏شدند که جریان مصباح نماینده آن شده است. ویژگی این جریان، التقاطی خواندن اکثر جریانات مخالف یا غیر ‏همراه با خود است. نه تنها جبهه مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی و کارگزاران و… دارای اسلام ناب و صحیح ‏نیستند و نه تنها آیت‌الله منتظری فقط رانده شده نیست، بلکه برخی مراجع قم و بسیاری از فضلا نیز در ردیف ‏طرفداران اسلام غیر ناب قرار می‌گیرند.‏

جریان مصباح سعی می‌کند با تربیت دانشجویان و اساتید در دانشگاه‌ها و تربیت طلاب در حوزه‌ها؛ یک روایت ‏رسمی از شیعه بر جامعه حاکم و آن را به جهان معرفی کند، گفتمان اصولگرایی چنین ویژگی‌دارد. به عبارتی سه ‏گفتمان مذهبی چپ با نماد شریعتی، آزادی‌خواه با نماد بازرگان، رفرمگرای سنتی با نماد آیت‌الله منتظری و ‏صالحی نجف آبادی تحت تأثیر گفتمان اصول‌گرایی قرار گرفته است.‏

جریان ملی – مذهبی به‌طور کلی با دوگفتمان چپ دموکرات و آزادی‌خواه دموکرات از حاکمیت دور شده‌اند. ‏گفتمان رفرم‌گرای اصلاح‌طلب با توقف اصلاح‌طلبی خاتمی و حتی کروبی و با وجود ماندن در حاکمیت از توان ‏کافی برخوردار نیست. این گفتمان در دوره اصلاحات این امید رابه‌وجود آورد که گفتمان میانه‌رو تری از ‏روحانیت و اسلام به ایران و جهان معرفی شود اما اکنون گفتمانی که به اصول‌گرا معروف شده است خود را ‏نماینده اصلی گفتمان انقلاب اسلامی معرفی می‌کند در صورتی که در شکل‌گیری آن نقش مهمی نداشته است.‏

بخش افراطی گفتمان اصول‌گرا با ادعای حفظ دستآوردهای انقلاب؛ در عمل به تقابل با جهان کشیده می‌شود و ‏همچنین در منطقه تنها خواهد ماند و در جامعه مدام با موج‌های اعتراض جامعه مواجه‌ی سخت خواهد داشت. ‏نتیجه عملکرد این گفتمان را می‌توان با مسیر انقلاب اکتبر مقایسه کرد یا با انقلاب فرانسه؛ در انقلاب اکتبر آرای ‏لنین که به دموکراسی خودی‌ها باور داشت و دموکراسی برای غیر خودی‌ها را ردمی کرد مغلوب آرای استالین ‏شد که به سلطه برخودی‌‌ها، نفی و تکفیر غیر خودی‌ها انجامید. جریان خروشچف به قصد اصلاح مغلوب گرایش ‏برژنف شد که عمل‌گرایی را ترویج کرد. اصلاحات گورباچف نتوانست، حزب کمونیست که دچار پوسیدگی شده ‏بود را ترمیم کند و در نتیجه آن را پاره کرد و فروپاشی صورت گرفت.‏

در جریان انقلاب فرانسه انواع گرایش‌های انقلابی با یکدیگر تقابل و تعامل کردند این گرایشات به مرور زمان ‏دچار تحول شدند و اما عاقبت جمهوری فرانسه پا برجا ماند، منتها گرایشات فعال در انقلاب خود را با زمانه ‏هماهنگ کردند. تجربه گذشته تمدن سازی اسلامی نیز همانند تجربه فرانسه بوده است.‏

اما جریان مصباح به قصد عدم تکرار تجربه انقلاب اکتبر در دوران ریاست جمهوری خاتمی، تلاش کرد که با ‏شعار بازگشت به آرمان‌های انقلابی، بخشی از نیروهای درون حاکمیت را همراه خود کند. ولی تکیه بر امکانات ‏دولتی و اتکا به بخشی از نیروهای نظامی، و طرح گفتمان اصول‌گرایی افراطی در بهترین حالت خود می‌تواند ‏جایش را به مصلحت‌گرایی عمل گرا بدهد که از باورهای اصیل انقلاب که آزادی و عدالت است چیز چندانی باقی ‏نخواهد گذاشت. نباید تجربه انتقال دولت موسوی به دولت هاشمی را فراموش کرد. در حالی‌که دولت موسوی ‏تفاوت‌های اساسی با دولت نهم و شرایط زمانی و مکانی آن دارد.‏

این گفتمان اصول‌گرایی به دنبال طرح قدرتمند خود در جهان و قدرت منطقه‌ای و تحکیم قدرت خود در داخل است. ‏به‌عنوان نمونه در عین مواجه‌طلبی با خواسته‌های نادرست و درست جامعه جهانی، در عمل خواستار مصالحه با ‏آن است. با وجود ادعای قدرتمندی در منطقه، توان تحقق منافع ملی و اعلام اقتدار خود را ندارد.‏

در منطقه خاورمیانه، ایران به‌عنوان بازیگر فعال اما در نهایت غیر برنده در کشورها جا افتاده است. تجربه آسیای ‏میانه، می‌تواند در عراق و لبنان تکرار شود به عبارتی ورود خوب اما خروج اجباری. امروز از جریان شیعه ‏طرفدار ایران، در افغانستان چه چیزی به جا مانده است.‏

در داخل، گفتمان اصول‌گرایی با شعار پول نفت بر سر سفره مردم، گرانی افسار گسیخته به‌وجود آورده است و ‏درآمد سرشار نفت در راه تولید به کار گرفته نمی‌شود.‏

این جریان اصول‌گرا با روحانیت حوزه، جریان سنتی مؤتلفه و بسیاری از جریان اصول‌گرا اما عمل‌گرا همچون ‏قالیباف و محسن رضایی دچار مشکل است. کشمکش با بعضی از روحانیت و همه این‌ها نشان می‌دهد که جریان ‏مصباح‌‌یزدی پشتوانه تئوریک این بخش از اصولگرایان است که به‌دنبال انحصار گفتمان خود در ایران و نمایش در ‏جهان است.‏

غلبه این گفتمان انحصارگر در عمل، تجربه‌ای تلخ‌تر از تجربه شوروی را به بار خواهد آورد. این تجربه نه با ‏سنت امامان شیعه و نه حتی با روحانیت شیعه هم‌خوانی دارد و حتی با گفتمان رفرم‌گرا و اصلاح‌طلب روحانیت ‏که در اوایل انقلاب روشن‌فکران مذهبی را حذف کرد، تفاوت دارد.‏

گفتمان اصول‌گرایی با غلبه نگاه جریان مصباح‌یزدی در این مدت نشانه‌های منفی خود را در بهترین حالت خلق ‏شده جهانی و داخلی یعنی گرانی قیمت نفت، کشمکش امریکا با روسیه و مشکلات عراق بروز داده است. این ‏نشانه‌ها با وجود شرایط مساعد داخلی و خارجی در جهت شکوفایی، تولید و خلاقیت نبوده و بلکه نتایج عکس داده ‏است. وقتی جریانی در بهترین حالت ایجاد شده داخلی و خارجی نتواند دیدگاه‌های خود را عملی کند، در شرایط ‏نامطلوب چه کار خواهد کرد.‏

خلاصه: جریان مصباح با طرح گفتمان اصول‌گرایی یا قرائت بسته و تنگ از آن، گفتمان‌های دیگر انقلاب و حتی ‏گفتمان‌های مذهبی دیگر را نفی و تکفیر می‌کند و با چنین دیدگاهی امکان شکوفایی اندیشه و نظریه‌پردازی منتفی ‏می شود.‏

این جریان سنت امامان شیعه و روحانیت سنتی را به چالش می‌طلبد و با پیوند دین و حکومت و بخش‌های نظامی، ‏در حقیقت به‌دنبال به‌اصطلاح اسلامی کردن دانشگاه‌ها و نوعی انحصار اندیشه در حوزه‌هاست. نتیجه این اقدام به ‏نفع رشد و شکوفایی جامعه نیست و پیوند نظامیان با دانشگاه و حوزه، آن هم با دیدگاه‌خاص از دین به نفع دین هم ‏نیست.‏

بسیج، نیروی ملی حکومتی است و غلبه یک دیدگاه بر آن در چارچوب هیچ اصولی نمی‌گنجد. گفتمان‌های انقلابی و ‏مذهبی در صورت آزادی نسبی، جامعه را از بن‌بست یک گفتمان نجات می‌دهند. به عبارتی با اندیشه مصدقی، حتی ‏چپ ملی، و اندیشه‌های مذهبی شریعتی، بازرگان، طالقانی، سروش و شبستری و… و دیدگاه‌های حوزوی مانند ‏صالحی نجف آبادی و آیت‌الله منتظری و آیت‌الله مطهری و… می‌توان در جامعه تعامل ایجاد کرد، اما جریان ‏مصباح با تمام این دیدگاه‌ها برخورد حذفی، نهی، یا تکفیری دارد.‏

گفتمان اصول‌گرا که جریان مصباح پشتوانه تئوریک آن است، دور نمای مناسبی برای گفتمان اسلامی در جهان ‏نیست، و همچنین عملکرد داخلی آن بسیار زیان بار بوده است. خطر ناک‌تر آنکه این گفتمان خواسته و ناخواسته به ‏کشمکش شیعه و سنی دامن خواهد زد، اگرچه خودش شروع کننده آن در منطقه و جامعه نباشد.‏

‏ این مقاله چکیده بحثی است که به‌وسیله رحمانی در مشهد و در جمع انجمن اسلامی دانشجویان شرق کشور ‏مطرح شد و قرار بود که به شکل مبسوط‌تر بخصوص در مورد شیعه، حکومت و جامعه در شب 23 ماه رمضان ‏‏1429 (1387 ه.ش) در حسینیه ارشاد مطرح شود که با ممانعت یک نهاد امنیتی، روبه‌رو شد. ‏