قبح جاسوسیِ روزگار ما

نویسنده

جاسوس و جاسوس بازی زمانی در ایران دارای ارزش و قبحی بود. در یک طرف  تصور فرد همانند جیمز باند که دست به اقدامات جاسوسی می زد، در طرف دیگر فرد یا افرادی با شخصیتی زشت، که در قبال پول های زیاد یا خواسته های دیگر، حاضر به خیانت به مملکت خود می شدند.

 خارج از مرزهای ایران هنوز جاسوس و جاسوس بازان برای خودشان برو و بیایی دارند. شخصیت هایی که با وسایل پیچیده و مرموز دست به کارهای اطلاعاتی و جاسوسی می زنند. افرادی  که سال ها دوره و آموزش دیده اند، با صدها زحمت و فعالیت گسترده و کار اطلاعاتی به اطلاعات حیاتی یک مملکت دست یافته وآن را به دولت متبوع خود منتقل می کنند. جاسوسانی که ابزار شنود همراه خود دارند و به این راحتی ماهیت خود رابروز نمی دهند یا حداقل همانند جاسوسان روسی که به تازگی دستگیر شدند از روش های قدیمی بهره می گیرند.

اما لفظ “جاسوسی نوین” که از ادبیات حاکمان و نظامیان جمهوری اسلامی برآمد، قبح هر چه جاسوس و جاسوس بازی بود هم ریخت. جاسوسان مورد نظر اینها طیف وسیعی از سینماگران، روزنامه نگاران، اهالی رسانه و سیاست را شامل می شوند؛هر  فرد و یا رسانه ای که با آنان همراه نیست.

همان نهاد های امنیتی که برای جامعه ی با بافت اسلامی ایران، بهترین راه تخریب چهره های مخالف خود را ساخت سناریو های غیر اخلاقی می دیدند، امروز برای مقابله با طیف جدیدی از مخالفان، سناریوی “جاسوس بودن” را کلید زده اند.و این از آنجا پررنگ تر شد که در زمان انتخابات، تنها صدای ملت ایران، رسانه های آزاد و شهروندانی بودند که اخبار سرکوب های بعد از انتخابات را برای جهانیان ارسال می کردند.اینان شدند جاسوس و امنیتی ها و نظامیان شروع به کشیدن خط و نشان برای آنان کردند. در همین راستا سردار مسعود جزایری، خواستار “مجازات جاسوسی برای خدمات چی های این رسانه ها در داخل کشور شد” و از وزارت خارجه خواست رویکرد مناسبی در مقابل “رژیم های دشمن” در نظر گیرد. سپس نوبت به سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی رسید که با تهدید به برخورد و اتهام جاسوسی، ایجاد رعب و وحشت کند.او به تهدید گفت: “ رفتار کسانی که با سرویس های بیگانه همکاری می کنند و با ارسال عکس، گزارش و خبر و رفتار ضد انقلابی علیه ملت ایران اقدام می کنند، تحت کنترل است و اعمالشان رصد می شود و به موقع به حسابشان خواهیم رسید”.

حالا دیگر قبح ارتباط با نهاد های امنیتی کشورهای دیگر به قدری در ادبیات سیستم مدیریتی دولت عادی شده که مدیران رده پایین آن همچون جواد شمقدری، معاون امور سینمایی، هم پیدا کردن نقاط تاریک در فیلم ها را بدتر از جاسوسی می داند؛ جعفر پناهی کارگردان ایرانی و از حمایت کنندگان جنبش سبز ایران، با اتهاماتی از این دست مدت ها در زندان بود.

اما مسئله اینجاست که اگر همین نهاد های امنیتی و نظامی نگاهی به چنین سناریوهای “جاسوس سازی-اعتراف گیری” بیاندازند، متوجه خواهند شد به چاقویی دولبه روی آورده اند که دست آنان رانیز روزگاری خواهد برید؛همان طور که چندین دهه اعتراف گیری و سپس پس گرفتن اعترافات توسط متهمان، حنای بی رنگی در نزد مردمان این کشور شد که اگر روزی تروریست آدم کشی همچون ریگی هم بر صندلی اعترافات می نشیند، مردم با تردید به آن بنگرند. دیری نخواهد پایید که این سناریوی “جاسوسی” نیز به حنای بی رنگ مردمان این سرزمین تبدیل شود و دیگر جاسوسان واقعی خائن به وطن از دیگر مردم عادی قابل تشخیص نباشند.