محافظه‌کاری به‌نام اصلاح‌طلبی

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

محافظه‌کاران به‌نام اصلاح‌طلبی فعال شده‌اند. مراد از “محافظه‌کاران” در این یادداشت، محافظه‌کاران دوران اصلاحات (راست‌های سنتی و میانه و رادیکال) نیست؛ کسانی/جریان‌های سیاسی‌ای که چند صباحی است با تابلوی اصول‌گرایی تداوم اقتدار غیردموکراتیک خود را تعقیب می‌کنند. مقصود از محافظه‌کاری در این مکتوب، آن بخش از جریان‌های اصلاح‌طلب است که بی‌اعتنا به رویداد 22 خرداد 1388، و حوادث خشونت‌بار مترتب بر آن، و بی‌توجه به تغییر رویکردها در ساختار سیاسی قدرت در جمهوری اسلامی، می‌کوشند از منظر “محافظه‌کاری” ـ آن‌هم با قرائتی قدیمی از آن ـ سامان‌های موجود را موجه جلوه‌گر کنند، شرکت در انتخابات را عین “کنش عقلانی” و ضرورت “اصلاح‌طلبی” توصیف کنند، و باورمندان به گذار به دموکراسی با تکیه بر پتانسیل جنبش اجتماعی و مطالبات تغییرخواهان را کنشگرانی “احساسی” و فاقد رفتار “عقلانی” بخوانند و تبلیغ کنند.

 

الف. محافظه‌کاری

محافظه‌کاری که واجد بدبینی عمیق به توانمندی‌ها و توانایی‌های انسان است، می‌کوشد نماهای ظاهری و شاخ و برگ‌ها را ترمیم و اصلاح کند، از تغییرات اساسی اجتناب کند، با تکیه بر قانون و از درون چهارچوب قدرتمندی از قوانین، شرّها و شرورها را به حاشیه برد. “محافظه‌کاری” را می‌توان دکترینی خواند که مهم‌ترین تکیه‌گاه راهنما برای دولت را آن می‌داند که مراقب باشد آن‌چه مستقر بوده دچار خدشه و توقف نشود.

محافظه‌کاری در رقابت با “لیبرالیسم” و “سوسیالیسم”، ایدئولوژی‌ای چندوجهی است که البته ابعاد چندان مشخصی ندارد؛ ضمن اینکه در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون، مضمون و خروجی متفاوتی داشته است. اما در اشکال مختلف محافظه‌کاری وجوه اشتراکی خودنمایی می‌کند؛ ازجمله: باور به تغییر تدریجی، اعتقاد به نظم و ثبات سیاسی، قبول نابرابری ها، و تشکیک نسبت به دموکراسی و برابری‌گرایی.

ادموندبرک ایرلندی، چهره‌ی شاخص و کلاسیک محافظه‌کاری که جامعه مدنی را تحمیل کننده‌ی جنگ و باعث ضعف انسان‌ها و جوامع می‌خواند، انسان را موجودی عاقل اما در اسارت عواطف و احساسات و تمایلات می‌دانست. برک، آزادی را شریف ارزیابی می‌کرد ولی تا آنجا که به زیان نظم حاکم عمل نکند.

محافظه‌کاران نسبت به اندیشه‌های عقلانی صرف بر آمده از عصر روشنگری (که با تاکید بر آموزه‌های ذهنی مانند آزادی، دموکراسی و برابری خواستار تغییر و تحول در جامعه و مناسبات اجتماعی‌اند) بدبینی معنادار ابراز کرده‌اند.

مستقل از رابطه‌ی نزدیک محافظه‌کاری و مذهب، و تکالیف مترتب بر غایت الهی، محافظه‌کاران تفاوت میان انسان‌ها و نابرابری‌ها را طبیعی و نه برآمده از ساختارها و فرصت‌ها، می‌دانند و تلاش‌ها برای رفع نابرابری‌ها را بی‌فایده ارزیابی می‌کنند.

تقسیم جامعه به نخبگان و توده‌ها، پذیرفتن سلسله مراتب اجتماعی و رهبری، بی‌اعتمادی به صلاحیت و توانایی سیاسی مردم، و تاکید موکد و زیاد بر قدرت دولت و اقتدار برآمده از آن، از دیگر ویژگی‌های محافظه‌کاری به‌روایت کلاسیک است. 

با چنین نگاهی اجمالی به محافظه‌کاری، می‌توان دقیق‌تر در برخی تحولات سیاسی ایران امروز دقیق شد.

 

ب. محافظه‌کاران وطنی

برخی فعالان سیاسی و مطبوعاتی، دانسته و مطلع از ویژگی‌های محافظه‌کاری، یا ندانسته و مبتنی بر تجربه یا تحلیل دیگران، یا مأیوس از امکان تغییر متکی بر نیروهای انسانی تغییرخواه، و یا حتی متکی بر منافع و انگیزه‌های شخصی، این روزها و در فضایی که امکان تبیین آزادانه و امن دیدگاه‌های گوناگون وجود ندارد، برخوردار از امنیت و امکان و بستری که اقتدارگرایان ـ به‌گونه‌ای کنترل شده ـ در اختیارشان قرار داده‌اند، به بازخوانی روایتی قدیمی از محافظه‌کاری و تبلیغ راهبرد و ایده‌ها‌ی خود همت گمارده‌اند. البته تا بدین‌جا ایراد و حرجی بر آنان نیست؛ آنها با هر انگیزه، از مجالی که دارند برای پیشبرد آراء سیاسی خود سود می‌جویند. مشکل اما آنجاست که از منظر این فعالان سیاسی و نویسندگان، تغییرخواهان و تغییرطلبی و کنشگران سیاسی‌ای که از منظر تکیه بر اراده و خواست تغییر در جامعه‌ی ایران، پیگیر جنبش سبزند، فاقد کنش عقلانی ارزیابی و تبلیغ می‌شوند و اصلاح‌طلبی به سطحی که مطلوب آنان است و در چهارچوب بضاعت‌های ایدئولوژی و مقدورات زندگی‌شان، فروکاسته می‌شود.

محافظه‌کاران وطنی با مصادره به مطلوب کردن “اصلاح‌طلبی” و “اصلاحات”، و با نقد یک‌سویه‌ی دموکراسی‌خواهان باورمند به جنبش اجتماعی و توان کنشگران انسانی تغییرطلب، می‌کوشند پروژه‌های سیاسی خود را بی‌توجه و اعتنا به مولفه‌ها و شواهد زیر تعقیب کنند:

ماهیت جدید ساختار سیاسی قدرت در ایران، و تمرکز رهبر جمهوری اسلامی و سلطه‌ی جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی در بلوک قدرت؛

خودنمایی غریب اقتدارگرایان حاکم و اراده‌ی مسلط در حاکمیت برای جلوگیری از هرگونه تغییر معنادار و گردش نخبگان و تمکین به اراده‌ی شهروندان، در سطوح مختلف؛

انتخابات ریاست جمهوری غریب سال 1388 و سرکوب‌های مترتب بر آن و حوادثی که همچنان ادامه دارد (ازجمله تداوم حبس دو نامزد معترض آن انتخابات، ادامه‌ی حبس مصطفی تاج‌زاده و سعید مدنی در بندهای امنیتی، صدور حکم 4 سال حبس دیگر برای علیرضا رجایی، تبعید بهمن احمدی امویی به رجایی شهر، صدور حکم زندان سنگین برای عبدالفتاح سلطانی، و…)؛

 وضع ناظران و مجریان انتخابات و حضور سنگین “نظارت استصوابی”؛

قلع و قمع مخالفان ملتزم به قانون اساسی و سرکوب جریان‌های سیاسی منتقد و رقیب اصلی (ازجمله و به‌ویژه جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین، و در مرتبه‌ی بعد، نیروهای ملی ـ مذهبی)؛

و فساد حیرت‌آوری که در ابعاد وسیع دامن باندهای مختلف قدرت را آلوده کرده و هر روز شاهدی از آن در اوج گرانی و فقر و بیکاری، رخ می‌نماید.

این مولفه‌ها و شاخص‌ها از چشم محاظفه‌کاران وطنی مغفول می‌ماند.

افزون بر این‌ها، یأس محافظه‌کاران وطنی از “انسان تغییرخواه و اراده‌گرا” و فاعلان/کنشگران انسانی موثر در تحولات، در سوق دادن آنان به محافظه‌کاری و تمکین به وضع موجود و دل بستن به اصلاحات اندک و صوری و روبنایی، نقشی معنادار ایفا می‌کند.

محافظه‌کاران وطنی، اصلاحات و اصلاح‌طلبی را به نفع دیدگاه‌ها و سوگیری‌ها و منافع سیاسی خود مصادره به مطلوب، و فراموش می‌کنند که قریب به اتفاق زندانیان سیاسی، “اصلاح‌طلب” بوده و هستند؛ و این جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی گرداگرد رهبری و شخص آیت‌الله خامنه‌ای است که پروژه‌های خود را اقتدارگرایانه تعقیب و رقیب اصلاح‌طلب را سرکوب و طرد می‌کند.

محافظه‌کاران وطنی با “غیرعقلانی” توصیف کردن رویکرد باورمندان به جنبش اجتماعی، خود را در مرکز ثقل کنش عقلانی می‌نشانند؛ توضیح نمی‌دهند که تکیه کردن بر اراده‌ی تغییر و خواست لایه‌های اجتماعی و وارد آوردن فشار اجتماعی به اقتدارگرایان، چرا و به چه دلیل غیرعقلانی است؟ به‌ویژه آن‌که باوزمندان به جنبش سبز، کوشش‌های خود را از مسیری مسالمت‌جویانه تعقیب می‌کنند.

به‌عنوان یک شاهد/پرسش، آیا تکیه‌ی دکتر محمد مصدق

 به مردم و جنبش اجتماعی برای توفیق ملی کردن صنعت نفت، یا عقب راندن شاه (در جریان 30 تیر 1331)، اقدامی غیرعقلانی و بی‌حاصل بود؟

آنها توضیح نمی‌دهند که با توجه به مولفه‌های واقعی سیاست‌ورزی در ایران، تغییر شاخ و برگ‌های حاکمیت سیاسی، به نفع ارتقاء و بهبود وضع لایه‌های اجتماعی است، یا به سود تداوم نفع‌طلبی اقتدارگرایان از دولت رانتی. و از این هولناک‌تر، توضیح نمی‌دهند که در زمانه‌ی تهدید و تحریم ایران، بدون حضور جنبش اجتماعی، جنگ‌طلبان داخلی و خارجی به چه میزان در تحمیل هزینه‌ای سنگین به ایران و ایرانیان، نقش مخرب خواهند داشت. و آیا تداوم وضع موجود ـ هرچند با جلوه‌هایی از تغییر روبنایی ـ مانع از تهدید خارجی خواهد شد؟ آیا سلطه‌ی جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی، آب به آسیاب جنگ‌طلبان نخواهد ریخت؟

محافظه‌کاران وطنی به‌نام اصلاح‌طلبی، جز بازتولید اقتدارگرایی نقشی دیگر ایفا نمی‌کنند. چنین اصلاح‌طلبی البته به‌قدر لازم از اصلاحات ریشه‌ای و تغییرات ساختاری که سبزها و دموکراسی‌خواهان مطالبه می‌کنند درفاصله است