35 کتاب و بیش از 300 مصاحبه – آن هم فقط به زبان انگلیسی - حاصل 60سال زندگی ادبی نورمن میلر در امریکا است؛ کتاب هایی درباره ی جنگ های مختلف، مسایل زیرزمینی و گاهی کتاب هایی در ژانر وحشت.
اگر جنجال را از زندگی نورمن میلر حذف کنیم، به نظر می آید چیز زیادی برای گفتن درباره زندگی او باقی نمی ماند. میلرشنبه این هفته 19 آبان در سن 84 سالگی به علت نارسایی کلیه درگذشت.
نگاهی به زندگی و آثار نورمن میلر
رمان نوشتن مثل عاشق شدن است
نورمن میلر در 31 ژانویه 1923در خانواده ای یهودی و از مادری آمریکایی و پدری اهل آفریقای جنوبی در ایالت نیوجرسی به دنیا آمد. او در سال 1943 از دانشگاه هاروارد در رشته مهندسی هوا فضا لیسانس گرفت و در همین زمان بود که تصمیم گرفت نویسنده شود. پس اولین داستان خود را منتشر کرد. تا اینکه به عنوان سرباز پیاده نظام به فیلیپین اعزام شد وهمین مساله تصمیم جدی او را برای نویسنده شدن به تعویق انداخت. در سال 1946 از ارتش خارج شد و شروع به نوشتن اولین رمانش “برهنه ها و مرده ها” کرد. در آن زمان او 25 سال سن داشت. وقتی بعد از چاپ این کتاب به آمریکا برگشت به او لقب همینگوی، دوس پاسوس و ملویل جدید را دادند. خودش درباره این کتاب گفته است: “تابستان سال 1946 بود. تازه از ارتش خارج شده بودم و تصمیم گرفتم شروع به نوشتن اولین کتابم بکنم. معمولا درباره موضوعاتی که قصد داشتم بنویسم، یادداشت های زیادی بر می داشتم. این اتفاقی بود که در مورد همه کتاب های بعدی من هم افتاد. اما درباره این کتاب این کار را نکردم، چون همه چیز کاملا در ذهن من بود. من خودم در این جنگ بودم. می دانستم که “برهنه ها و مرد ه ها” کتاب خیلی خوبی خواهد شد.” او بعد ها حضورش را در ارتش امریکا در جنگ جهانی دوم “بدترین و با ارزش ترین تجربه ی زندگی اش” دانست.
”برهنه ها و مرده ها” داستانی واقعی از جنگ دوم جهانی بود. سرگذشت سربازان درمانده ای که با ناامیدی و پوچی دردناکی در جنگ مواجه شدند. این اثر در واقع شاهکار نورمن میلر بود که از سوی کتابخانه ی مدرن در فهرست یک صد رمان برتر انگلیسی زبان قرار گرفت. در ایران سعید باستانی سال ها پیش آن را به فارسی ترجمه کرد که توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد اما در همان چاپ اول آن را توقیف کردند.
خیلی ها میلر را بعد از چاپ اولین کتابش یک همینگوی جدید برای ادبیات امریکا می دانستند. میلر در خاطراتی که نقل کرده است از خودکشی همینگوی به عنوان یک زنگ خطر که در زندگی برای او نواخته شده بود یاد می کند: “در مکزیکو بودم که این خبر را شنیدم. قسمتی از وجود من هرگز این خبر را باور نکرد و البته یک زنگ خطر هم برای من بود. اینکه؛ تمام نویسنده ها وارد یک سفر ذهنی بسیار خطرناک می شوند. سفری که می تواند همه ی آنها را از بین ببرد.“
رمان “ارتش های شب” میلر که در زمینه ی ژورنالیسم ادبی و بر اساس یک ماجرای واقعی شکل گرفته بود برای اولین باردر سال 1968 برنده ی جایزه ی پولیتزر شد. این کتاب جایزه ی کتاب ملی امریکا را به خود اختصاص داد و از طرف دانشگاه نیویورک به عنوان نوزدهمین رمان برتر قرن انتخاب شد. جایزه گرفتن میلر در همین جا متوقف نشد و او در سال 1979 برا ی بار دوم برنده جایزه پولیتزر شد. میلر این جایزه را به خاطر کتاب “آواز جلاد” دریافت کرد. شخصیت های میلر در هر دو اثر او که برنده ی جایزه ی پولیتزر شدند شخصیت هایی واقعی هستند. آیا واقعی بودن شخصیت ها و داستان ها یی که او را برنده جایزه ی پولیتزر کرده اند قدرت نویسندگی میلر را تحت تاثیر قرار نمی دهد؟ خودش گفته است: “خیلی ها در باره ی من این عقیده را دارند که میلررمان نویس خوبی نیست. او فقط یک راوی خوب است. اما موضوع این است که من این کارها را صرفا بر اساس واقعیت تاریخی انجام نداده ام. هیچکس نمی تواند برچسب تاریخ بر اساس رمان یا رمان بر اساس تاریخ را به این دو اثر من بزند. الان که سال ها از نوشتن این دو کتاب گذشته است دقیقا نمی توانم بگویم چرا این دو رمان را نوشتم. ارتش های شب در و اقع نوعی اتوبیوگرافی است و مشخصا شباهتی به داستان های معمولی ندارد. اگر دقت کنید می بینید وقتی کسی ارتش های شب را بخواند نمی تواند بفهمد که که نویسند ه این کتاب همان کسی است که روح هارلوت و یا عصرهای باستانی را نوشته است. روح هارلوت و عصرهای باستانی هر دو قصه هستند و در دنیای خارج واقعیت ندارند. این را به راحتی می شود فهمید. در حالی که ارتش های شب روایت وقایعی است که من با چشم های خودم در جنگ دیده ام. می دانید تفاوت داستان واقعی و غیر واقعی در کجاست؟ داستان های غیر واقعی را به آسانی میشود نوشت. نوشتن آنها به نظر من خیلی خیلی ساده است. شما می توانید یک صبح تا ظهر به سادگی یک داستان تخیلی بنویسید. درباره ی “آواز جلاد” هم باید این نکته را بگویم که قصد اصلی من از نوشتن این کتاب اثبات این نکته بود به هیچ وجه هیچ چیز ساده ای در دنیا وجود ندارد. همه ی مردم در صحبت ها ی روزانه شان اینطور فکر می کنند که مشغول صحبت در باره ی چیز های ساده ای هستند که بخشی عادی از زندگی روزمره شان به حساب می آید. در حالی که به نظر من مسائلی که در این محاورات روزانه مردم عادی رد و بدل می شود به هیچ وجه وجوه ساده ی زندگی نیست. در واقع من فکر می کنم هیچ چیز ساده ای مطلقا وجود ندارد. به نظرم این مساله را در “آواز جلاد” ثابت کردم.”
نورمن میلر نویسنده ی سبک “باروک” بود. خودش عقیده دارد درگیر شدن نویسنده با یک نوع سبک به خصوص باعث ایجاد مشکلات زیادی برای نویسنده می شود. من من فکر می کنم که تنها کسی که توانست از قید وبند سبک ها فرار کند مارسل پروست یود. پروست، به شکل مادرزاد یک نویسنده بود. یک نویسنده فوق العاده. اینکه نویسنده سعی کند همیشه به یک سبک خاص بنویسد یقینا قصه اش را تحت الشعاع قرار خواهد داد. این اتفاقی بود که درباره ی هنری جیمز و ارنست همینگوی هم افتاد.به نظر خوم سبک نویسندگی من در ”رویای امریکایی” و “آواز جلاد” نسبت به سایر آثارم ملموس تر به نظر می رسد. “رویای امریکایی” تماما رویای خود من بود.“
میلر درباره ی این تعدد سبک ها عقیده ی جالبی دارد: “برای مدت های طولانی اینطور فکر می کردم که خارج از مرز های دنیای واقعی که ما در آن زندگی می کنیم کوه ههایی هست به نام حقیقت. ما، رمان نویس ها همیشه سعی می کنیم از آن کوه ها بالا برویم و به حقیقت دست پیدا کنیم. پس همه ی ما کوهنوردیم ولی از راههای مختلف به کوه می رسیم. همین راه های مختلفی که برای رسیدن به قله کوه وجود دارد باعث تعدد سبک ها می شود.“
محافظه کار چپ
نورمن میلر همان طورکه در برخی آثارش مشهود است در عرصه ی سیاست حضوری فعال داشت. او از عناصر سیاسی به شکل بارزی در آثارش استفاده می کرد. رویکرد او به سیاست حتا درآخرین اثر او- در باره ی خدا که مدتی قبل از مرگش منتشر شد- به روشنی دیده می شود. میلر در سال 1967 به علت حضور در تظاهرات ضد جنگ ویتنام دستگیر شد. و در سال 1969 از سوی حزب دموکرات نامزد انتخابات شهرداری نیویورک شد که رای لازم را به دست نیاورد. به این ترتیب باید قبول کرد که وقتی درباره ی میلر حرف زده می شود به سختی می توان به زندگی سیاسی این نویسنده اشاره نکرد. میلریک محافظه کار چپ بود “پایان کار سیاسی من در سال 1969 بود. بعد از آن من متوجه نکات تازه ای در زندگی ام شدم که باعث شدند کار سیاسی را کنار بگذارم. دیگر به این نتیجه رسیده بودم که داشتن فعالیت سیاسی چیزی شبیه مشت زدن به دیوار است.“
میلر 5 فیلم ساخت که از جمله آنها می توان به “دوشیزه سنگی” اشاره کرد. البته هیچکدام از فیلم های او به یاد ماندنی از کار درنیامد.مدتی هم به شکل تفننی به کار خبرنگاری مشغول شد. با گلایدر هم پرواز کرد. و حتا به فعالیت بر ضد جنبش های فمینیسم پرداخت.
میلر در طول زندگی 60ساله اش 6 بار ازدواج کرد. زمان ازدواج دومش به این خاطر که در یک مهمانی با چاقو به همسرش حمله کرده بود و حتا نزدیک بود او را به قتل برساند به زندان افتاد. در “قلعه یی در جنگل” میلر از زبان شیطان، ازدواج را یک موسسه ی کاریابی به خصوص برای آدم های باز نشسته عنوان می کند. خودش می گوید:” در حقیقت هر زنی برای خودش به مثابه یک فرهنگ است. زمانی که شما وارد یک فرهنگ جدید می شوید، آنهم فرهنگی که متعلق به خودتان نیست می توانید با دنیاهای جدیدی آشنا شوید. در این دنیای تازه ممکن است شما با چیز های وحشتناکی هم روبرو شوید. درست بعد از آن است که می فهمید ازدواج نه تنها باعث آسایش شما نشده است بلکه مشکلات جدیدی را هم برای شما به وجود آورده است.“
”قلعه یی در جنگل “ جزو آخرین آثار میلر بود که با انتشار آن زندگی او وارد یک جنجال تازه شد؛ یک بررسی روانشناختی همراه با قهرمان پردازی در زندگی هیتلر جوان.
سر و صداهای زیاد توام با موجی از تهمت ها و حملات به میلر او را وادار کرد تا درباره ی کتابش دست به شفاف سازی بزند. میلرهمانقدر که به وجود خداوند معتقد بود به حلول شیطان در کالبد و جسم هیتلر اعتقاد داشت:” مردم من را مسخره میکنند که چرا به وجود خدا و شیطان اعتقاد دارم. باید بگویم که من هر کسی را که به وجود خالق خودش اعتقاد ندارد محکوم می کنم. این نکته را هم بگویم که بیشتر توضیحات من درباره ی شیطان در رمان قلعه یی در جنگل به نوعی از بهشت گمشده میلتون اقتباس شده است”
مردی عاشق جنجال
میلر به جنجال و هاهویی که زندگی اش و کتابهایش در افکار عمومی ایجاد می کردند علاقه ی زیادی داشت! رمان “گردی”(junkie ) او خیلی زود تبدیل به یک رمان زیر زمینی شد و “مرد هوسباز” که در سال 1955 کار نوشتن آن را تمام کرد به عنوان اثری اروتیک هرگز در امریکا اجازه ی چاپ پیدا نکرد و میلر ناچار شد آن را در فرانسه چاپ کند. به هرحال او به نویسندگان نسل بیت تعلق داشت. نسلی که همواره در حال عصیان بود و هنجارهای زندگی روزمره ی امریکایی را بر نمی تابید: “من بر این باورم که نباید ترسید. نویسنده باید با این اعتقاد دست به قلم ببرد که توان این را دارد تا زندگی مردم را تغییر دهد و آنها را وارد جریان های تازه و ناشناخته ای کند. دغدغه ی من همیشه آگاه کردن مردم بوده است. حقیقت این است که مردم امریکا، امروزه با و جود تلویزیون و برنامه های سطحی آن نتوانسته اند نویسنده های واقعی را به خوبی بشناسند. وقتی نسل ما شروع به نوشتن کرد امریکا یک مکان رویایی بود.“
اگر به شخصیت های رمان های میلر نگاه کنیم می بینیم که همه ی آنها آدم هایی بی ریشه و فاقد گذشته هستند. گری گیلموردر “ارتش های شب”، “مرلین مونرو” در “مرلین” و اسوالد در”افسانه ی اسوالد”: “اسوالد آدم تنها و مغروری بود. به باور من اگرفقط یک دلیل در دنیا باشد که اسوالد را بشود یه خاطر آن به ترورکندی محکوم کرد این است که اسوالد می خواست همه ی دنیا به او توجه کند.”
”قصری در جنگل” درباره ی دوران جوانی هیتلر است که توسط یک شیطان روایت می شود: “برای نوشتن قلعه یی در جنگل به 50 سال گذر زمان نیاز داشتم. البته نه به این معنا که این قصه 50سال در ذهن من بود و صیقل خورد. نه؛ من 75 سال است که به آدولف هیتلر فکر می کنم. در واقع از سن 9 سالگی داستان او در ذهن من نقش گرفته است. نوشتن این رمان 4 سال طول کشید و فکر کردن به آن چیزی نزدیک به هفتاد سال. از وقتی به فکر نوشتنش افتادم دوست داشتم یک شیطان آن را روایت کند.“
در “قلعه یی در جنگل” میلر دست روی یکی از منفورترین شخصت های تاریخ گذاشته بود و قصد داشت زندگی او را به تصویر بکشد. اما او درباره ی هیتلرچه چیز جدیدی می توانست بگوید که ناگفته و در عین حال جذاب باشد؟ “معتقدم که شیطان در کالبد هیتلر رفته بود. چون وقتی به خدا معتقدیم، وقتی باور داریم که عیسی از جانب خدا آمده بود، پس می توانیم به این هم معتقد باشیم که شیطان هم در کالبد و جسم هیتلر حلول کرده بود.“
کتاب جدید میلر روایتی از زندگی هیتلر از دوران کودکی است. او در این کتاب سه نسل از تبار آدولف هیتلر را - که اتریشی هستند - در قرن نوزدهم به تصویر کشیده است. از دورانی که برای هیتلر بسیار سخت گذشت، با خانواده ای سختگیر و همچنین برخورد او در جوانی با یک فرد یهودی که برای همیشه کینه یهودیان را در دل اوکاشت.
راوی قصه افسری از سازمان مخوف S.S به نام ادی است. او به روایت زندگی هیتلر می پردازد. ازجمله اعتراضاتی که به میلر شد یکی هم این بود که معتقد بودند راوی، درجاهایی به توجیه کارهای هیتلر می پردازد و او را تبرئه می کند. میلر در این کتاب ریشه بسیاری از مشکلات هیتلر را اتفاقات ناگواری که در 25 سال اول زندگی برای اوافتاد می داند. این مساله ای بود که بنا به نوشته نشریات المانی باعث “تحریک احساسات” آلمانی ها شد: “یکی از چیزهایی که همیشه به آن احساس غرور می کنم این است که خواسته ام کتابهایم “تحریک احساسات” باشد.” میلر اما قصد نداشت که کار درباره ی هیتلر را همین جا تمام کند. او بلندپروازتر از این حرف ها بود: “اگر عمری باقی باشد، روی رمان دیگری کار می کنم.” هر چند خود او با او ناامیدی از این مساله صحبت می کرد: “مطمئنم زیاد عمر نمی کنم و نوشتن این رمان دست کم 15 سال وقت می برد. من بیشتر از سه یا چهار سال عمر نمی کنم.”
کتاب میلر در بسیاری از کشورها – از جمله فرانسه – به چاپ دوم رسید. گرچه این کتاب خشم المانی ها را برانگیخت، اما مورد توجه بسیاری از سوی یهودیان قرار گرفت. شورای یهودیان رسما به تجلیل از نوشتن از این کتاب پرداخت. هر چند به نظر نمی رسید این مسایل برای میلر اهمیت داشته باشد: “من در هنگام نوشتن کتاب ها به آن چه پیش می آید فکرنمیکنم. من برای خودم می نویسم و آن چه را که در ذهن دارم روی کاغذ می آورم. دیگران می توانند هر فکری که می خواهند درباره ی کارهای من بکنند. اما چه اهمیتی دارد؟ من تنها برای خودم مینوسم. رمان نوشتن یک کار ناخودآگاه است. رمان و ایده آن ناگهان در ذهن آدمی می جوشد. رمان نوشتن مثل عاشق شدن است. شما می توانید معین کنید که ده روز دیگر یا یک هفته دیگر عاشق می شوید؟ قطعا نه. رمان نوشتن هم همین طور است. رمان ناگهان در دل و مغزآدم می جوشد.” پس تکلیف طرح های پیش از داستان چه می شود؟ “آن ها هم نقش دارند. اما جرقه اولیه برای نوشتن ناگهان می آید.” اما چرا هیتلر؟ و چرا این موضوع حساس؟ اصلا چرا نوشتن چنین رمانی؟ “وقتی دارید رمان خوبی مینویسید، به یک جستجوگر تبدیل میشوید و وارد ماجرایی میشوید که خودتان هم پایانش را نمیدانید، و هیچ چیز از قبل مشخص نیست. ترکیبی از ترس و هیجان شما را پیش میبرد. به نظرم؛ رمان ارزش نوشتن ندارد مگر آنکه با چیزی دست و پنجه نرم کنید که شانس موفقیت داشته باشید. ممکن است شکست بخورید. شما با اندوختههایتان قمار میکنید. مثل اینکه فرمانده ارتشی باشید و کل ارتش را به بنبست بکشانید.“