یارانه مهم تر است یا آب؟

آرش نصراصفهانی
آرش نصراصفهانی

امروز دیگر نیازی به ارایه آمار و ارقام نیست تا نشان داده شود که کشور از نظر منابع آبی به‌سوی «فاجعه» حرکت می‌کند. این مساله نه صرفا در حد هشداری بر آینده، بلکه بیان‌کننده وضع فعلی ما از جهت ذخایر زیرزمینی و ذخایر آب سدهای کشور است.  تاثیر ملموس و جدی آن بر زندگی شهروندان نیز احتمالا از همین تابستان آغاز خواهد شد. اما کماکان نه در سیاست دولت، نه در کنشگری نخبگان و فعالان مدنی و نه در رفتارهای عمومی شهروندان نشانه قابل‌ملاحظه‌ای از توجه به این خطر جدی برای کشور دیده می‌شود. به عبارت دیگر، کم‌آبی هنوز به یک «مسئله اجتماعی» بدل نشده است.  مشکل، زمانی به مساله اجتماعی بدل می‌شود که بخش قابل‌توجهی از مردم از آن آگاه و خواهان حل آن شوند. بنابراین فرایند آگاهی‌بخشی و اضافه‌کردن بر تعداد افرادی که خواهان اقدامی برای کاهش آن باشند، مهم‌ترین قسمت تبدیل‌کردن یک موضوع به مساله‌ای اجتماعی است. 

 این فرایند به سازوکارهای اجتماعی قدرتمند و فراگیری نیاز دارد که بتواند به یک معضل عمومیت ببخشد. بنابراین اگر بحران آب به یک مساله اجتماعی بدل نشده است، ریشه را باید در اجزای همین سازوکار مساله‌سازی یا به عبارت دیگر «سازمان اجتماعی» موجود جست‌وجو کرد.       
به‌نظر می‌رسد مساله اصلی اینجاست که درحال حاضر ارکان مختلف جامعه ایرانی هر کدام مسیر خود را در پیش گرفته و مقدمات اصلی شکل‌گیری حداقلی از انسجام و وحدت اجتماعی در مورد چالش‌های اصلی کشور وجود ندارد. یک‌طرف ماجرا، خانواده‌های ایرانی قرار دارند که بیش از پیش درگیر امور اقتصادی، شخصی و روزانه خود هستند و انگار مجالی برای نگاه به‌سمت و سوی حرکت جامعه و چالش‌های اصلی پیش‌روی آن ندارند.  مثال بارز آن هم اصرار مردم به دریافت یارانه و استقبال  ۹۰‌درصدی از ثبت‌نام است.

مساله این‌جاست که ماهی ۴۵‌هزار تومان در ماه به یک مساله ملی و همگانی بدل می‌شود، اما خطر قطع آب شرب شهرها جدی گرفته نمی‌شود.

این‌که خانواده‌های ایرانی، یارانه را می‌بینند اما بحران آب را نمی‌بینند، نه ترجیح منافع کوتاه‌مدت بر بلندمدت، بلکه درواقع ارجحیت دادن به منافع «آنی» در برابر منافع کوتاه‌مدت است.  اگر این فرض تا حدی هم درست باشد، آنگاه ما با یک وضع اجتماعی بحرانی طرف هستیم که نه‌تنها ارزش‌ها و منافع جمعی از سوی خانواده‌ها نادیده گرفته می‌شوند بلکه روزبه‌روز خانواده‌های ایرانی در دایره تنگ‌تر مشکلات شخصی و آنی خود فرو می‌روند.  

   در مقابل، اغلب روشنفکران کشور هم به جای این‌که درگیر مشکلات انضمامی کشور در این وضع باشند، معمولا به دنبال حل مسایل فلسفی و نظری جهانشمول و انتزاعی‌اند. نخبگان سیاسی نیز که عمدتا درگیر اختلافات و مجادلات سیاسی و منافع حزبی خود هستند. طرف دیگر ماجرا هم دولت است که شدیدا درگیر معضلات و گرفتاری‌های روزمره خود بوده و احتمالا فرصتی برای پرداختن به این امور و گفت‌وگو با جامعه برای بیان چالش‌هایی مانند کم‌آبی در کشور ندارد.  از طرف دیگر، نهادهای جامعه مدنی هم چندان مجالی برای فعالیت ندارند.  فعالیت رسانه‌ها نیز معمولا تابع فضای سیاسی بوده و اولویت‌های اصلی‌شان را با توجه به آن تنظیم می‌کنند. لذا در جامعه‌ای که مردم صرفا به‌دنبال رتق‌وفتق امور روزانه خود هستند، روشنفکران و نخبگان  درپی حل مسایل جهانی‌اند و نهادهای سیاسی و رسانه‌ای اغلب درگیر بگومگوها و اختلافات حزبی و جناحی‌اند، مشکلات و گرفتاری‌های اصلی این جامعه مغفول مانده‌اند.  طنز تلخ ماجرا این است که در فضای سیاست‌زده کشور، بحران آب چون به‌طور مشخص به منافع سیاسی هیچ گروهی پیوند نخورده و قابلیت بهره‌برداری سیاسی ندارد، موردتوجه هم قرار نمی‌گیرد.

ما با چهار گروه اصلی یعنی مردم، دولت، نهادهای جامعه مدنی و نخبگان کشور مواجهیم که هر کدام اولویت‌های متفاوتی برای عمل خود تعریف کرده‌اند و در مواردی حتی حداقلی از اشتراک در مورد چالش‌های مهم کشور مانند بحران آب میان آنها وجود ندارد. کم‌آبی یک دغدغه زیست‌محیطی فانتزی نیست، بلکه بحرانی است که تمدن ما را تهدید می‌کند. اما حل این معضل و مشکلات مشابه، نه در صدور بخشنامه‌های دولتی یا نصیحت‌کردن مردم در صداوسیما بلکه ایجاد شرایط مناسب برای ایجاد توافق جمعی و آگاهی‌بخشی موثر است.

گام اول در این راه نیز جداکردن منافع ملی از منافع جناحی و حزبی و تلاش برای ایجاد وفاق عمومی در مورد چالش‌های بنیادی کشور در بین ارکان اصلی جامعه ایرانی است. در آینده نزدیک و روزی که کم‌آبی به بحرانی‌ترین حالت برسد، همگان  به آن توجه خواهند کرد اما اگر امروز به آن فکر کنیم مشکلات کمتری در آینده خواهیم داشت.

منبع: شهروند، ۲۷ اردیبهشت