آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند؟

حسین علیزاده
حسین علیزاده

در کمتر از دو سال عمر دولت روحانی، مبانی توافق هسته ای ایران و ۱+۵ طی بیانیه ای در سیزده فروردین ۱۳۹۴ در شهر لوزان سوئیس اعلام شد. این تفاهم در صورت نهایی شدن سایه شوم جنگ را از سر ایران دور خواهد کرد.

در امریکا،  باراک اوباما این تفاهم را “تاریخی” خوانده و تاکید کرده است که اگر تفاهم لوزان در نهایت به توافقی نهایی و جامع بیانجامد، جهان برای آمریکا و هم‌پیمانانش از جمله اسرائیل امن‌تر خواهد بود.

چنین دستاوردی برای امریکا در حالی به دست آمده که دیپلماسی فعال دولت اوباما توانسته اتحادی قوی در دو سوی آتلانتیک و بلکه در سرتا سر جهان علیه برنامه هسته ای ایران به وجود آورد.

اما، در سوی دیگر به استثنای اظهارات روحانی، ظریف و صالحی که نقاط قوت تفاهم را برجسته نشان داده اند، شاهد نیستیم که رهبر جمهوری اسلامی واکنش فوری نسبت به مفاد بیانیه ابراز کرده باشد.

حال پرسش این است که آیا رهبر جمهوری اسلامی می تواند بنا به مفاد بیانیه لوزان، تفاهم به عمل آمده را مصداق “نرمش قهرمانانه” توصیف کند؟ اگر نه، آیا زین پس جمهوری اسلامی می تواند مدعی باشد که: “امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؟”

و اگر آری، چرا شاهد واکنش خامنه ای در حد پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر امریکا (جام جهانی فرانسه ۱۹۹۸) نیستیم؟

در آن پیام، خامنه ای پیروزی۲ بر۱ ایران بر امریکا را “مجاهدت” و “چشاندن طعم تلخ شکست” به امریکا توصیف کرده و گفته بود:“در بازی جوانمردانه‌ی امشب…بر حریف توانای خود پیروز شدید…همین مجاهدت کم‌نظیر بود که در دوران انقلاب و در سالهای دفاع مقدس و در همه‌ی درگیریهای ملت ایران با شیطان بزرگ، به ملت ما پیروزی و سرافرازی بخشید…امشب نیز یک بار دیگر حریف قوی‌پنجه و مستکبر طعم تلخ شکست را از دست شما چشید. خرسند باشید که ملت ایران را خرسند کردید.”

اگر پیروزی ایران بر امریکا در بازی فوتبال، قابل تقدیر و تبریک است چرا خامنه ای نباید خرسندی خود را از تفاهمی ابراز کند که روحانی به آن افتخار می کند؟ آیا غیر از این است که برنامه هسته ای ایران برای سال ها به عقب رانده شده است؟

گو اینکه بی تردید مهم ترین مزیت این تفاهم، دور کردن تحریم های بیشتر و از آن مهم ترسایه شوم جنگ است که موجب شادی مردم شده ولی نگاهی گذرا به اهم مفاد بیانیه لوزان گواه آن است که توافق لوزان، عقب گرد قابل ملاحظه ای در برنامه هسته ای است.

حال پرسش این است که اگر امریکا هیچ غلطی نمی توانست بکند این همه امتیاز در برنامه هسته ای برای چیست؟ جز این است که اوباما رژیم تحریم ها علیه ایران را “سهمگین ترین تحریم ها در تاریخ” دانسته که موجب شد تهران به پای میز مذاکره آید؟ آیا غیر این است که “اسلام ناب محمدی” ناگزیر به مذاکره با “شیطان بزرگ” شده تا سایه شوم تحریم های بیشتر فلج کننده و احیانا جنگ را به دور کند؟

 

خامنه ای و توهم قدرت

حدود ۱۷ ماه پیش از مذاکرات لوزان در حالی که خامنه ای گمان داشت امریکا همواره از اسرائیل خط می گیرد گفته بود:“کمپانی‌های صهیونیستی بر دولت آمریکا و کنگره‌ آمریکا و مسئولان آمریکایی آن‌چنان مسلّط است که اینها مجبورند ملاحظه‌ی آنها را بکنند…اما ما رژیم صهیونیستی را یک رژیم نامشروع و حرام‌زاده می‌دانیم.”

اینک درک نادرست خامنه ای از روابط امریکا و اسرائیل روشن شده تا آنجا که نتانیاهو اینک از مخالف ترین مخالفان تفاهمی است که اوباما بر آن صحه گذاشته است.

دیگر درک نادرست خامنه ای در همان سخنرانی این بود که گمان داشت: “آمریکا امروز وضعش به جایی رسیده که دوستانش احترامش نمی‌کنند، دشمنانش از او نمی‌ترسند.”

وی در حالی این ادعا را داشت که باور داشت: “امروز جمهوری اسلامی، هم سلاح دارد، هم پول دارد، هم علم دارد، هم فناوری دارد، هم قدرت ساخت دارد، هم اعتبار بین‌المللی دارد، هم میلیون‌ها جوان آماده‌ به کار دارد… ما اصلاً قابل مقایسه‌ با سی‌سال قبل نیستیم. اتّفاقاً در جبهه‌ مقابل ما وضعیت به‌عکس است؛ آن روز آمریکایی‌ها در اوج قدرت بودند، امروز نیستند.”

با این توصیفات جای این پرسش باقی است چرا خامنه ای فرمان نرمش قهرمانانه را صادر کرده اگر امریکا، هیچ غلطی نمی تواند بکند؟

 

روحانی و واقعگرایی در نظام بین الملل

بر خلاف خامنه ای، تیم حسن روحانی-ـ ظریف نشان داده که از درک درستی نسبت به نظام بین الملل برخوردار است. نظام بین الملل، نظامی سلسله مراتبی است که کشورها به نسبت بهره مندی از “قدرت” در این نظام نقش آفرینی می کند.

درک تیم روحانی ـ– ظریف از روند کاهشی قدرت ایران در اثر تحریم ها، موجب شده که با توهم زدایی از سیاست خارجی ایران، پا به مذاکراتی سخت و نفس گیر گذارند که به جرأت می توان نتیجه آن را دور شدن سایه شوم جنگ دانست حتی اگر لازم باشد امتیازات کلان بدهند.

از همین رو، می توان شکافی عمیق را در حاکمیت جمهوری اسلامی دریافت که در یک سو، روحانی  ودر سوی دیگر خامنه ای قرار دارد. خامنه ای دائم بر “اقتصاد مقاومتی” تکیه دارد در حالی که روحانی برونرفت از بحران اقتصادی را در حل اختلافات با امریکا می جوید.

 

تغییر رفتار آغاز شده

حتی اگر مفروض این باشد که با توافق هسته ای ایران و غرب تحریم های هسته ای برداشته می شوند، اوباما جای تردید باقی نگذاشته که دیگر تحریم ها از جمله در پرونده موشکی، تروریسم و نقض حقوق بشر همچنان به قوت خود باقی خواهند ماند.

از قضا این خود نکته ای است که خامنه ای در ۱۷ ماه پیش از مذاکرات لوزان بر آن انگشت نهاده و “عقب نشینی” در برنامه هسته ای را آغاز دیگر بهانه جویی های امریکا دانسته بود. وی در آن سخنرانی گفت:” این خطا است اگر خیال کنیم که دعوای آمریکا با ما سرِ قضیه‌ هسته‌ای است؛ نه، قضیه‌ی هسته‌ای بهانه است… اگر یک روزی هم مسئله‌ هسته‌ای حل شد – فرض کنید جمهوری اسلامی عقب‌نشینی کرد؛ همان‌که آنها میخواهند – خیال نکنید مسئله تمام خواهد شد؛ نه، ده بهانه‌ دیگر را به ‌تدریج پیش می کشند: چرا شما موشک دارید؟ چرا هواپیمای بدون سرنشین دارید؟ چرا با رژیم صهیونیستی بدید؟ چرا رژیم صهیونیستی را به رسمیّت نمی‌شناسید؟ چرا از مقاومت در منطقه‌… حمایت می‌کنید؟ و چرا؟ و چرا؟ و چرا؟”

حال کافی است تصورکنیم که دولت اوباما به اقتضای هر یک از این دیگر پرونده ها، قصد تحریم ایران را داشته باشد، آیا خامنه ای می تواند تصور نرمش قهرمانانه مثلا در پرونده حقوق بشر را به مخیله خود راه دهد؟ اگر نه، تحریم های جدید همچنان می تواند برای جمهوری اسلامی دردسر ساز باشد و اگر آری، تغییر رفتار جمهوری اسلامی یا به عبارت صحیح تر، “استحاله” جمهوری اسلامی آغاز شده است.

با این توصیفات، آیا در کلیت جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل دیگر کسی می تواند مدعی باشد، امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؟