صدا/ ترانه ی امروز، دیروز- محمد حسن مقصودلو: ترانه ی “مهتاب ماتیکی” به دلیل فضای عاشقانه و تنظیم زیبایش، انتخاب “ترانه ی امروز” ما و ترانه ی “مولای سبز پوش ” نیز انتخاب ما از میان “ترانه های دیروز” است.
ترانه ی امروز: مهتاب ماتیکی
شعر:علی توده فلاح– آهنگ و تنظیم : مهدی حسنی - صدا : میثاق جوهری
میثاق جوهری، خواننده ی جوان که ترانه های قبلی اش،چون “بی رنگ”، “پس لرزه” و “به من حق بده”، را در فضای مجازی منتشرکرده است، آخرین ترانه اش، “مهتاب ماتیکی ” را نیز چند روز قبل، به همان سیاق در دسترس مخاطباتش قرارداد که با استقبال خوبی مواجه گشت.
شروع ترانه ی “مهتاب ماتیکی” با ترومپت نوازی یکی از بهترین نوازنده گان این دوران، علیرضا میر آقا،حسی از تنهایی و خلسه را به مخاطب القا می کند. بلافاصله با ریتم نوازی گیتار و کاخن و ادامه ی ملودی نوازی ترومپت،فضای کلی ترانه شکل می گیرد. نوعی القای خنیا گری که مشمول هم لحظه بودن آفرینش و اجرای ترانه می شود.
کلام ترانه نیز در بر گیرنده ی چنین فضایی ست. “شاعر / آهنگساز / خواننده” در مقام راوی با مرور یاد معشوق خود، او را چون گیتار در بر می گیرد – تو دست من مثل گیتار می خوابی – شعر و آهنگ می گوید - دیونه ی عشقت، آهنگ می سازم -و آن را در همان لحظه زمزمه می کند – آواز می خونم، بیدار می خوابی –
اولین بند خط ِ اول ِ کلام ترانه مطلع مناسبی برای ورود به این دنیاست – دلتنگ می سوزم -، اما برای بند دوم، در ذهن شاعر همان چیزی نقش می بندد که هر غیر شاعری نیز نا خود آگاه باردارِآن می شود – دلتنگ می سازم -،چرا که اگر “ساختن” اینجا به اصطلاح “آهنگ ساختن” بازگردد، به دلیل تکرار فعل “آهنگ ساختن”، در خط بعدی، شاعر مرتکب نوعی “حشو قبیح” ادبی شده است.
شاید بتوان مشخصه ی اصلی کلام ترانه را بر مبنای همین نمونه ردگیری کرد. انسجام طولی در عین فقدان انسجام عرضی شعر.
ترانه در کلیت خود، بازتاب دهنده ی فضای عاشقانه ای ست که واجد نوعی تصویر سازی ِ اروتیک ِ شاعرانه ی راوی از یاد عاشقانه ها ی خود با سوژه ی ذهنی اش است. او را با تمام ِخود، که همان شعر و ساز و صداست، در هم می سازد ودر همان لحظه زمزمه ای عاشقانه از یاد او به زیر لب می آورد.
اما در این ترکیب خوش نقش، تجزیه ی بند به بند کلام ترانه راه به جایی دیگر می برد. ناهمسانی و ناهمگونی ِ برخی از آنها از منظر ِشاعرانه گیِ کلام با دیگر خط ها.
در یک نگاه عمومی عباراتی مانند “دلتنگ می سازم”، “وقتی منو میخوای، از جمع بیزاری “، ” تنها دوستت دارم، تنها دوستم داری”، “دنیا نمی فهمه ما سخت خوشبختیم، ما هم دیگه بد بخت خوشبختیم” در تراز عاشقانه ی بندهای “با ناخن قرمز، با دامن آبی – رنگین کمون میشی، پروانه می تابی” و یا “هر شب خلاصم کن، از شرم تاریکی، خورشید مومشکی، مهتاب ماتیکی “ویا ” تو دست من مثل گیتار می خوابی “قرار نمی گیرد.
یکی دیگر از مولفه های شعر، استفاده ی هوشمندانه ی شاعر از “رنگ” است.طیف رنگی بین “ناخن قرمز” و، دامن آبی “ که تجسم رنگین کمانِ منظر شاعر است و یا تضاد بین رنگ زرد خورشید و شبق گونه گی گیسوان و یا برجسته گی رنگ قرمزتند- که واژه ی ماتیک تداعی گر آن است – با سفیدی مهتاب، نمونه هایی از این حس شاعرانگی ِ ترانه سُراست.
ملودی ترانه نیز به تبعیت از کلام صمیمی وشاعرانه ی ترانه، همچنان روان و بدون فراز و فرود در نظر گرفته شده است. اما آنچه به فضای موسیقایی ترانه وجه مشخصه ای بخشیده، بی شک همان ساز ترومپت – تداعی گر تنهاییِ شبانه ی راوی - و ریتم نوازی “کاخن” و “گیتار” است که در تضاد با صدای بم “چلو” – که نمایشگر آرامش و خلسه ی راوی ست – فضای زیبایی برای موسیقی ترانه ساخته است.
ترانه ی “مهتاب ماتیکی” با توصیفات بالا، به نسبت فضای حاکم بر موسیقی روز این بازه ی زمانی، ترانه ای در خور توجه، منسجم و زیباست.
ترانه ی دیروز : مولای سبز پوش
کلام : ایرج جنتی عطایی- آهنگ : بابک بیات – تنظیم : محمد اوشال – خواننده : ابی
همکاری این گروه سه نفر، در سال های طلایی ترانه در دهه ی پنجاه، به ساخت ترانه های جاودانه ای چون “ خونه “، “خورجین “، تن تو کو ؟”، “ تو کی هستی ؟”، “ سایه “… و ” مولای سبز پوش “انجامید.
در ترانه ی “مولای سبز پوش”همه چیز از پیش در آمد ترانه شروع می شود.سازهای بادی ارکسترِ مارشال محمد اوشال، چنان پر صلابت حاضر می شود که گویی یک انفجار در افق است و حضور یک نور چشمگیر ! بعد از آن،ساز هورن تداعی گر ِپیش آمدن همان نور است. گویی تاختن سواری از انتهای افق به سوی بیننده !
پس از آن نوبت “بیننده / راوی “ست تا از حال خود بگوید. حالی که از انتظار او برای آمدن مولای سبز پوش می گوید. ظهور مولای سبز پوش و سر آمدنِ همه ی شب و زمستان. آنجا که ارکستراوشال تصویر سازی خود را به کلام جنتی عطایی و نوای بابک بیات و صدای ابی می سپارد.
مولای سبز پوش !ای اعتبار عشق !
شاعر تر از بهار ! ای تک سوار عشق !
کلام از ظلماتی می گوید که انفجارِ ظهور مولا در آن شکل گرفته است. یک مینی مال ناب و یک ترکیب بدیع،برای همه ی آن ظلمات کافی ست :
شب بی دریغ بود.
شب در اجرای دقیق ِ سیاهی و ظلمت و چرکتابی از هیچ کاری فرو گذار نبوده. حضور مولای سبز پوش از جنس بازگشت ِیک اسطوره ی ذهنی و یک پیشواست
مولای عاطفه ! هم قلب تو اگر عاشق نبوده ام.
جز با تو اینچنین
با قلب خویش هم صادق نبوده ام.
مولای سبز پوش، حماسه ی ظهورِ یک قهرمان است. یک قهرمان که باید می آمد و آمد.یک پیشوا که آمدنش وعده شده بوده.یک تفکر جدید و یک دنیای جدید. مولای سبز پوش، نماد تغییر است. مولای سبز پوش نماد اجرا شدن ِدقیق اعتراض و گل دادن ِآرمان است. “ تو می رسیدی و خورشید می رسید “