نقد در برابر نقد

نویسنده

ahmadshirzad445.jpg

آزادی ناگهانی گروگانهای انگلیسی همه را شگفت زده کرد. کسی انتظار نداشت ماجرا این جوری تمام شود. شواهد نشان می داد که این قصه هم داشت به نوعی ناموسی می شد، مثل مسئله هسته ای و داستان تعلیق غنی سازی. اتفاقا به نظر من این یکی برای عموم مردم بسیار ملموس تر هم بود. صورت قضیه این بود که انگلیسی ها به ما تجاوز کرده اند. و مگر می شود از سر متجاوز گذشت؟ یادمان نرود که ما 8 سال در دشوارترین شرایط جنگیدیم تا از سر همین یک کلمه حرف کوتاه نیاییم که متجاوز باید مجازات شود.

در مسئله هسته ای مردم کوچه و بازار ناچارند با دگنک فشار تبلیغاتی مستمر یک جوری خودشان را قانع کنند که غنی سازی اورانیم برای آنها بخشی از ناموس و حیثیت ملی است. این که چنین چیزی چقدر جا می افتد، به جای خود؛ اما تردید ندارم که در این داستان دستگیری ملوانان انگلیسی اگر صدا و سیما حتی به اندازه یک هفته گازش را گرفته بود که: این انگلیسی های متجاوز به چه جرأتی به خود اجازه داده اند که وارد آبهای سرزمینی ما شوند؟ اصلا آنها در این منطقه چه کاره اند؟ این نمی شود که آنها هر وقت دلشان خواست حریم مرزی ما را بشکنند و بدون اجازه وارد سرزمین مقدس ایران بشوند و ما دست روی دست بگذاریم و…آنگاه موضوع به جایی می رسید که دیگر پدر جد آقای لاریجانی هم از پس حلش بر نمی آمد. یعنی موضوع شوخی شوخی آنقدر جدی می شد که دیگر حتی زعمای قوم و شروع کنندگان قضیه اگر خودشان هم می خواستند نمی توانستند جمع و. جورش کنند و هر تلاشی برای حل و فصل مسئله با اتهام سازش کاری بر سر اصول و مصالح عالیه جمهوری اسلامی مواجه می شد.

شاید الان که موضوع به سادگی و با خیر و خوشی تمام شده، کسی باور نکند که همین ماجرای نسبتا ساده می توانست به سالها کشمکش سیاسی و حتی نظامی منجر شود و با عقل صدها آدم عاقل هم حل نشود. تاریخ بشر سرشار است از درگیریهای خونینی که با دلایل بسیار مسخره ای آغاز شدند، اما به مرور با “غیرت و ناموس” اقوام و ملل در آمیخته شدند و تعداد بیشماری از انسانهای بیگناه را به هلاکت کشاندند. خوب، خدا را شکر و با تدبیر هر که بود حداقل این ماجرا در چنان مسیری نیفتاد و یک جوری رفع و رجوع شد.

این که مجموعا در این معامله چه کسی بیشتر سود کرد و کدام طرف بیشتر ضرر کرد بحثی است که رسانه های مختلف داخلی و خارجی به آن پرداخته اند. اما به نظر من صرف نظر از محاسبه سود و زیان مربوطه، ماحصل کل داستان را می توان در یک نتیجه گیری کوتاه خلاصه کرد و آن این که ایرانی ها (منظورم سیاستمداران جناح حاکم است) به شدت قابل معامله اند و بر خلاف ظاهر سازش ناپذیرشان به گونه ای غیر قابل باور و حتی ناگهانی تصمیم هایی می گیرند که به مخیله طرف مقابل هم نمی رسد. نمی دانم مقامات محترم واقعا می خواسته اند که چنین پیامی را بدهند یا نه، اما این پیام از رفتار صورت گرفته کاملا آشکار است.

در تایید این نظر بد نیست اشاره ای داشته باشیم به مصاحبه ای که یکی دو شب پیش رادیوی بی بی سی با آقای سلمان صفوی (برادر رحیم صفوی فرمانده سپاه) انجام داد، که نشان دهنده طیف تفکرات جناح حاکم و ذی نفوذ کشور است. در این مصاحبه ضمن بحثهای مختلف در ارتباط با امکان انجام نوعی مصالحه در پرونده هسته ای موضوع رسید به درخواست غنی سازی اروپایی ها از ایران در مقابل پذیرش بسته پیشنهادی آنها. نامبرده در پاسخ به این مطلب نکته ای بیان داشت که به نظر من حایز اهمیت است و شاید قبلا هم به زبانهای دیگری برخی از مسئولان کشور گفته باشند. او گفت: اروپایی ها از ما یک چیز نقد می خواهند اما وعده نسیه می دهند. وی سپس توضیح داد: از ما نقدا می خواهند غنی سازی را تعلیق کنیم، اما در مقابل آن وعده هایی از قبیل امتیازات اقتصادی مثل ورود به WTO ، ساخت نیروگاه هسته ای و چیزهای دیگری که می گویند مو کول به آینده دوری است که معلوم نیست کی انجام می شود و منوط به نتیجه گیری از مذاکراتی است که شاید هیچ وقت به نتیجه نرسد (قریب به مضمون).

در داستان ملوانان انگلیسی اما تحولات سریعی رخ داد که از چشم ناظران پنهان نماند. انگلیسی ها ظاهرا اصرار داشتند که موضوع با سرعت زیاد و در اسرع وقت حل و فصل شود. به همین منظور هم امتیاز دادن ها به سرعت صورت گرفت و هم بیانیه شورای امنیت و تهدیدها و سایر اقدامات. در زمان کوتاهی جلال شرفی دیپلمات ربوده شده ایرانی به سرعت آزاد شد و توافق شد که یک مسئول ایرانی بتواند با افراد بازداشت شده در کنسولگری ایران در اربیل عراق ملاقات کند و از این سو نیز ملوان های انگلیسی به گونه ای دور از انتظار آزاد شدند. می توان چنین نتیجه گرفت که در داستان هسته ای و یا هر مناقشه بین المللی دیگر که ایران در آن در گیر باشد، به دو شرط می توان از مسئولان ایرانی رفتاری کاملا متفاوت و شگفت انگیز مشاهده کرد. یکی آنکه معامله نقد صورت گیرد و نتایج کار در زمان بسیار کوتاه برای آنها رضایت بخش باشد و دیگری آنکه خروج از بحران برای آنها بسیار آبرومندانه و توام با پرستیژ و غرور صورت گیرد. شاید شرط اول نیز ریشه در شرط دوم داشته باشد، یعنی اصل و اساس کار آن باشد که همه چیز به نحوی رخ دهد که به لحاظ چهره داخلی برای مسئولان در گیر، ماجرا با خیر و خوشی و سربلندی تمام شود و این امر در همان نگاه اول به چشم برسد.

به نظر من بسیاری قادر به درک این که برخی مسئولان جناح حاکم بر ایران چقدر برای نتیجه گیری عجولند نیستند. آنها نسبت به مشکلات و عوارض دراز مدت اقداماتشان چندان حساس نیستند و نیز چندان علاقه ای به کسب منافعی که ممکن است تحقق آنها چند سال به طول بینجامد ندارند. برای آنها کسب منافع ملموس و آنی جذابیت دارد و گیرنده هایشان نیز تنها خطرات نزدیک و آنی را درک می کند. این واقعیتی است که حتی در عملکرد اقتصادی دولت هم شاهد هستیم. چنان رفتاری صورت می گیرد که گویی دستگاه اجرایی فقط مسئول حل کردن مشکلات یکی دو ماه آینده است و بعد از آن هر چه پیش آید خوش آید. شاید اگر غربی ها عقلشان برسد (به شرط آنکه هدفشان واقعا حل مسئله باشد نه فرصت جویی برای تسویه حساب با جمهوری اسلامی) و در مسئله هسته ای هم مثل ماجرای ملوانان امتیاز نقد بدهند، بتوانند در برابر احساس انجام یک مصاحبه فاتحانه از طرف مقابل و تبلیغات پس از آن، همه چیز را تمام شده ببینند. ماجرای اخیر نشان می دهد که علیرغم ظواهر موجود اصلا نباید چنین چیزی را محال پنداشت.

من شخصا به عنوان یک ایرانی خوشحالم که در قضیه ی اخیر بحرانی که بالقوه می توانست بسیار فراگیر و گسترده شود فیصله یافت. برایم نیز مهم نیست که چه کسی در آن ژست پیروزمندانه بگیرد. هر که می خواهد مدال بگیرد و هر چه هم می خواهند آن را فاتحانه و غرور آمیز بپندارند. مهم این است که کشور کمتر آسیب ببیند. حتی بعد از پایان ماجرا شاید کالبد شکافی آن هم موضوعیت زیادی نداشته باشد. در داستان هسته ای کشور نیز مهم این است که کار به نحوی سامان یابد که ایران کمترین آسیب راببیند. اینکه چه کسانی احساس پیروزمندی کنند فرع مسئله است. شاید در موضوع هسته ای آمریکایی ها به دنبال اهداف استراتژیک تری در برابر ایران باشند، اما ظاهرا آزمون اخیر انگلیسی ها نشان می دهد که دادن امتیازهای ملموس، عینی، فوری و قابل درک به ایران می تواند موضوعی که به ظاهر لاینحل به نظر می رسد را به فوریت حل کند. اگرچه ممکن است اروپایی ها مدعی شوند که دادن آن چنان امتیازی که ایرانی ها را به تردید افکند از عهده آنها ساخته نیست و چنین چیزی فقط مستقیما از امریکایی ها ساخته است اما باز هم در ماجرای اخیر ملوانان انگلیسی دیدیم که آنها قادر بودندبه نحوی امریکایی ها را هم در مسئله دخیل کنند.

درس دیگری از این ماجرا که برای مسئولان ایرانی درگیر در موضوع هسته ای قابل ذکر است آن است که مذاکره مستقیم و بی واسطه تا چه حد می تواند به درک سریع و موثر از خواسته های طرفین، اراده آنها در رسیدن به آنها، امکانات واقعی تحقق خواسته ها، سناریوهای ممکن، امکانات بالقوه دستیابی به مصالحه و امتیازهایی که هر یک می توانند برای حصول توافق روی میز بگذارند، موثر باشد. این شیوه حداقل برای سیاستمدارانی که شیفته دستیابی به نتایج فوری و ملموس هستند غیر قابل چشمپوشی است.

منبع: وبلاگ سپیداران