چهره‌ی شهر، شبیه حکومت نظامی؟

نویسنده
سها سیفی

شنبه، به عنوان نخستین روز کاری در ایران، برای وب سایت های سیاسی روز پرکاری ست و انبوهی از خبرها به هدف تاثیرگذاری بر مخاطب در طول هفته، به سمت آنها سرازیر می شود.

آفتاب از مرحله دوم طرح ارتقای امنیت اجتماعی در زمینه ساماندهی مد و لباس در خیابان جمهوری و چهارراه امیراکرم تهران خبر داد که طی آن نیروی انتظامی به صورت ناگهانی وارد مغازه‌های جمهوری و چهارراه امیراکرم شده و هر واحدی که دارای «مانتوها و لباسهای نامتعارف» با تعریف نیروی انتظامی بودند را پلمپ کردند. در طول 3 ساعت اول اجرای این طرح یعنی تا حدود 12 ظهر پنج‌شنبه حدود 38 واحد صنفی متخلف پلمپ شدند.

بازتاب که اینک به انتشار نقطه نظرات دوم خردادی ها نیز تمایل نشان می دهد، از این سخنان رمضان زاده خبرداد که می گفت: “با توجه به روشی که هم اکنون از سوی دولت نهم در پیش گرفته شده و با افزایش فشارها به نظر می رسد فنر خواسته های جامعه در حال فشرده شدن و آماده شدن برای جهشی بلندتر است». همچنین، مصاحبه ای با دختر امام موسی صدر(ربابه صدر) ترتیب داد که در آن گفتگو شونده می گفت: «شرایط لبنان متفاوت از ایران است. در لبنان مردم بسیار آزاد هستند، به نظرم مسلمانان لبنان کمتر مرتکب گناه می شوند و این برای وجود همین آزادی است”.

سایت الف یادداشتی از سلیمی نمین منتشر کرد که در آن به حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران از حیث آنکه حزب خود را حزبی لیبرال نامیده بود و به اردشیر لاریجانی از آن جهت که خود را تئوریسن اصولگرایان خوانده بود، انتقاد شده بود.

رجا نیوز با انتشار خبری مدعی شد افشین قطبی سرمربی تازه پرسپولیس فرزند رئیس سازمان رادیو و تلویزیون ایران در زمان پهلوی دوم بوده است.

عصر ایران خبر داد که یک گروه کرد (پ ک ک) رهبر خود رحمان حاج احمدی را به ایالات متحده فرستاده است تا نظر مساعد این کشور را برای ایجاد ناآرامی در ایران و نیز کسب کمک مالی جلب کند.

همچنین اظهارات اعتراضی هادی غفاری عضو سرشناس روحانیون مبارز را منتشر کرد که می گفت: “اگر این مقاله که در مورد مالکیت بر کشور بحرین بود را من نوشته بودم آویزانم می‌کردند ولی با کیهان که تمامی عرب ها را علیه ما متحد کرده است کاری ندارند. چرا یک روزنامه هر چه که می‌خواهد می‌نویسد و کسی کاری به کار او ندارد اما وقتی من در جمعی که بالای 90 سال سن دارند صحبت می‌کنم فردا روزنامه ها آن را برعلیه من تیتر می‌کنند”.

با این حال خبر ایران پرس نیوز در همین باره، این جملات را اضافه داشت: “برخی ها که حتی دور مقامات و حتی بعضاً دور مقام معظم رهبری جمع شده‌اند به دنبال قدرت هستند و کسانی به غیر از رهبری که دو تا دوتا چفیه بر سر می‌کنند کارشان جز برای ریا، قدرت طلبی و دروغ نیست”.

تحلیل گر وب سایت فردا، از «راهبرد وارونه» اصولگرایان برای انتخابات مجلس نسبت به انتخابات شوراها و ریاست جمهوری خبر داد و نوشت: “نیروهای قدیمی این جریان در حال تلاش برای چیدن آرایش جدیدی در کل جریان اصولگرا، برای حضور دوباره و مستقیم خود در قدرت و هماهنگی سایرین با آنها هستند.هر چند که نمی توان حق فعالیت و حضور سیاسی را برای گروهها و احزاب سیاسی نفی کرد، ولی این سازوکار فعلی چندان جذاب و کارآمد به نظر نمی رسد”.

فردا از حمایت صریح آیت الله خزعلی برای ریاست مجلس خبرگان خبر داد که گفته بود: “خزعلی با بیان این که “رییس خبرگان باید سابقه خوبی هم داشته باشد” گفت: بحمدالله افراد خوبی هم داریم مثل آقای مصباح یزدی که برای این کار خیلی لیاقت دارد واگر قبول کند می‌تواند جای آقای مشکینی را پر کند”.

همچنان که از اعتراض فرازمند، تهیه کننده فیلم علی سنتوری به وزیر ارشاد خبر داده که می گوید: “زمانی که وزیر به شکل مستقیم درباره فیلمی تصمیم می گیرد، بهتر است همه شوراها و معاونت و .. را تعطیل کنند و خودشان به تنهایی نظر دهند. من واقعا از ابراز نظر وزیر ارشاد تعجب می کنم، واقعا چطور ممکن است فیلمی چهار ماه در اختیار نظارت و ارزشیابی باشد، حدود 16 بار در جشنواره رسمی دولت اکران شود و پس از آن پروانه نمایش بگیرد، اما سه روز مانده به آغاز اکران اعلام کنند فیلم مطابق با فیلمنامه نیست”.

اما از بین همه این خبرها، این خبر بازتاب از همه خواندنی تر بود که باز هم این حکم راتایید می کرد که در ایران هر امر نشدنی، ممکن و شدنی است:

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تاریخ 30 تیر ماه یعنی یک روز پیش از انتشار جهانی این کتاب، به ترجمه کتاب «هری‌پاتر و غارهای مرگبار» مجوز چاپ و نشر داده است. در حالی نسخه اصلی و لاتین هری‌پاتر در روز 31 تیر ماه در سراسر جهان و از جمله تهران منتشر شد، این ترجمه حدود 10 تیر ماه (سه هفته پیش از انتشار اصل کتاب) به وزارت ارشاد تحویل شده و در 30 تیر ماه موفق به دریافت مجوز چاپ و نشر شده است.

در حالی که ترجمه هر کتاب و اثری برای دریافت مجوز نشر و چاپ پیش از مراجعه به وزارت ارشاد باید با ارایه اصل کتاب و صفحه فهرست آن در کتابخانه ملی فهرست‌نویسی شود؛ سؤال این است که چگونه پیش از انتشار جهانی کتاب هری‌پاتر هفتم و داشتن شناسنامه کتاب، این نسخه جعلی فهرست‌نویسی شده است؟!

از بین مطالب وبلاگ ها، خورشید خانوم در وبلاگ اش توصیه می کند که از دیدن عکس های مربوط به اعدام های دسته جمعی خودداری کنیم. خورشید خانوم می نویسد که گاهی از ایرانی بودن شرم اش می آید و می افزاید: “به جای اینکه عکسا رو نگاه کنیم و بگیم ای وای و اه اه و غیره. عکسا رو نگاه نکنیم و به جاش به اطرافیانمون، همکارامون، دوستامون، فامیلمون، مردم کوچه و خیابون، به هرکی دستمون می رسه بگیم که اصل کشتن غلطه، اعدام غلطه، هیچ کسی حق گرفتن حیات رو از کس دیگه نداره.”

از وبلاگ ذهن سیال، این پست خواندنی و قابل توجه بود: “امروز راهم از میدون ونک می‌گذشت. طبق معمول بساط بگیر بگیر به راه بود. کمی ایستادم و نگاه کردم… ظاهرا تیپ من مورد قبول دوستان انتظامی بود. کمی که از میدون گذشتم احساس کردم مردی که تقریبا هم‌گام با من بود داره حرف می‌زنه. با تعجب نگاهش کردم و دیدم داره به من متلک می‌گه! کفرم در اومد. اگه چند ماه پیش بود حتما تهدیدش می‌کردم که به صدو ده زنگ می‌زنم. ولی هیچی نگفتم. دیگه این پلیس، پلیس نیست. حافظ امنیت اجتماعی نیست. شب که برمی‌گشتم دوباره باید از ونک رد می‌شدم. از خیابون که رد شدم خودم رو وسط مردان ریشو و زنان چادری انتظامی دیدم. لابد خیلی بدتیپ هستم. چون حتی نگاهم نکردند. داشتند زن جوانی رو به زور سوار مینی‌بوس می‌کردند. طفلک خیلی ترسیده بود و التماس می‌کرد بذارند به شوهرش زنگ بزنه. چند تا دختر هم توی مینی‌بوس نشسته بودند. کمی نگاه کردم و به راهم ادامه دادم. تماشای این صحنه اونقدر اثر روی من نگذاشت که شنیدن فحش‌های کسانی که از کنارم می‌گذشتند. مردا و زنها با غیظ می‌گفتند کثافتها! نمی‌دونم چرا لحنشون مو رو بر تنم سیخ کرد. به نظرتون چهره‌ی شهر شبیه حکومت نظامی نشده؟”


نویسنده وبلاگ ضد خاطرات، در باره مهدی عربشاهی دوست هم مدرسه ای اش که حالا یک دانشحوی زندانی است که اخیرا دستگیر شده، مصاحبه ای با خودش ترتیب داده. در بخشی از این مصاحبه با اشاره به تاثیر بازداشت های فوق بر بی علاقگی دانشجویان به مشارکت در فعالیت های اجتماعی و فرار مغزها آورده: “فرض کنیم که نه تنها من، و نه تنها هم‌مدرسه‌ای‌هایم (که دوست‌شان را دست‌گیر کرده‌اند)، که شما، شمایی که این وبلاگ را می‌خوانید، دوستان‌تان، هم مدرسه‌ای‌ها و هم دانشگاهی‌های‌تان نیز علاقه‌شان به وطن کم‌تر و کم‌تر شود. آن وقت می‌دانید چه می‌شود؟ در آن صورت دیگر لازم نیست کسی زحمت بکشد و نفت را تا سر سفره‌های‌مان بیاورد. خودشان می‌توانند بنشینند لب چاه و هر چه می‌خواهند قلپ قلپ نفتِ خام بخورند تا بترکند از رژیم پرکربوهیدرات!”

سرانجام آن که نویسنده وبلاگ ربذه پیشنهاد تازه ای داده که در نوع خود جالب توجه است: “در قانون اساسی ما شروط بسیاری برای رهبری گذاشته شده است ولی نام از تبعیت ایرانی او برده نشده است. فکر کردن به نام «سید حسن نصرالله» به عنوان رهبر بعدی انقلاب تا حدودی دور از اذهان است و اگر برای برخی دور از ذهن نباشد حداقل دور از بیان است. اما سید برای ما و برای آینده ما بهترین گزینه است. فقط کافی است که به صورت اجمالی و گذرا مقایسه ای با گزینه های جانشینی موجود انجام دهیم و تفاوت را احساس کنیم. البته باید گفت که برای رسیدن به سید باید هزینه های زیادی داد و نخواهند گذاشت صاحبان زر و زور و تزویر که امر به راحتی محقق شود، اما نا ممکن نیست. جنگ ما جنگ عقیده است و مرز زمان و مکان نمی شناسد. سید آمدنی نیست، آوردنی است.”