کتاب “از آن سال ها و سال های دیگر” نوشته حمزه فراهتی در فاصله اندکی بعد از انتشار بطور گسترده مورد بحث محافل فرهنگی و سیاسی ایرانیان قرار گرفته است. این کتاب در بخش کتاب روز معرفی شده است و فصل هائی از آن هم به تدریج در “ روز” منتشر خواهد شد. حمزه فراهتی هرچند به اختصار، به پرسش های ما جواب داده است.
حرف های حمزه فراهتی
جهان بی آرمان نیست
برای خوانندگان جوان ما بویژه در ایران حمزه فراهتی را معرفی کنید: کجا وکی به دنیا امدید. مسیر زندگی شما چه بود و حالا چه می کنید؟
در یازده اسفند 1319 در محله امیر خیز تبریز به دنیا آمده ام. باقی از کوچه انجمن تا برلین در کتاب آمده است [روز: حمزه فراهتی بر اساس صفحات مورد اشاره در دامان فقر رشد می کند، به دانشگاه می رود و دکترای دامپزشکی می گیرد. با همین سمت مشغول خد مت د رارتش می شود. در فعالیت های اجتماعی بطور موثر شرکت می کند. به سازمان چریک های فدائی می پیوندد. بعنوان یکی از کادرهای موثر و فعال این سازمان قبل و بعد از انقلاب به فعالیت می پردازد. در هردو رژیم دستگیر می شود، مورد بازجوئی و فشا رقرار می گیرد. سرانجام همراه همسر وفرزندانش در شبی تیره ازآ بهای یخ زده ارس می گذرد وپا به زندان مهاجرت می گذارد. او اکنون در 66 سالگی با راندن تاکسی در برلین زندگی خود را می گذراند و از فعالیت سیاسی کناره کرفته است.]
چه شد که بفکر نوشتن این کتاب افتادید و چرا اینقدر دیر؟
در گذشته امکان و جو مساعد برای توضیح ماجرای ارس نداشتم.زیرا برای من همیشه دو صمد وجود داشت. من دوست صمدی بودم که در ارس غرق شد. انسانی زمینی، متعهد، فداکار و صمیمی. اما (صمد شهید) ساختگی دوست من نبود. یک دروغ واتهام علیه من بود. شمشیر دموکلوسی بودهمیشه بالای سر من تا لحظاتم را زهر کند. همین (صمد شهید) ساختگی دوست و قهرمان لشکر پیاده انسانهائی بود که بی خبر از هرجا دراثر تبلیغات سوء عده ای انگشت شمار شیفته وار شهادت اورا باور کرده بودند. ومن هم همیشه خودم را دراین صف می دانستم.جدا شدن از این صف به معنی جدا شدن از صف آنانی بود که به خاطر آزادی و عدالت زندان می رفتند، شکنجه می شدند، دربدر می شدند ودرنهایت پای دیوار برای همیشه باآفتاب وداع می گفتند.
در دوراهی لاعلاجی گیر کرده بودم.یا باید با اعلام صمد شهید دروغین از صف این انسانها خارج می شدم و در مقابل این لشکر قرار می گرفتم با انگ واخوردگی و خیانت و یا دندان روی جگر می گذاشتم و تحمل می کردم تا روزی برسد که آفتاب حقیقت تمامی سیاهیها را کنار بزند. و من دومی را انتخاب کردم. بنابرین نمی توانستم بصورت رسمی (رادیو و نشریه) احساس ام را بیان کنم. بطور خصوصی هم که صدایم بجایی نمی رسید.
قابل ذکر است وقتی پانزده سال پیش در مجله آدینه ماجرای ارس را همانگونه که اتفاق افتاده بود توضیح دادم، همین عده معدود با انتشار دو جلد کتاب و دهها مقاله سراسر تهمت و دروغ چه بلوایی که راه نیانداختند.
محور کتاب شما “مرگ صمد” است. این مرگ عادی که رنگ شهادت خورد و یک نویسنده عادی رابه اسطوره تبدیل کرد چه دارد که به نسل جوان بیا موزد؟
محور کتاب من مرگ صمد نیست بلکه مرگ صمد بخشی از این کتاب است. و بررسی بقول شما «مرگ عادی یک نویسنده عادی که به اسطوره تبدیل شد» نیز مسله بررسی من نیست. اما پی آمد این ماجرای دردناک می تواند برای جوانان آموزنده باشد که هر حرفی را بدون تحقیق در صحت و سقم آن نپذیرند و مبلغ بی جیره و مواجب شایعات نباشند.
رابطه جلال آل احمد با این داستان شگفت چیست؟ آن نویسنده که جهان فکری شیخ فضل اله نوری را طلب می کرد، در متن چه فرهنگی از یک غریق کمونیست شهیدی رابر کشید؟
سوال خیلی آسانی است. از متن فرهنگ شهادت طلبی. در صفحه 183 کتاب آمده. آنها حلقه مفقود آن زنجیری را که میبایست بین چند صد هزار انسان بیقرار پیوندی درونی و غیرقابل گسست برقرار کند کشف کرده و حاضر نبودند به هیچوجه آن را از دست بدهند. در نتیجه او را( فراهتی را) نهتنها بهچشم قربانی اتهام نگاه نمیکردند، بلکه یکی از همرزمان خود که بایستی “صبور” و “بردبار” باشد و فداکارانه به نقش “یهودا” ادامه دهد تا صمد کماکان “شهید” باقی بماند، به حساب میآوردند. جلال آلاحمد، از مهمترین سازندگان داستان “سربهنیست شدن صمد به دست رژیم”، به او پیغام داده بود که: “به فراهتی بگویید صبور و بردبار باشد. هدف ما خود او نیست، بلکه لباسیست که برتن دارد و الا ما او را خوب میشناسیم.”
شما در کتابتان از پایان قهرمان می گوئید، از شکست اسطوره…. جانشین این معیارها در “جهانی که هنوز همانقدر ظلمانی است؟ و شاید بیشتر” چیست؟
اسطوره سازی وقهرمان پرستی رابطه معکوس با دانش و آگاهی دارد. هر چقدر دومی کمتر باشد زمینه اولی بیشتر است. من با «جهانی که هنوز همانقدر ظلمانی است و شاید بیشتر» شما چندان موافق نیستم.
فصل پایانی کتاب طعم تلخ شکست را می دهد. آیا پرنده شما از پرواز مانده یا جهان بی آرمان شده است؟ آیا همه هستی مثل روزهای از شب تیره تر برلین است؟
نه پرنده از پرواز مانده و نه جهان بی آرمان شده. در صفحه 261 کتاب آمده: «زیرا که اشک تو ارزش آن آخرین گلوله برای سربازی را دارد که به هر چیزی می تواند فکر کند جز تسلیم». اگر بپرسید روزهای برلین که در آن بعنوان مهمان ناخوانده و انسان درجه دو تلقی می شوی برایت چه رنگی دارد، می گویم سیاه.
نثر و تکنیک کتاب زمینه نیرومند ادبی دارد و به رمان پهلو می زند. پیش از این هم می نوشتید؟ بعد از این هم می نویسید؟
من نه نویسنده هستم ونه تخصصی در این مورد دارم. بطور ساده خاطراتم را نوشته ام.
اگر روزی که منتظر مسافرید صمد ناگهان بیاید و سوار شود به او چه خواهید گفت؟ اگر بپرسد چرا شکست خوردیم چه جوابی دارید؟ اگر بخواهد بداند “ چه باید کرد؟” چه جوابی می دهید؟
صمدی که دوست من بود، لازم نبود که سوار ماشین من بشود. کهنه ترین شراب و اعلاترین چایی موجود در خانه ام همیشه در انتطار او بود. و او خوب می دانست که من صاحب نظر سیاسی نیستم. «صمد شهید» هم که همیشه سوار ماشین من بود.