از اعدام تا تبرئه

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

چشمان و گوش‌های ما چنان به دیدن و شنیدن اخبار مربوط به تضییع حقوق مدنی و اساسی شهروندان عادت ‏کرده است که گاه ـ دیگرـ حتی حوصله‌ی خواندن و شنیدن و پیگیری تمام و کمال این اخبار را هم نداریم، چه ‏رسد به برداشتن گامی برای مقابله با این اقدامان مغایر با حقوق بشر، و صرف همت و وقت برای اقدامی ‏درخور، جهت تغییر این روند ناگوار و آزاردهنده.‏

از خبر جلوگیری از ثبت‌نام و ادامه تحصیل دانشجویان “غیرخودی” گرفته تا احکام کمیته‌های انضباطی علیه ‏آنان، و از برخورد با فعالان صنفی و سندیکایی و کنشگران سیاسی و مدنی گرفته تا اعمال تضییقات قومی و ‏جنسی و…صفحات سایت‌ها و گاهی سطرهایی از نشریات کشور، تجلی‌بخش تضییع حقوق شهروندان است. ‏اما غرض اصلی این یادداشت، خبری بود که در حاشیه‌ی دیگر اخبار این‌چنینی، چند روز پیش منتشر ـ و گم ـ ‏شد؛مطبوعات و سایت‌های خبری گزارش کردند: “محمود متین‌آزاد و آرش بصیرت، دو مسیحی شیرازی که ‏پیش‌تر به دلیل ارتداد، حکم اعدام دریافت کرده بودند، تبرئه و آزاد شدند”.‏

اگرچه باید از صدور حکم تبرئه‌ی ایشان خرسند و شادمان شد و دستگاه قضایی را در بدو امر به‌خاطر ‏جسارت در صدور چنین حکمی ـ آن هم پس از صدور حکم اولیه‌ی اعدام ـ ستود؛ اما این نوشتار از منظری ‏دیگر به این روند و رویداد می‌نگرد.‏

نگارنده نه این دو هموطن را می‌شناسد و نه جز کلیاتی که در برخی سایت‌ها از ایشان منتشر شده است، ‏اطلاعاتی از این‌دو دارد. اما تصور روند قضایی ـ امنیتی طی‌شده برای ایشان چندان دشوار نیست؛ طی ‏مسیری طولانی و بس دشوار و طاقت‌فرسا از تحمل حکم “اعدام” تا “تبرئه”.‏

‏ با کمال تاسف، شمار شهروندانی که تجارب دردناک مشابهی دارند، کم نیست؛ فعالان سیاسی یا مدنی‌ای که با ‏سنگین‌ترین اتهامات و برچسب‌ها ـ و البته مجازات‌های محتمل ـ بازداشت و حتی محاکمه شده، و بعدتر، آزاد ‏و تبرئه گردیده‌اند.‏

گویی همین دیروز بود که نگارنده و جمعی از فعالان ملی ـ مذهبی را در 21 اسفند 1379 فله‌ای بازداشت ‏کردند. موضوع اتهام ما که همان شب به‌رویت ما رسید “براندازی نظام جمهوری اسلامی” بود. برادر یکی از ‏بازداشت‌شدگان بعدتر به نگارنده گفت که در طول زندگی‌اش تنها یک بار به قرص استامینوفن‌کدیین پناه برده، ‏و آن هم وقتی که در 24 اسفند شنیده بود مجازات براندازی اعدام است… بدیهی بود که ما (بازداشت‌شدگان) ‏اتهام را جدی قلمداد نکردیم؛ اما بسیار “هزینه” برد (ماه‌ها حبس در انفرادی و بازجویی و… و دلواپسی ‏خانواده‌های زندانیان و…) تا سرانجام آن همه متهم، با صدور احکامی در دادگاه بدوی، و البته به قید وثیقه‌هایی ‏چند ده میلیون تومانی، به‌تدریج آزاد شدند.‏

چنین حکایتی تنها شامل آن چند ده نفر فعال ملی ـ مذهبی و عضو نهضت آزادی، نشده است؛ در این سال‌ها ـ با ‏کمال تاسف ـ شهروندان بسیاری با غوغا و اتهام‌های سنگین، به حبس و بند رفته‌اند و خود و خانواده‌هایشان ‏فشار روحی ـ روانی خردکننده‌ای را به‌خاطر اتهامات و ادعاهای اولیه، متحمل شده‌اند؛ اما بعدتر، و پس از ‏آنکه “پروژه” و ضرورت “برخورد” به‌هر علت و دلیل، پایان یافته یا منتفی شده است، آزاد شده و چه‌بسا ‏تبرئه گردیده‌اند. چنانکه در همان پرونده‌ی ملی ـ مذهبی‌ها، نخست اتهام دریافت پول از بیگانگان در بوق و ‏کرنای رسانه‌های اقتدارگرایان شد، اما هیچ‌یک از متهمان به‌این اتهام، حکمی دریافت نکرد و مستوجب ‏مجازاتی شناخته نشد…‏

و معلوم نیست که چه کسی باید پیگیر حقوق تضییع شده و آبرو و حیثیت متهمان باشد و خسارت‌هایی را که ‏این “بیگناهان” به اشکال گوناگون متحمل شده‌اند و هزینه‌هایی را که به ناحق پرداخت کرده‌اند، پاسخ گوید و ‏جبران کند. امروز حتی داوری که در قضاوت یک مسابقه‌ی فوتبال دچار اشتباه ـ هرچند غیرعمدـ می‌شود، با ‏کیفر روبروست و برای مدتی ـ هرچند کوتاه ـ اجازه‌ی قضاوت را در بازی(یا بازی‌های)‌دیگر از دست ‏می‌دهد. اما با کمال تاسف، در حوزه‌ی حقوق اساسی و مدنی شهروندان، خبر و نشانی از یک داور منصف که ‏حقوق تضییع‌شده‌‌ی شهروندان را پاسخ گوید و جبران کند، و تضییع‌کنندگان و تهدیدکنندگان حقوق بشر را ‏تعقیب و مجازات نماید، نیست. و از همین‌رو، متاسفانه همچنان شاهد اخبار و اتفاقاتی هستیم که ناظر به ‏دره‌ای عمیق و فاصله‌ای بعید، به اندازه‌ی تفاوت حکم اعدام تا تبرئه است. ‏

‏ ‏