بیش از سه ماه از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهوری و کمتر از دو ماه از آغاز به کار رسمی دولتاش گذشته است. جهت گیری این مدت ما را قادر میکند که بتوان ارزیابی مختصری از تغییر فضای ایران داشته باشیم. روحانی که در جریان تبلیغات انتخاباتی، تلاش کرده بود تا راه “میانه” را به رای دهندگان نشان دهد، با نبض مطالبات جامعه خود را تنظیم میکرد. او که با هوشیاری توانست در روزهای آخر منتهی به انتخابات، نمایندگی رای دهندگان “تغییرخواه” را برعهده بگیرد، نه خود ادعای “اصلاح طلب” بودن داشت و نه سابقهاش او را در این جرگه قرار میداد.
او همواره تلاش کرده بود، مانند اکبر هاشمی رفسنجانی از مسیرهای میانهای عبور کند که نه کاملا در جرگه اصولگرایان قرار گیرد و نه در اردوگاه اصلاح طلبان. با این حال او ۱۶ سال سمت مهمی - دبیری شورای عالی امنیت ملی - را برعهده داشت که ۸ ساله دوران محمد خاتمی، او را تاحدودی در جهت گیریهای دولت اصلاحات، شریک نشان میداد. او پس از انتخابات ۸۸ نیز تلاش کرد ورودی به موضوعات چالشی نداشته باشد و تنها یک بار آن هم پس از تجمعات ۲۵ بهمن ۸۹ - که به آغاز حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد انجامید - مانند هاشمی و علی اکبر ناطق نوری علیه معترضانی که به فراخوان موسوی و کروبی پاسخ گفته بودند، لب به سخن گشود.
با این وجود، روحانی در همه دوران هشت ساله احمدی نژاد، سیبل حملات “تندروها” بود که او و شیوه مدیریتاش در شورای عالی امنیت ملی، بخصوص در مورد پرنده هستهای ایران، را مورد حمله قرار میدادند. او که سالها از وارد شدن به چالشهای سیاسی بین گروهها، خودداری میکرد عملا به یکی از سمبلهای مخالفت تبدیل شده بود. سمبل “وادادگی و عدم ایستادگی”، البته از نگاه تندروها رادیکال.
اما او در زیر حملات بدون وقفه “تندروها”، در دفتر خود در مرکزمطالعات استراتژیک، مشغول نوشتن کتاب خاطرات خود بود. خاطراتی که بعدها در قالب کتابی ۱۰۰۰ صفحهای منتشر شد و به نوعی فرو ریختن بغضهای بجا مانده سکوت چندین سالهاش بود.
با این وجود، تاثیر مدیریت هشت ساله احمدی نژاد به اندازهای بود که باید “میانه روی” را باز تعریف میکرد. دیگر “اعتدال” و “میانه روی” آن مفهومی که سالها هاشمی رفسنجانی خود را نمادش میدانست نبود. حوادث دردناک و تلخ ۸۸ مفاهیم سیاسی را دگرگون کرده بود و اعتدال، که روزگاری تنه به “محافظه کاری” میزد، همپوشانی غریبی با “اصلاح طلبی” پیدا کرده بود. دیگر نمیشد مواضع و رویکرد امثال رفسنجانی و روحانی را در چارچوب محافظهکاری تعریف کرد. عملکرد احمدی نژاد، آنها را از برخی “اصلاح طلبان” نیز اصلاح طلبتر کرده بود.
هاشمی که عملکردش پس از ۸۸، بخشی از پایگاه اجتماعی معترضان، جنبش سبز و اصلاحات را از خود راضی نگه داشته بود، با سرعت عجیبی تبدیل به “ناجی” مردمی شد که تهدیدها و محدودیتها و تیر و تیغ سرکوب و نظارتهای استصوابی به استیصال نزدیکشان کرده بود.
تحولات در فضای سیاسی و اجتماعی ایران به حدی سریع بود که تنها تصمیم به ثبت نام هاشمی رفسنجانی، موجی عظیم را حادث شد که بیتردید به ساحل رسیدن همان موج، عامل اصلی تحمیل حسن روحانی به سیستم انتخاباتی جمهوری اسلامی بود.
روحانی در خلا نامزدهای اصلی جنبش سبز و اصلاح طلبان به خوبی توانست نمایندگی گفتمان آنها را برعهده بگیرد. او که چند وقت پیشتر، حتی قادر نشده بود رای مردم تهران برای مجلس شورای اسلامی را بدست بیاورد، به سرعت نظر اکثریت مردم رای دهنده ایران را به خود جلب کرد.
بیتردید او اگر با مواضع خود به سبد آرای معترضان و اصلاحطلبان نزدیک نمیشد، سرنوشت دیگری داشت. با این وجود او به این موضوع اذعان داشته و دارد که رای به او، رای به “تغییر وضع موجود” بود.
او به همین دلیل با وجود فشارهای زیاد هرگز حاضر به مرزبندی مطلوب تندروها با امثال هاشمی و خاتمی نشد. البته کارنامه او در این عرصه نمرههای منفی هم داشت. برای مثال استفاده او از واژه “اردوکشی خیابانی” در توصیف اعتراضات قانونی پس از انتخابات ۸۸ دلخوری جمع وسیعی را در پی داشت. با این حال در همین مدت کوتاه از آغاز بکار دولت، او اصرار فراوانی بر شفاف کردن معنای آرای خود در انتخابات دارد. او بارها اعلام کرده که با وجود اینکه رئیس جمهوری همه مردم است اما جهت گیریهای دولتاش بر مبنای رای اکثریت که به برنامهها و مواضع او در مدت تبلیغات انتخاباتی رای دادهاند، خواهد بود.
روحانی در این مدت از گذرگاه مجلس با هر ترفندی بود عبور کرده است. سکان سیاست خارجی را تا حدودی زیادی هرچند موقت در دست گرفته است. فضای امنیتی را به سمت تلطیف شدن هدایت کرده و در مقابل فشار گروههای فشار تندرو و رسانههای نزدیک به این جریان مسیر خود را گم نکرده است.
هرچند برخی از انتخاب بعضی وزرای کابینه او ناخوشنود هستند اما در مجموع جهت گیری دولت مسیر خوبی را نشان میدهد. هنوز برای برآوردن شدن بسیاری از انتظارات زود است بخصوص در عرصههای اقتصادی که تازه در ماههای آینده، تبعات برخی تصمیمها و اقدامات دولت قبلی، نمودهای منفی خود را آغاز خواهند کرد.
اما در عرصه سیاست خارجی، کارنامه دولت جدید فراتر از انتظار بود. دولت جدید که در اولین ساعتهای رسمیت یافتن با بحران استفاده از بمب شیمیایی در سوریه و سنگین شدن سایه جنگی تازه در منطقه روبرو شده بود، با نحوه مدیریت خود مشی را پیش گرفت تا آثار منفی و مخرب منطقهای را کم رنگ کند.
در جریان پرونده هستهای و سفر به نیویورک هم دولت موفق شد تصویر غالب ایران را متحول کند. دستاوردهای عرصههای اجتماعی نیز که بخشهای زیادی از آن جنبه روانی دارند نیاز به گذشت زمان بیشتری دارد اما نشانهها در این مدت نشانههای مثبتی بوده است.
پس از سالها خفقان، آرامشی به جمعهای سیاسی و فعالان مدنی و سیاسی تزریق شده و کمتر شاهد برخوردهای امنیتی با گردهماییهای غیر امنیتی هستیم. هرچند هنوز این گستره، همگانی نشده و خودیها گاهی “برتر” تر از غیرخودیها هستند.
چالشها بسیار است و هنوز چرخهای سانتریفیوژها، با تحریمهای بین المللی و در کنار سو مدیریتها، گردش چرخ زندگی جامعه را مخدوش کرده است. اما آنچه در چند ماه اخیر در ایران شاهد بودیم اولویت دادن به پاسداری از “امید”های مردم است.
آری! زندگی وقتی آرامتر و امنیت روانی در جامعه، زیر چتر هر حکومتی، غلبه پیدا خواهد کرد، اگر بتوان به جای غنی سازی اورانیوم، به غنیسازی “امید” پرداخت. “امید”ی که سوخت اصلی نیروگاه “مردمسالاری” برای غنیسازی “دموکراسی” است.