برای خواهر با استقامتم

نویسنده

ronak.jpg

به دلیل آشفتگی و اوضاع نابسامان خانه، شاید حتی نتوانم این مقاله را رسا به نگارش درآورم اما نهایت تلاش خودم را ‏می کنم. حدود 13 روز است که روناک در خانه نیست و از اوضاع خانه و خانواده هایی که به آنها دل خوش کرده بود، ‏خبر ندارد. با وجودی که در یک خانه و در کنار هم زندگی می کنیم، مانند بسیاری از مردم جهان، افکار و عقاید ‏متفاوتی داریم. اگرچه روناک از من دور است و بدتر از هر چیز دیگری بی خبری از او مرا رنج می دهد، خوشحالم ‏که زنی موفق و شایسته است.‏

خواهر با استقامتم، حدود 5 سال است که داوطلبانه در انجمن زنان برای دفاع از حقوق زنان و آموزش زنان بی سواد ‏فعالیت می کند و به خاطر دفاع از حقوق زنان و راهنمایی زنان بی سواد، با وجود سن کم از زنان بی سرپرست حمایت ‏می کند. شاید از نظر مالی نمی تواند به آنها کمک زیادی بکند، اما با همان لبخند کوچک، زنان را در قعر بدبختی و بی ‏حمایتی به وجد می آورد. روناک به عنوان یک مونس برای آن ها دلگرمی است. سر ماه قلک می خرد و با خواهش و ‏تمنا به دوستان و اقوام ما می دهد تا شاید بتواند با خرید لباس و کیف و کفش برای کودکان بی سرپرست و خانواده های ‏فقیر، آنها را کمی خوشحال کند و به آنها عزت نفس و اطمینان اسوده زیستن را هرچند کم اهدا کند. شاید تمنا برای جمع ‏آوری پول، به معنای شکست غرور جوانی 21 ساله در اوج جوانی چیزی دور از افکار و عقاید جوانی باشد اما روناک ‏خود را در برابر این کودکان و زنان مسئول می داند. این شاید بیشترین و بهترین چهره ای است که من از روناک در ‏ذهن دارم.‏

همیشه وقتی در خیابان و پیاده روها راه می رویم کودکانی را که به گدایی، آدامس فروشی و گل فروشی و… مشغول اند ‏نگاه می کند می گوید:باید این کودکان الان در حال بازی و نشاط باشند، به فکر اسباب بازی و هیاهوی کودکی نه در ‏حال دست فروشی و کسب در آمد. در این جور مواقع روناک به وجد می آید و سعی می کند خودش را به این کودکان ‏نزدیک کند تا شاید بخندند، لبخند عاری از گناه و معصومیت کودکان به روناک استقامت می دهد. هدفش دفاع از حقوق ‏کودکان و زنان بی سرپرست و خشونت دیده است و کوتاه هم نمی آید. روناک ساده زیستن را بیشتر از هر چیزی ‏ترجیح می دهد با وجود اینکه از نظر سنی فقط یک سال با هم اختلاف داریم اما راه و روش زندگی اش برایم جالب ‏است. مثل خیلی از ما دخترها به فکر شیک بودن نیست، به افکار و عقاید دیگران به دیده ی احترام می نگرد، با کودک ‏کودکانه رفتار می کند و با بزرگتر باز هم کودکانه. گریز ازدوران زیبای کودکی برایش غیر قابل فهم است. به نظر من ‏روناک هنوز دوران نوجوانی و جوانی را سپری نکرده و یا اصلا نمی خواهد قدم در این دوران بنهد اما حالا مانند یک ‏بزرگسال در زندان است.‏

او با افکار پاکش چگونه زیستن را می آموزد و پرورش می دهد. دوست دارد با مردانی که به زنانشان ظلم می کنند به ‏گفتگو بنشیند و آنها را از این کار منع کند. از اینکه شاید مورد تهاجم و حتی فحاشی و ناسزای این مردان قرار بگیرد ‏هراسی ندارد. چون هدفش برایش مقدم است. روناک زندگی زنان را بخشی از زندگی خودش می داند، به مادران تهی ‏دست قول می دهد اگر بچه هایشان پشت کنکوری هستند تا جایی که سوادش او را یاری می کند درس بدهد.‏

دوست دارم با بهترین کلمات شخصیتش را توصیف کنم، کلمات در ذهنم رژه می روند و خوب که فکر می کنم این کار ‏مشکلی است. به عنوان یک دوست و یک خواهر تنها کاری که می توانم در این قعر دلتنگی و بی خبری برایش کنم ‏علاوه بر اشک هایی که هر روز و شب همدمم شده اند، کاری جز دعا کردن از دستم بر نمی آید. اما من به دیدار دوباره ‏ی روناک امیدوارم. امیدوارم تا دوباره شاد به این خانه رو کند. خوشحالی را دوباره به کودکان و زنان که برای آزادی ‏روناک نذر کرده اند بر گرداند.‏

دعا هایی که روناک در موقع دلتنگی می خواند: اتنا کمکم کن در شرایط فعلی با وضوح و روشنی بیندیشم. پرسفون ‏یاریم ده تا منعطف و پذیرا باشم. آرتمیس به من قدرت تمرکز بر هدف دور دستم عطا کن هستیا با حضور خود مرا ‏مفتخر کن و صلح و آرامش برایم به ارمغان آور.‏

منبع: کانون زنان ایرانی