گروه موسیقی دستان در سال 1370 با همکاری حمید متبسم، حسین بهروزی نیا، سعید فرجپوری، پژمان حدادی و بهنام سامانی بنیان گذاری شد. این گروه در طول یک دهه گذشته اجراهای متعددی در داخل و خارج از ایران به همراه هنرمندان و خوانندگان مشهوری چون شهرام ناظری، سیما بینا و پریسا تجربه کرد. کاست های منتشر شده از نتایج این همکاری ها نیز در بازار موسیقی خوش درخشید و جایگاه گروه دستان را به عنوان یکی از پایدارترین و موفق ترین گروه های موسیقی ایرانی تثبیت کرد. این روزها گروه دستان در حال برگزاری تور سالانه خود در آمریکای شمالی است، اما این بار به جای پریسا سالار عقیلی خواننده جوان گروه را همراهی می کند که با اجرای زیبای آلبوم های عشق ماند و سایه های سبز جای ویژه ای در دل علاقمندان موسیقی ایران یافت…
نگاهی به کنسرت های اخیر گروه دستان
پریسا که نیست…
این روزها گروه دستان در حال برگزاری تور سالانه خود در آمریکای شمالی است. نام گروه برای دوستداران موسیقی کلاسیک ایرانی در خارج از کشور نامی کاملاً آشناست و می توان گفت در میان گروه های حرفه ای موسیقی سنتی طی چندین سال اخیر بیشترین اجرای برنامه را برای چنین مخاطبانی داشته است. اجرای امسال گروه اما علیرغم تبحر تکنیکی بیشتر اعضا و تنظیم های دقیق و حرفه ای، از لحاظ آهنگسازی میان مایه و فاقد ملودی های قوی است و در آن به آواز و اصول آن و تناسب شعر و موسیقی توجه چندانی نمی شود. این همه باعث می شود که نتوان این تجربه گروه دستان را در جهت بسط ظرفیت های موسیقی کلاسیک ایرانی بر پایه درون مایه های آن به شمار آورد.
ترکیب گروه کم و بیش همان ترکیب آشنای چند سال اخیر است با این تفاوت که پریسا خواننده نام آشنای چند سال اخیر دستان که در دو سال گذشته توفیق چندانی در اجراها نداشته و با انتقادات زیادی روبرو شده بود، جای خود را به خواننده جوان، سالار عقیلی داده است. سالار عقیلی-متولد 1977- چند سالی است که در موسیقی کلاسیک ایرانی به عنوان یکی از امیدهای آینده آواز مطرح شده، خواننده ارکستر موسیقی ملی ایران است و پیش از همکاری با گروه دستان، به سرپرستی ارشد تهماسبی دو اثر “ عشق ماند” و “سایه های سبز” را اجرا کرده است.
برنامه گروه در دو بخش سازی و آوازی اجرا می شود. بخش سازی در دستگاه نوا و حاصل “آهنگسازی” حسین بهروزی نیا است که نوازندگی ساز بربط را نیز به عهده دارد. در بخش دوم سالار عقیلی نیز به گروه می پیوندد تا با آواز خود ساخته های سعید فرج پوری، کمانچه نواز گروه را همراهی کند. در اجراها از پیش درآمد یا هر شکل دیگری که بتوان از آن به عنوان مقدمه نام برد خبری نیست. قسمت نخست با اجرای سازی تصنیف قدیمی “رفتم در میخانه” در دستگاه نوا آغاز می شود. پس ازآن و بدون وقفه قسمت آغازین پیش درآمد نوا ساخته استاد پرویز مشکاتیان که در اثر “نوا، مرکب خوانی” اجرا شده است توسط گروه نواخته می شود و به دنبال آن هر آنچه هست بیشتر نشان از تنظیم گروهی در پس زمینه و تکیه بر اجراهای کوتاه و تکنیکی فردی دارد تا آهنگسازی. قطعات همگی پر سرعت هستند و از فراز و نشیب های در سرعت قطعات و همچنین از سکوت که در انتقال حس موسیقی به همان اندازه صوت اهمیت دارد چندان بهره ای گرفته نشده است. در قسمت اول، آنچه بیش از همه جلب توجه می کند اجراهای نمایشی ( و البته بسیار قوی از لحاظ تکنیکی ) سازهای کوبه ای در دو نوازی های پژمان حدادی و بهنام سامانی است که در چندین مورد به ابراز احساسات تماشاگران با دست زدن و سوت در میانه اجراها می انجامد.
مایه اجرای قسمت دوم بر روی بروشور کنسرت “آواز اصفهان” نگاشته شده. اما در تمامی این قسمت نشان چندانی از آواز اصفهان به چشم نمی خورد و بیشتر قطعات در گام مینور اجرا می گردد. عدم توجه به مد گردانی و استفاده از گوشه های مختلف آواز اصفهان به اجرای ملودی های تکراری در گام مینور می انجامد که بسیار خسته کننده و یکنواخت است. همانند قسمت اول نواخته های سازی همگی پر سرعت بوده و بیشتر اجرای پاساژهای تکنیکی هستند تا ساخته های ملودیک. در این قسمت به غیر از چند تصنیف یک آواز نیز اجرا می شود که می توان گفت ضعیف ترین قسمت برنامه است.
عقیلی در این بخش به مانند یک خواننده آماتور به گسسته خوانی در گام مینور می پردازد و گاه و بی گاه بدون توجه به پیوستگی کار و از روی نمایش، تقلید نا موفقی از برخی تحریرهای منحصر به فرد استاد شجریان در اثر “جان عشاق” ارایه می دهد. حرکات اغراق آمیز دست و سر عقیلی که بیش از آنکه منتقل کننده حس باشد نشان از تصنع و تقلید دارد نیز در زمان اجرای تصنیف ها و آواز جالب توجه می نماید. سلیقه انتخاب اشعار نیز چندان مناسب نیست و اشعار بدون توجه به عمق معنی آنها گزیده شده اند. به عنوان مثال غزل آواز از عطار با مطلع “ ندانستم که این دریای بی پایان چنین باشد بخارش آسمان گردد، کف او چون زمین باشد” آغاز می گردد که شعری میان مایه است و چندان ویژگی منحصر به فردی از این “دریای بی پایان ” ارایه نمی دهد. در انتخاب اشعار این نکته را به طور کلی می بایست مورد توجه قرار داد که بسیاری از شعرای ما همچون عطار با آنکه از مفاخر ادب فارسی به شمار می آیند، ولی با توجه به کثرت اشعار شان همه آثار آنها از کیفیت بالا برخوردار نیست و صرف اینکه شعر از یکی از بزرگان ادب فارسی است انتخاب آن را برای اجراهای موسیقی توجیه نمی کند. اجرای اشعار نیز در این کنسرت با تکرار های بیش از حد و بدون لزوم انجام می گیرد، به این ترتیب که اکثر مصراع ها دوبار و یا گاهی بیشتر توسط خواننده تکرار می شود. تکرار در آواز یا تصنیف معمولا به صورت کاملا گزینشی و به منظور تاکید معنایی بر روی برخی بخشهای شعر است و افراط در آن چنین منظوری را برآورده نمی کند و ملال آور می نماید. تکرار های بیش از حد علاوه بر اشعار در بخشهای جواب تصنیف ها نیز موجود است.
اجرای گروه دستان با تاکید بر تنوع ریتم و پر رنگ کردن نقش سازهای کوبه ای در حقیقت در امتداد تلاش های چندین سال اخیر اهل موسیقی برای برون رفت از بحران موجود در موسیقی کلاسیک ایرانی است. به نظر می رسد که عطش نوآوری گروه ها و افراد مختلف درگیر در موسیقی ایرانی را فراگرفته است و این عطش گاه به نفی توانایی ها و درون مایه های ارزشمند موسیقی دستگاهی ایرانی می انجامد. عموم انتقاداتی که از دیرباز به موسیقی سنتی ایرانی می شده بیشتر حول تک صدایی بودن و همچنین محدود بودن ریتمها در این موسیقی می گشته است. بیشتر تلاشهای نوآوری نیز به تبع این انتقادات در جهت افزودن چند صدایی از یک سو و آهنگسازی در ریتم های بدیع و همچنین استفاده موثرتر از سازهای کوبه ای متمرکز شده است. این تلاشها در مقاطعی همچون نیمه دوم دهه پنجاه و نیمه اول دهه شصت باعث دگرگونی های شگرف و بسط امکانات موجود در موسیقی دستگاهی شد. اما نکته ای که در سالهای اخیر اغلب از نظر پنهان می ماند اهمیت حفظ ویژگی های منحصر به فرد موسیقی ایرانی در جریان این نو آوری ها است. موسیقی کلاسیک ایرانی از اساس یک موسیقی ملودیک و راویانه است و همین ویژگی می تواند در نهایت باعث شود که موسیقی ایرانی در میان موسیقی های ملل و فرهنگهای دیگر سخنی برای گفتن داشته باشد. پرداختن و بها دادن به ریتم و چند صدایی اگر بر پایه های این موسیقی ملودیک- روایی باشد به غنای آن می انجامد. اما در صورت فارغ شدن از این ویژگی منحصر به فرد، آثار ساخته شده به تقلید نازلی از موسیقی های چند صدایی و ریتمیک تبدیل می شوند که در عین حال به دلیل ساختارهای بنیادی موسیقی ایرانی توانایی رقابت با آنها را هم ندارند.