انتخابات کنگره و رابطه ایران و آمریکا

علی افشاری
علی افشاری

پیروزی جمهوری خواهان در انتخابات کنگره آمریکا، فضای جدیدی را  در عرصه سیاسی آمریکا خلق کرد.  دستیابی جمهوری خواهان به  اکثریت مطلق در مجلس نمایندگان و کاهش موقعیت  اکثریت دموکرات ها در سنا به حداقل، روشن کننده دوره جدیدی است که تغییراتی در سیاست های داخلی و خارجی آمریکا و بخصوص رفتار دولت اوباما رخ خواهد داد. البته  دامنه و گستره این تغییرات معلوم نیست و تابعی از رویارویی  و مانور های قدرت دو جناح و تحولات در درون جامعه مدنی آمریکا است.  قطعا این تغییرات ابعاد مختلفی  را در بر می گیرد. در این یادداشت تلاش می شود تا تاثیر نتایج انتخابات اخیرکنگره آمریکا بر سیاست این  کشور در مورد ایران مورد بررسی قرار گیرد.

در بدو امر باید متذکر شد که به لحاظ استراتژیک قبل از انتخابات  بین دو جناح در خصوص سخت گیری بر حکومت ایران اشتراک نظر زیادی وجود داشت و در مقایسه با  زمان  شروع به  کار دولت اوباما به هم نزدیک شده بودند. پس از به بن بست رسیدن سیاست مذاکره و گفتگو با حکومت ایران که منجر به  کاربست دوباره تشدید تحریم ها در سطح ملی و بین المللی شد ، میزان  اختلاف بین دو جناح کمتر شد.

دولت اوباما در ابتدا سعی کرد تا با ارائه مشوق های جدید، نظر مساعد  مقامات تهران را برای گفتگو جلب کند. در سیاست جدید تصور می شد با برداشتن پیش شرط  برای مذاکرات مستقیم، دادن امتیازاتی چون پذیرش غنی سازی اورانیوم  در سطح آزمایشگاهی ( 5 درصد)، قبول ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای، عدم توسل به تهدید نظامی، نفی صریح استراتژی تغییر رژیم  و خارج کردن حمایت مستقیم  وصریح  از  مطالبات حقوق بشری و دموکراسی خواهانه از برنامه کاری دولت آمریکا  می توان  حکومت ایران را قانع کرد که در گام نخست دست از ماجراجویی هسته ای بردارد و در گام های بعد آماده انعقاد یک پیمان جامع برای عادی شدن روابط و برخورداری از مواهب آن شود.

تکیه گاه این استراتژی واقع گرایی سیاسی بود با این استدلال که پرداختن به سیاست خارجی ارزش محور و آرمان  گرایانه  در عمل نتایج مثبتی را به بار نیاورده است. در عوض پرداختن به مسائل سیاسی  و منافع آنی و اقتصادی – امنیتی   به مراتب چشم انداز بهتری برای بهبود مسائل ارزشی چون دموکراسی، حقوق بشر و مسائل انسانی  در دراز مدت دارد. اگرچه این نگرش در دوره اوباما به شکل علنی و یکپارچه در دستگاه سیاست خارجی آمریکا حاکم شد اما دوره جنینی آن در دو سال آخر ریاست جمهوری جورج بوش شکل گرفت که عملا با فرستادن  ویلیام برنز به مذاکرات ژنو درتیر ماه  سال 1387 پیش شرط توقف غنی سازی اورانیوم برای مذاکرات مستقیم را زیر پا گذاشت و با پذیرش راهکار سیاسی، پرونده بحث حمله نظامی و تغییر رژیم را بست. البته پیروزی چشمگیر دموکرات ها در انتخابات کنگره در سال 2006 تاثیر مهمی در این تغییر رویکرد داشت. اوباما اولین رئیس جمهور آمریکا بود که نامه رسمی یه عالی ترین مقام جمهوری اسلامی نوشت و خطوط مقدماتی  ترک خصومت از روابط  دو کشور و پذیرش نظام حمهوری اسلامی به عنوان یک واقعیت که بالقوه می تواند طرف همکاری قرار گیرد را ترسیم نمود.  در این راهبرد دیگر ایران مجور شرارت نبود و ظرفیت لازم  برقراری رابطه مناسب را داشت.

البته در دستگاه دیپلماسی جدید آمریکا فشار بر علیه ایران کنار گذاشته نشد بلکه به عنوان پشتوانه مذاکرات مورد استفاده قرار گرفت. در واقع مذاکره راه حل بدیلی در کنار دیگر گزینه ها نبود. بلکه کماکان سیاست دو گانه فشار- مذاکره دنبال شد که آغاز آن از دوره بوش بود. با این تفاوت که چگالی مذاکره  بیشتر شد. همچنین دولت اوباما به عنوان یک نکته راهبردی همه جانبه گرایی را نیز در دستور کار قرار داد تا عمده نیروهای جهانی را با استراتژی خودش در خصوص ایران همراه سازد و از این منظر پذیرفت بخشی از خواست هایش را  در ازاء ایجاد اجماع جهانی کنار گذارد.  اما در آن سوی میدان تصمیم گیران جمهوری اسلامی امتیازات ارائه شده را  کافی ندانستند. آنان  انتظار داشتند   اوباما  تغییر جدی در نوع رابطه آمریکا با ایران پدید آورد. البته تصور طرفین از رابطه مشابه نبود. خصومت با آمریکا و ستیزه جویی  بر علیه نظم  جهانی از خصوصیات اصلی جمهوری اسلامی است.  سید علی خامنه ای به عنوان تصمیم گیر اصلی،  دشمنی با آمریکا و نافرمانی در برابر نظام موجود روابط بین الملل را شرطی لازم برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی می داند و از این منظر مخالف سیاست های  مصالحه و تنش زدایی هاشمی رفسنجانی  و خاتمی  بود. البته از دید آنان خصومت  حالت محدود و کنترل شده ای دارد تا منجر به رویارویی و برخورد مخرب نشود. هرگاه که دو کشور به سمت برخورد نزدیک شده اند، جمهوری اسلامی سریعا عقب نشینی کرده است.

از سوی دیگر آمریکا ستیزی  محور مشترک همه نیروهای انقلابی  در بهمن 1357 بود که تا کنون سایه ان بر روابط ایران و امریکا سنگینی می کند. از منظر حاکمیت دریافت تضمین امنیتی، عدم دخالت در امور داخلی ایران به معنای بی تفاوتی در برابر رفتار حکومت با مردم و عدم حمایت از مخالفان و پذیرش برتری منطقه ای ایران و متحدینش شروط لازم برای پایین کشیدن فتیله نزاع اتمی  بود. اگر چه تداوم و یا توقف غنی سازی اورانیوم به مسئله اصلی و تعیین کننده مصالحه و یا برخورد طرفین تبدیل شده است اما موضوع برای ایران بیشتر  جنبه نمادین دارد و می کوشد تا با ایجاد هراس نسبت به آن خواسته هایش را تحقق بخشد.

جمهوری اسلامی از آمریکا انتظار دارد که بافت و موجودیت کنونی اش را بدون هرگونه تغییری  بپذیرد. از نقطه نظر رهبری جمهوری اسلامی فرق اساسی بین راهبرد “تغییر رژیم” و “تغییر رفتار” وجود ندارد.  هر عقب نشینی مقدمه تسلیم دیگری است که اگر از “الف” شروع شود ناگزیر به “ی” ختم می شود. به باور او استکبار جهانی با اصل و اساس انقلاب اسلامی مشکل دارد که مشوق مقاومت در برابر هژمونی طلبی غرب در خاور میانه است. او حتی با طرح ناخرسندی آمریکا از عزت و پیشرفت مردم ایران رنگ و بوی ناسیونالیستی نیز به حرف هایش می دهد.

هدایت و رهبری موج بیداری اسلامی  دیگر عنصر در رفتار رهبران جمهوری اسلامی است که اجازه  نمی دهد رابطه متعارف با آمریکا برقرار شود. به عبارت دیگر مزایای همراهی با موج آمریکا ستیزی  جنبش های بنیاد گرای اسلامی و برخورداری از حمایت توده های مسلمان سود بیشتری برای آنان دارد.  همچنین جمهوری اسلامی از ابتدا تا کنون آمریکا را تهدیدی جدی برای بقایش فرض کرده است و نسبت به آن بی اعتماد است. از این رو بازگشایی سفارت امریکا در تهران را یک تهدید امینتی محسوب می کند که  نیروهای امریکایی هر وقت فرصت کنند از زدن ضربه به حکومت و تقویت نیروهای معترض کوتاهی نخواهند کرد. خامنه ای و اکثریت مدافعان حکومت و بخصوص نیروهای سپاهی و بسیجی  به این نگرش معتقد هستند. اما  بخش های دیگر و بخصوص دولت احمدی نژاد ضمن موافقت با حفظ امریکا ستیزی معتقدند که به شکل تاکتیکی می توان سطوحی از رابطه را برقرار کرد که به بقای نظام لطمه نزند و دیپلماسی تهاجمی را در  حین  مذاکره  بکار گرفت.

به هر حال مقامات جمهوری اسلامی  در تحلیلی خوش بینانه آنگونه که سرمفاله نویس کیهان نوشته است   انتظا ر داشتند که مانند  آنچه زمانی نیکسون درباره چین انجام داد، اوباما دستور توقف کلیه عملیات های محرمانه سیا علیه ایران را بدهد که البته منظور بی تفاوتی در مقابل برخورد های ناقض حقوق بشری در ایران و حمایت از ثبات حکومت است. اما سیر حوادث به سمت دیگری رفت و اوباما دوباره برگشت به راهبرد قبلی که در سیاست هویج و چماق، اولویت را به برخورد های تنبیهی بدهد.

وی در این زمینه موفق شد تا دور چهارم تحریم ها را در شورای امنیت سازمان ملل تصویب کند و سطح گسترده ای از تحریم های یکجانبه و چند جانبه از سوی  متحدان آمریکا را سازمان دهد. در شرایطی که کاخ سفید امیدوار بود  ایران در دور جدید مذاکرات در اثر تحریم ها انعطاف و نرمش نشان دهد، جمهوری خواهان کنترل مجلس نمایندگان را در دست گرفتند.

اگرچه در  اهداف کلی مهار ایران و توقف برنامه هسته ای اش ، رفع تهدید از اسرائیل و متوقف کردن حمایت از تروریسم بین هر دو جناح توافق وجود دارد اما تفاوت ها را می توان در چند سطح مشاهده کرد.

راس لهتینن نماینده زن مجلس از ایالت فلوریدا  به احتمال زیاد ریاست کمیسیون روابط خارجی کنگره را به عهده خواهد گرفت.   وی موضع بسیار تندی بر علیه حکومت ایران دارد و از منتقدان جدی سیاست اوباما در مورد ایران است. وی ضمن یکی از انتقاداتش به اوباما گفته بود:” ایران بزرگترین تهدید بر علیه آمریکا است. احمدی نژاد و متحدانش در حال ساخت بمب اتم در تهران هستند. اما دولت اوباما هنوز امیدوار است که مذاکره جواب دهد. آنها 18 ماه وقت را تلف کردند در حالی که سانتریفوژ ها در ایران می چرخند.” وی از مدافعین سازمان مجاهدین است و از خروج انها از لیست گروه های تروریستی حمایت می کند.

یکی از محور های تبلیغاتی جمهوری خواهان در انتخابات انتقاد به اوباما به خاطر مماشات با حکومت ایران بود و در کل معتقد بودند که او در قبال امیتیازاتی که به دشمنان آمریکا داده است، دستاورد های در خوری نداشته است و بدترتیب امنیت ملی و اقتدار آمریکا به خطر افتاده است.  سناتور گراهام  در در اجلاس امنیت بین المللی هالیفکس در کانادا  خبر داد که ترکیب جدید مجلس نمایندگان  خواهان برخورد های جسورانه تر و تند تری هستند. وی گفت :  هرچند آمریکا خواهان یک رویارویی نظامی دیگر نیست اما در ضمن نمی تواند یک ایران مسلح به سلاح اتمی را بپذیرد.سناتور گراهام گفت: “اگر ایرانی ها باور نکنند که ما به نیروی نظامی متوسل خواهیم شد، اگر فکر کنند که چنین چیزی غیر ممکن است، در آن صورت گمان نمی کنم بتوانیم با تحریم وضع را عوض کنیم.“وی همچنین گفت که ممکن است برنامه اتمی ایران به جایی رسیده باشد که نتوان آن را با یک حمله متعارف و محدود از میان برد.

وی در مورد ابعاد حمله احتمالی به ایران چنین گفت: “فکر می کنم به جایی رسیده ایم که مجبوریم به جای حمله محدود به زیرساخت های هسته ای رژیم ایران، توانایی این رژیم برای آغاز جنگی علیه ما و متحدانمان را از میان ببریم. این سناریوی نظامی متفاوتی است، چنین حمله ای زمینی نیست، اما قطعا توانایی رژیم برای حمله متقابل را از میان می برد”.

این سخنان تا حدودی دورنمای فضایی را ترسیم می کند  که جمهوری خواهان اوباما  را تحت فشار قرار دهند. اگر چه برخی از  لایه های تند روی جمهوری خواهان  مانند جان بولتون معتقد هستند  که هر  چه زود تر باید حمله نظامی به ایران آغاز گردد. اما چنین نظری در مقطع کنونی مورد حمایت اکثریت جمهوری خواهان نیست و بختی برای تصویب در مجلس  نمایندگان ندارد. در اصل از صحبت های گراهام می توان نتیجه گرفت که آنها بیشتر می خواهند علائمی به حکومت ایران نشان داده شود  که هشدار آمریکا را جدی بگیرد. در اصل انها می خواهند توسل به تهدید نظامی  بیشتر از گذشته مطرح شود و در  روی میز مذاکره قرار گرفته و مرتب بر روی آن مانور داده شود. چنین خواستی البته فقط از ناحیه جمهوری خواهان نیست. دنیس راس مشاور ویژه اوباما در اجلاس آیپک نیز نظرات مشابهی را ارائه داد. این رویکرد با مواضع دولت اسرائیل نیز سازگار است. البته در دولت اوباما و متحدانش گرایش هایی نیز وجود دارند که معتقدند اصلا نباید گزینه جنگ را به زبان آورد چون در این صورت مذاکرات قفل شده و سیاست تحریم جواب نخواهد داد.

در واقع پیروزی جمهوری خواهان فاصله دولت اوباما با مذاکره و مصالحه را دور تر می کند و فضا را برای حکومت ایران سخت تر می نماید. مقامات تهران در حال حاضر باید بهای بیشتری برای حل بحران بپردازند و در عین حال احتمال گزینه برخورد نظامی نیز بیشتر می شود. اگرچه هنوز جنگ قطعی نیست و  دو جناح در این زمینه متفق القول هستند. همانگونه که رابرت گیتس از شخصیت های مورد احترام برای هر دو جناح اصلی  گفته است فعلا آمریکا از نتیجه دور جدید تحریم ها راضی است و همین سیاست را دنبال می کند.

دور جدید مذاکرات قرار است  دوشنبه آینده  بین ایران و گروه ژنو برگزار شود. ایران اعلام کرده است که به مفاد مذاکرات سه جانبه ترکیه ، برزیل و ایران پایبند است اما بهایی که ایران می خواهد پرداخت کند از کف انتظارات جامعه جهانی پایین تر است. مسئله اصلی که موفقیت این مذاکرات را زیر سئوال میبرد میزان جدی بودن ایران است که آیا واقعا در پی حل بحران است یا باز سیاست وقت کشی را ادامه می دهد؟ برخی از کارشناسان معتقدند که تبعات سنگین تحریم های اخیر و  اجرای  گسترده آنها مقامات حکومت را نگران کرده است تا به پای میز مذاکره برگردند! این امید مورد توجه برخی نیروها در کاخ سفید هم هست. اما  انگونه که نیویورک تایمز فاش کرده  است این بار  شرط  تبادل سوخت  خروج 2000 کیلوگرم اورانیم  غنی شده با غلظت پایین است امری که به شدت با موضع منفی حکومت ایران مواجه شد.

رفتار ایران نشان داده است که نیازمند دریافت سوخت راکتور تحقیقاتی تهران است و راضی به انجام اصل مبادله سوخت است اما در این میان مشکل  حجم اورانیوم مبادله شده است. ایران می خواهد مقداری بیرون بفرستد که مقدار ذخیره اورانیومش خیلی تقلیل نیابد در عوض کشور های خارجی می خواهند که بخش اعظم آن به بیرون منتقل شود. بحث توقف غنی سازی اورانیوم در مقیاس گسترده نیز  لاینحل مانده است.

مقامات ایران نفس مذاکره از سوی امریکا را امتیاز محسوب نمی کنند و آن را یک اجبار می بینند که آمریکا به دلیل ایستادگی ایران مجبور به پذیرش شده است. از سویی دیگر تصور می کنند که آمریکا در شرایطی نیست که به ایران حمله نظامی بکند. ایران تثبیت دوباره دولت مالکی در عراق را نشانه موفقیت خود و شکست آمریکا می داند امری که برخی از تحلیل گران مستقل نیز آن را تصدیق می کنند. این عامل مشوق ایران در تداوم سیاست سرکشی در برابر دنیا است.

رویکرد آنها به سمت مذاکره، دفع خطر، شکستن خط انزوا  و رفع تهدید ها است تا فراغت لازم برای تثبیت بقای حکومت حاصل شود. رصد کردن رفتار حاکمیت بوضوح نشان می دهد که حمله نظامی خط قرمز است و تصمیم گیران بر خلاف رجز خوانی ها و مواضع ظاهری به هیچوجه راغب نیستند   که درگیر تهاحم نظامی  از نوع محدود و یا نا محدود شوند. مسئله ای که فقط می تواند ماشه حنگ را بچکاند خطای تحلیل است.

گذشت زمان به نفع ایران نیست. پیام رای آوردن جمهوری خواهان دور شدن آمریکا به عنوان  موتور برخورد های تنبیهی جامعه جهانی بر علیه ایران از موضع نرمش نشان دادن و بالا رفتن بهایی  است که حاکمیت باید برای سر گرفتن صلح و آشتی بپردازد. امتناع ایران از پاسخگویی مثبت به خواست جامعه جهانی ، تایید کننده تصوری است که معتقد است جمهوری اسلامی فقط زبان زور را می فهمد. موضع گیری منفی آژانس بین المللی اتمی بر علیه ایران و اعتراض به عدم همکاری آن تقویت کننده کننده گسترش تحریم ها است. سیر تکاملی مذاکرات صورت گرفته حکم به بی ثمری روش های تفاهم آمیز و دیپلماتیک می دهد. نتیجه این روند رفتن به سمت تحریم های فلج کننده است.  عدم موفقیت در تصویب این تحریم ها در سازمان ملل ناگزیر راه را برای حمله محدود نظامی باز می کند.

در شرایط فعلی حداقل تا نیمه نخست سا ل2011 خیلی بعید است گزینه نظامی عملی شود اما شرایط “ وضعیت جنگی” برقرار است. وضعیت جنگی  شرایطی را توصیف می کند که امید به حل مسالمت آمیز مشکلات در افق زمانی مشخصی وجود ندارد. ذر وضعیت جنگی، جنگی نیست و وقوع حتمی و قطعی آن را نیز  مشخص نمی کند اما همسایه دیوار به دیوار جنگ است و فضا را مساعد می سازد تا کوچکترین خطا و  یا بهانه دادن به اراده های جنگ افروز، باعث شود شعله های جنگ برافروخته گردد. مسیر جنگ به شکلی نیست که همواره بتوان جلوی آن را گرفت. بلکه به تدریح شدت می گیرد  وبه نقطه ای می رسد که دیگر برگشت ناپذیر است و نمی توان جلوی ان را گرفت.  آرایش جدید صحنه سیاست آمریکا و سیطره جمهوری خواهان در مجلس نمایندگان آستانه تحمل بزرگترین قدرت نظامی دنیا را  در برابر ستیزه جویی حکومت ایران  کاهش می دهد. افزایش همسویی بین دولتمردان اسرائیل و امریکا اکنون به مراتب فضا را مساعد تر می سازد  تا برای دفاع از امنیت امریکا  و احیای اقتدار آن مجوز ویران کردن تاسیسات هسته ای ایران  صادر شود. امری که احتمال آن بیشتر از آنی است که مقامات اصلی تصمیم گیر ایران می پندارند، اگر چه هنوز  حل مسالمت آمیز ماجرا و کار ساز بودن تحریم ها در بازه زمانی کوتاه مدت بیشتر مورد توجه بازیگران جهانی هستند.