جلال سرفراز : 3 شعر ا زکتاب تازه..
“از ریل روبرو” مجموعه شعرهای تازه جلال سرفراز منتشر شد. کتاب را” آهنگ دیگر” منتشر کرده است در تهران و در همین سال 1389. در 96 صفحه کتاب 54 شعر از جلال سر فراز آمده است که حالا قبای پیشکسوتی بر دوش دارد و در شعرهایش هنوز شوخی و جوانی سر بر می کشد، هرچند که دیگر از سر خوشی نشانی نیست. ۴ شعر از کتاب «از ریلِ روبرو» را می خوانید.
در مَدار
کلاغِ خوش خبر
دو سه بامی پریده آن سوتر
همیشه شیروانی و باران
درخت و باد
آدم
و این دم و وادم
خم می شوم
و ابرِ زعفرانیِ سپتامبر خم می شود
زن در مدارِ آینه می ماند
و هیچ اتفاق نمی افتد
جز صبح و ظهر و عصر
پس ناگزیر شادیِ این غم
هرچند کم
گاوها
نه !
گاوها به مقصد چگونه بیندیشند؟
از معنیِ نگاهِ مسافر
در پشت شیشه های دوان
هیچ
هیچ نمی فهمند
و در زمینة تنگ غروب می مانند
با پیشانی های سفید و
پاهای خال خالی
جز بوی ترد علف
اتفاق نمی افتد
بوی خوش بادام
صبح
داستان از بالی بود و نسیمی
که بوی خوش بادام را
تا زیرِ نافِ زنی ناخوش برد
لاشة مشبک را زیر دماغ گرفتم
و شب گذشت
دست در کلالة باد آمدم
و برجهای خفته
گذشتند
عصر
در پیِ تابوتی دوان
تا آن حضورِ گمشده رفتم
و واژه یی نیافتم
شب شد
نه
نه
چندان هم دور نبود
چشمه یی
که در آن می پریدند و رویین می شدند
خطا همیشه از چشم آغاز می شود
یا پاشنه
و ما
چندان در مه سپردیم
که سنجاقکی
از این ساقه به آن ساقه
و نه چندان
که دریانوردی هندوکُش
از آبهای آرام
تا ینگه دنیا
چشمه چشمه بود همیشه
و پاشنه پاشنه
ای امشاسپندان
پیکان زهر همان جایی را نشان گرفت
که نباید
12 دسامبر 96