اوا مونیوس
زمانی که آذر نفیسی چهار سال داشت از مادرش خواست تختخوابش را زیر پنجره اتاقش بگذارد. مادرش مخالفت کرد و دختر کوچک بقیه شب را دلخور تا صبح گذراند. آن شب پدرش یک بازی به او یاد داد. قرار بر این شد که او چشمان خود را ببندد و تصور کند که تختخوابش زیر پنجره است. این “بازی” شروعی بود تا پدر و دختر دیگر درگیر محدودیت های واقعیت نشوند. پس از آن، داستان های شاهنامه از شاعر بزرگ فردوسی جهان دیگری را پیش روی آذر گشود و به خانه رنگ و بوی دیگری بخشید: هنر و ادبیات.
آذر نفیسی در تهران و در خانواده متشخصی متولد شد. پدرش، احمد نفیسی، از یک خانواده تحصیلکرده و مذهبی بود که برای تحصیل و کار به تهران آمده بود. او در تهران شغل مناسبی به دست آورد و دل مشغولی های اندیشمندانه خود را وقف ادبیات و سیاست کرد تا اینکه سرانجام در زمان شاه به مقام شهردار تهران رسید. با این حال، تخیل گراترین شخصیت خانواده، مادر آذر بود: نزهت.
آذر نفیسی، نویسنده، در چندین تراژدی از تمایلات مادرش به انکار واقعیت و خلق آنچه خود از وقایع می دید می پردازد؛ چه لحظات دلسردکننده ای بود! تخیل دو شیوه داشت: باز کردن یا بستن راه ها؛ نزدیک شدن به واقعیت یا دور شدن از آن. این دو شیوه از ابتدا در زندگی این نویسنده، در خانواده اش و در کشورش وجود داشته و اکنون حکومت دین سالار آثار برگرفته از تخیلات را برنمی تابد و نسخه مخصوص خود را با شیوه ای وحشیانه به مردم خود تحمیل می کند.
خاطرات آذر در این تقارن زندگی شخصی و اجتماعی نمود پیدا می کند: “آنچه درباره اش سکوت کرده ام” [کتاب اخیر او چاپ شده در انتشارات Duomo]، که آذر در آن به بیان خاطرات خانوادگی خود می پردازد و خواننده را با برهه های تاریخی ایران طی یک سده اخیر پیش می برد.
آذر نفیسی در این کتاب عناصر رمان و مقاله را به شکلی طبیعی درهم آمیخته و در آن بازتاب های جالب توجهی در رابطه با ادبیات، سیاست و آسیب هایی که توسط حکومت دین سالار بر پیکره جامعه نشسته به چشم می خورد.
منبع: ونگواردیا، ۲۰ می