اسم کلونتری

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

البته خیلی هم درست نیست که آدم همینجوری وقتی خانواده نشسته است، یک حرفهایی را بزند، انگار که خانواده ننشسته باشد، قبول کنید که نشستن خانواده چه در کلانتری باشد چه نباشد، در نحوه حرف زدن تاثیر دارد، حالا بعضی از عزیزان وقتی در فیسبوک کامنت پرتاب می کنند، نه که خودشان تنها جلوی لپ تاپ نشستند و حانواده شان در اتاق بغلی جلوی لپ تاپ نشسته فکر می کنند خانواده ننشسته، در حالی که خانواده فیسبوکی هم مجازی می نشیند، یکهو می بینی خواهر در مشهد استَ، برادر در پاریس، آن یکی برادر در استانبول و مامان در قم، ولی باز هم خانواده نشسته است و آدم باید رعایت خیلی چیزها را، آن هم در این سر سیاه زمستان که تازه دیروز در تهران و چند شهر نمه نمه برف آمده و به سوسن خانم هم هیچ ربطی ندارد، نمی شود گفت.

مثلا بعضی اوقات طرف برمی گردد می گوید اندیشه سیاسی امام، آدم اگر نداند امام کیست و تا حالا نشنیده باشد که یک نفر در یک جمله هفت بار از واژه “لکن مع الاسف” استفاده کند، فکر می کند امام خمینی یک آقایی بود مثل ماکیاولی یا ماکس وبر و خدای نکرده قبل از حرف زدن فکر می کرد. ما برای جلوگیری از برخی از این اتهامات با زبان کلونتری با چند عبارت جمله می سازیم و بعد به فارسی دری وری آن را ترجمه می کنیم که حالش را ببرید گوشت بشود به تن تان:

جمله به زبون کلونتری: “تفکر بسیجی باید در صحنه دیپلماسی حضور داشته باشد.” ترجمه: “بچه ها بپرید بالای دیوار، سنگ پرت کن، هل بده ازگل.”

جمله به زبون کلونتری: “اندیشه سیاسی امام نباید فراموش شود”، ترجمه: “تا صد سال دیگر هم مملکت هرتوخر است.”

جمله به زبون کونتری: “جهان از اندیشه دفاعی رهبر استقبال می کند”. ترجمه: “بابا! یکی به این آقا توجه کنه، هر روز موهاش رو آبشونه می کنه، یکی بهش نگاه کنه، عقده ای می شه ها.”

جمله به زبون کلونتری: “غربی ها می خواهند سبک زندگی اسلامی را از میان ببرند.“، ترجمه: “ما تا آخرین قطره خون از آفتابه حمایت می کنیم.”

جمله به زبون کلونتری: “اصلاح طلبان بستر نفوذ بیگانگان را فراهم کردند.»، ترجمه: “چرا خاتمی ماندلا را گاز نگرفت.”

جمله با زبون کلونتری: “باید در دانشگاهها به تبیین واژه نفوذ پرداخت.“، ترجمه: “مزخرف گفتن در دانشگاه واجب کفایی است.”

جمله به زبون کلونتری: “با برخی جریانات باید برخورد فرهنگی کرد”، ترجمه: “مادر بعضی ها را باید…. فرستاد زیارت.”

 

الهام یه دور دیگر چرخید

خواهر الهام چرخنده مجددا در یک برنامه تلویزیونی گفتگو کرد و در پاسخ به سئوال رشیدپور که از او پرسیده بود شما چرا در پاسخ یکی از پرسشگران در دانشگاه درباره انجلینا جولی درباره مادر سئوال کننده حرفی زده بود، گفت: “به او پاسخ دادم همانطور که مولا علی گفته گر زدی ضربتی ضربتی نوش کن!” که البته من نمی دانم مولا علی این جمله را کی و کجا گفته و اصولا اینکه شما چطوری جمله ای را می توانید به علی و حسین و زینب نسبت بدهید، اما خبرنگار ما با الهام چرخنده گفتگویی کرده است که آن را می خوانید:

ما: آیا شما برای مجلس دهم برنامه خاصی دارید؟

الهام: من کسی نیستم که اصلا برنامه ای داشته باشم، من در مقابل آقا و حضرت زهرا کسی نیستم، من حتی یک کبریت هم نمی خواهم، من همان یک گوشه مجلس می نشینم فقط بخاطر اینکه اگر آقا آمد مجلس کفشش را تمیز کنم.

ما: پس برای مجلس بعدی برنامه دارید؟

الهام: من سواد سیاسی ندارم، یعنی در مقابل آقا امام زمان من دیپلم هم محسوب نمی شوم، ولی همانطور که حضرت زینب گفته است، “برو کار می کن مگو چیست کار” و برای من کار کردن عار ندارد، حتی اگر کسی با لگد هم به من بزند، فردا مادرم زهرا جای آن را می مالد.

ما: چطور شد که به فکر دفاع از حجاب افتادید؟

الهام: من وقتی خارج بودم و یک بار کنسرت برگزار کردم، جمعیت کمی به برنامه من آمدند، من بیهوش شدم، در خواب بودم که دیدم پدر بزرگم به خوابم آمد و گفت الهام بدو، من گفتم پدر بزرگ شما هستید؟ آن مرد نورانی گفت اوهوووم، من یادم نیست پدر بزرگم اسمش مدرس بود یا کوچک جنگلی، ولی به من گفت من دارم با رضا خان می جنگم، تو هم برو ایران و بچرخ. بعد یک انگشتر به من نشان داد که عقیق سیاه داشت، من اول فکر کردم منظورش این است که ازدواج کنم، هفت هشت نفر بودند که سر راه دیدم و برای ازدواج مناسب بودند، ولی یادم افتاد که شوهر دارم، بعد به فکر عقیق افتادم و فهمیدم که باید چادر بگذارم سرم، سجده شکر بجا آوردم، چون سجده شکر را زیر پله به جا آورده بودم وقتی بلند شدم سرم خورد به زیر پله و دیدم قرآن دارم می خوانم، گفتم، خدایا بیا، قلبم مال تو، بیا الهام را بگیر. من واقعا نمی خواستم جای حضرت مریم را بگیرم، وگرنه خدا خودش هم حاضر بود و مطمئنم که آقا ابا عبدالله هم اگر می دید یک زن مسلمان با خدا هست، خیلی توجه بیشتری می کرد.

ما: شما گفتید من عاشق عشقبازی با ائمه اطهار هستم، حالا چرا عشقبازی؟

الهام: من دوست دارم هر استعدادی خدا به من داده، من هم به ائمه اطهار بدهم، حتی اگر استعدادم کوچک یا بزرگ باشد، من وظیفه ام دادن استعداد است، اندازه اش به من ربطی ندارد. من عاشق اینم که دعای کمیل که می خوانم حتما قبلش حمام بروم و موهایم را سشوار بکشم و همه جایم را عطر بزنم، و مطمئنم که موقع دعا یا من یا هر دو مان از کارمان راضی خواهیم بود.

ما: آیا ممکن است زمانی در تهران برای زنان کنسرت برگزار کنید؟

الهام: چرا که نه، هر کاری که امام حسین بخواهد می کنم، حضرت زهرا برای حضرت علی بن ابیطالب داشت ترانه “هلو” را اجرا می کرد، البته به عربی، تمام که شد آقام علی فرمود “ناز نفست، دمت گرم.” من بخاطر علی بن ابیطالب هر کاری می کنم.

ما: خیلی ها از تو انتقاد می کنند، تو چه جوابی داری؟

الهام: من فقط جواب خانم زینب را دارم که در جواب خواهر شوهر شمر گفته بود: “اجاره ها طبق طبق، سگها به دورش وق و وق” من پیرو خانمم زینب هستم.

ما: آرزویت چیست؟

الهام: من فقط آرزویم این است که یک بار بخاطر رهبرم بمیرم، بعد یک کنسرت برای آقا امام زمان برگزار کنم و بعد هم تا صبح حرم امام رضا را ببوسم و می خواهم میان تجربیات پیشین حرفه ای ام و اسلام ناب محمدی نلفیقی به وجود بیاورم. و می خواهم همه بفهمند الهام نیامده چیزی بگیرد، بلکه هر چه دارد هم می دهد که یک بار دیگر تا صبح تو حرم… دیگر حرفی برای گفتن ندارم.