مرد پشت پرده دولت احمدی نژاد

حسین باستانی
حسین باستانی

در سال های اخیر، منتقدان محافظه کار محمود احمدی نژاد به کرات از اسفندیار رحیم مشایی به عنوان مرد پشت پرده دولت و الهام بخش اصلی اقدامات خبرساز رئیس جمهور نام برده اند.

در اثبات رابطه ویژه آقای احمدی نژاد با رئیس دفتر خود، تاکنون روایت های متعددی توسط رسانه ها و شخصیت های محافظه کار منتشر شده که حداقل برخی آنها، متقاعد کننده هستند.

با این حال، شواهد مهمی وجود دارند که نشان می دهند رئیس جمهور، در هنگام انجام بسیاری از این اقدامات خبرساز خود، در واقع کاری به جز اجرای دیدگاه های آیت الله خامنه ای را انجام نمی داده. دیدگاه هایی که تعلق آنها به رهبر ایران، نوعا با گذشت زمان مشخص شده است.

دفاع پرهزینه رئیس دولت از سعید مرتضوی دادستان سابق تهران، که از قضا همین امروز با اعلام کلیک تثبیت آقای مرتضویدر سمت مدیریت “سازمان تامین اجتماعی” به نتایج جدیدی انجامیده، از مثال های قابل ذکر در همین ارتباط است. چهار ماه پیش، به دنبال مصمم شدن نمایندگان به استیضاح وزیر کار و رفاه اجتماعی ایران بر سر سپردن مسئولیت تامین اجتماعی به سعید مرتضوی، دلایل اصلی پشت گرمی دادستان سابق شفاف تر شد. آن زمان، از محمود هاشمی شاهرودی رئیس شورای عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه نقل شد که در حاشیه یکی از جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام، به رئیس مجلس گفته است که آقای مرتضوی “در بحث کهریزک کاره‌ای نبوده” و رهبری با استیضاح وی مخالف است.

آیت الله خامنه ای پیشتر هم، موضع خود را در مورد میزان مجاز برخورد با عاملان حوادث کهریزک اعلام کرده بود. وی در شهریور ۱۳۸۸، با وجود سخن گفتن از لزوم رسیدگی به پرونده قتل زندانیان بازداشتگاه کهریزک، از کسانی گلایه کرده بود که “ظلم بزرگی را که پس از انتخابات به مردم و نظام اسلامی شد و هتک آبروی نظام در مقابل ملت‌ها را نادیده می گیرند و مساله کهریزک یا کوی دانشگاه را قضیه اصلی قلمداد می کنند”.

یک نمونه جدید دیگر از اقدامات خبرساز رئیس جمهور که مشخص شده در راستای دیدگاه های آقای خامنه ای صورت گرفته، سفر ماه پیش وی به عربستان سعودی برای شرکت در در اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی در مکه بوده است. در پی اخراج سوریه از سازمان کنفرانس اسلامی در اجلاس مکه و خودداری مسئولان ارشد عربستان از شرکت متقابل در نشست غیرمتعهدها در تهران، عده ای از محافظه کاران رئیس دولت را متهم کردند که با سفر به این کشور عربی به اعتبار حکومت ایران لطمه زده است.

اما پس از انتشار تمام این انتقادات، هفته پیش محمدرضا میرتاج الدینی معاون رئیس جمهور ایران اعلام کرد که سفر محمود احمدی نژاد به عربستان سعودی در پی “مشورت با رهبری” صورت گرفته است. سفری که قرار بود زمینه ساز حضور مقام های ارشد عربستان در اجلاس کشورهای غیرمتعهد در تهران باشد که سخنران اصلی آن آیت الله خامنه ای بود و مقام های ارشد جمهوری اسلامی، شرکت سران کشورهای جهان در آن را نشانه پیروزی بر تلاش های بین المللی برای انزوای ایران می دانستند.

 

از کنترل جمعیت تا تجدید ساختار سازمان ملل

در بسیاری از موارد، چند سال وقت نیاز بوده تا مشخص شود که برخی از موضع گیری های به ظاهر نوآورانه محمود احمدی نژاد، در واقع بازتاب دهنده دیدگاه های رهبر ایران بوده اند.

در میان این نوآوری ها، موضوع کنترل جمعیت به عنوان یکی از خبرسازترین نمونه ها قابل ذکر است. وقتی آقای احمدی نژاد از شروع سال ۱۳۸۹، به گونه ای غیرمنتظره به مخالفت با برنامه های کنترل جمعیت در ایران پرداخت و دولت او اعلام کرد که برای تشویق بچه دار شدن، به ازای هر نوزاد یک میلیون تومان کمک مالی اختصاص خواهد داد، رسانه ها و کارشناسان بسیاری از بابت این سیاست جدید اعلام نگرانی کردند.

در آن زمان، حتی برخی از مخالفان، با اشاره به سیاست های مصوب کنترل جمعیت در جمهوری اسلامی، اختصاص کمک یک میلیونی به نوزادان را - که البته اجرای آن به علت کمبود بودجه متوقف شد- خلاف سیاست های کلی نظام دانستند.

هرچند احتمالا در آن زمان بسیاری از منتقدان، اصرار محمود احمدی نژاد بر موضوع افزایش جمعیت را نتیجه میل شخصی او به طرح ایده های جنجالی می دانستند، اما یک سال و نیم بعد، در مرداد سال ۱۳۹۰، همین منتقدان متوجه شدند که این ایده، در اصل متعلق به آیت الله خامنه ای بوده است.

آقای خامنه‌ای سال گذشته گفت که ایران می‌تواند تا ۱۵۰میلیون نفر جمعیت داشته باشد و امسال در اظهار نظری جدید، با تاکید بر وجود ظرفیتی ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیونی در کشور اعلام کرد: “در سیاست تحدید نسل حتما باید تجدیدنظر بشود.”

نمونه ای مشابه از اقدامات خبرساز آقای احمدی نژاد که بعدها قرار داشتن آن در چهارچوب دیدگاه های رهبر جمهوری اسلامی به اثبات رسیده، نوع سخن گفتن جنجالی رئیس دولت در مجامع بین المللی بوده است.

لحن و مضمون نامتعارف سخن گفتن محمود احمدی نژاد در مجامع بین المللی، از همان ابتدای روی کار آمدن او توجه رسانه های جهان را به خود جلب کرد و متناسب با آن، در داخل کشور هم انتقادات بسیاری از مخالفان و حتی مدافعان دولت را برانگیخت. علی رغم آنکه شخص آیت الله خامنه ای نیز به بیان اظهارات تند در مورد “دشمنان خارجی” جمهوری اسلامی ایران شهرت دارد، منتقدان محافظه کار اظهارات رئیس جمهور، این اظهارات را لزوما در راستای دیدگاه های رهبری نمی دانستند.

اما شواهدی نشان می داد که این تصور، درست نیست. علیرضا اسلامیان، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، در آبان سال ۱۳۸۹ از رهبر ایران نقل کرد که در نشستی با اعضای این تشکل روحانی، گفته است: “امروز وقتی رئیس جمهوری یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از کشور می‌رود، من نگرانی ندارم؛ اما قبلا نگران بودم که مسئولان در خارج از کشور می خواهند چه بگویند؟”

حسن ممدوحی یک عضو دیگر این جامعه، اظهاراتی دیگر از آقای خامنه ای در همین جلسه را نقل کرده که حکایت دارد: “هیچ رئیس جمهوری به اندازه او از اسلام و آرمان‌‌ها و ارزش‌های اسلامی در سازمان ملل سخن نگفته و بنده با آنکه همواره به مسئولان انتقاد کرده ام، اما انصافا او بوده که نام امام زمان و حضرت زهرا را در محافل بین المللی احیا کرده است.”

شخص اول حکومت ایران، حتی در بعضی موارد، شخصا به ترویج دیدگاه هایی جنجالی پرداخته که پیشتر از جانب رئیس دولت مطرح شده و گمان می رفته که جزو ابتکارهای شخصی او بوده است. یکی از این دیدگاه ها که ماه پیش از سوی رهبر ایران و در جریان سخنرانی برای شرکت کنندگان در اجلاس غیرمتعهدها بیان شد، تاکید بر لزوم “تغییر ساختارسازمان ملل” بود. ایده ای که طرح آن توسط رئیس جمهور در جریان سفر دو سال پیش وی به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل، بازتاب فراوانی یافت.

از سوی دیگر در برخی اوقات، اقدامات منسوب به رئیس دولت مستقیما توسط خود او انجام نشده اند، اما این برداشت عمومی وجود داشته که با هدایت او صورت گرفته اند. در میان این گونه اقدامات هم، موارد خبرسازی وجود داشته که بعدا مشخص شده پشتیبان اصلی آنها، احتمالا شخص اول حکومت ایران بوده است.

یکی از موارد معروف این اقدامات، اخلال در مراسم سخنرانی حسن خمینی در ۱۴ خرداد ۱۳۸۹ و در شرایطی بود که وی پیش از آن، متهم به حمایت از رقبای محمود احمدی نژاد در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم شده بود. این حادثه، در حضور رهبر و رئیس جمهور صورت گرفت و پس از وقوع آن، بسیاری از ناظران، اخلال‌گران در سخنرانی نوه آیت الله خمینی را “نیروهای حامی محمود احمدی نژاد” توصیف کردند.

اما تنها یک سال زمان لازم بود تا مشخص شود که توصیف دقیق تر کسانی که مراسم سالگرد درگذشت آیت الله خمینی را بر هم ریخته اند، احتمالا “نیروهای حامی آیت الله خامنه ای” بوده است: مراسم ۱۴ خرداد سال ۱۳۹۰، چند هفته بعد از آن برگزار شد که رئیس قوه مجریه، بر سر مدیریت وزارت اطلاعات، موقتا از آیت الله خامنه ای نافرمانی کرده بود و نتیجه این نافرمانی آن بود که این بار، اخلال‌گران، مراسم سخنرانی خود آقای احمدی نژاد را با سر دادن شعار علیه رئیس دفترش به هم ریختند.

موردی دیگر از اقدامات منسوب به رئیس جمهور که بعدها، نقش آیت الله خامنه ای در مقام حامی اصلی آن مشخص شد، فشار بر علوم انسانی در دانشگاه های ایران بود.

با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد، موج بازنشسته کردن اجباری اساتید دگراندیش در رشته های مرتبط با علوم انسانی - که بعد از سال ۱۳۵۹ بی سابقه بود - خیلی از تحلیلگران را متقاعد کرد که وی مبتکر پروژه ای جدید در ایجاد و پی گیری “انقلاب فرهنگی دوم” در ایران است. اگرچه نگرانی آقای احمدی نژاد و همکارانش از اساتید دگراندیش علوم انسانی، موضوعی نبود که بتوان در وجود آن تردید داشت، اما چند سال زمان لازم بود تا مشخص شود که تعیین تکلیف اساتید دگراندیش و آموزش علوم انسانی در ایران، در چه سطحی پی گیری می شود.

سه ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، آیت الله خامنه ای با صراحتی بی نظیر به ابراز نگرانی در مورد تعداد زیاد دانشجویان رشته های علوم انسانی و تعداد کم “اساتید مبرز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی” در ایران پرداخت. وی حتی آموزش علوم انسانی در دانشگاه ها را عامل “ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی” دانست و از دولت، مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی خواست تا هشدارهای وی را در این زمینه مورد “توجه جدی” قرار دهند؛ تا جای تردیدی باقی نماند که برخورد با علوم انسانی، مطالبه صریح او از دستگاه های حکومتی ایران است.

 

از پرونده هسته ای تا سرنوشت دانشگاه آزاد

گروهی از مهم ترین شواهد اثبات کننده نقش آیت الله خامنه ای در سیاست های خبرساز محمود احمدی نژاد، مربوط به مواردی هستند که آقای احمدی نژاد، بعد از مدتی از پی گیری این سیاست ها منصرف شده اما رهبر ایران، خود، این کار را ادامه داده است.

مشهورترین نمونه از این نوع، پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران است که رسیدن محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴، به تغییر مسیر جدی آن انجامید.

در نخستین دوره مسئولیت آقای احمدی نژاد، سرسختی دولت بر سر پرونده هسته ای، که وضع تحریم های پی در پی بین المللی علیه تهران را به دنبال داشت، به این باور در میان تحلیلگران بین المللی دامن زد که عامل اصلی تندروی بر سر این پرونده، رئیس جمهور است.

این در حالی بود که بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، به تدریج لحن محمود احمدی نژاد در ارتباط با غرب دچار تغییراتی شد که از چشم ناظران داخل و خارج ایران نیز به دور نماند. این تغییر، حداقل در یک مورد شامل رویکرد هسته ای رئیس دولت نیز شد و آن هنگامی بود که آقای احمدی نژاد، موافقت خود را با پیشنهاد مبادله اورانیوم غنی‌شده ایران با سوخت هسته ای مورد نیاز آن در خارج از کشور اعلام کرد.

اما در این هنگام اتفاق قابل توجهی روی داد که عبارت بود از مخالفت نیروهای نزدیک به آیت الله خامنه ای با مبادله سوخت هسته ای در خارج از ایران.

در آذر ماه ۱۳۸۸، محمود احمدی نژاد در یک مصاحبه تلویزیونی به انتقاد شدید از کسانی پرداخت که به گفته وی “در داخل سر و صدا کردند” که مبادله سوخت “توطئه و فریب غرب است” و “سوپر انقلابی شده اند”. اما افراد مورد انتقاد آقای احمدی نژاد، در واقع نظر آقای خامنه ای را منعکس می کردند. حقیقتی که حدود سه ماه بعد، در سر مقاله روزنامه کیهان به نوشته حسین شریعتمداری مدیر مسئول این روزنامه، که مستقیما توسط آقای خامنه ای منصوب می شود، مورد تایید قرار گرفت.

کیهان در این سرمقاله پیشنهاد مبادله سوخت را یک “دام خطرناک” از سوی غرب توصیف کرد و خبر داد که این پیشنهاد با “تیز بینی و کیاست” آیت الله خامنه ای ناکام مانده است. ( البته، سرانجام مقام های ارشد جمهوری اسلامی در اردیبهشت ۱۳۸۹، و در حالی که ایران در آستانه تحریم های جدید بین المللی قرار داشت، با طرح مشترک برزیل و ترکیه برای مبادله سوخت هسته ای در ترکیه موافقت کردند، اما کشورهای غربی و روسیه هرگز ابتکار این دو کشور غیر عضو گروه ۵+۱ را جدی نگرفتند و در عمل، ابتکار مبادله سوخت هسته ای ایران در خارج از کشور به جایی نرسید.)

با وجود چنین سابقه ای، قابل تامل بود که هنوز بسیاری از ناظران بین المللی، کماکان بر روایتی که بر مبنای آن محمود احمدی نژاد عنصر “سازش ناپذیرتر” برنامه هسته ای بود پافشاری می کردند. تا جایی که حتی رابرت گیتس “وزیر دفاع سابق آمریکا” در آبان ۱۳۸۹ از “شکاف” بین رهبری و رئیس جمهوری بر سر پرونده هسته ای سخن گفت، شکافی که ظاهرا به عقیده او، آقای خامنه ای طرف میانه روتر آن بود. آقای گیتس می گفت “شواهدی” وجود دارد که نشان می دهد رهبر جمهوری اسلامی، به تدریج دچار تردید می شود که شاید رئیس دولت در مورد میزان تاثیر تحریم های اقتصادی به او “دروغ” گفته است.

پرونده دانشگاه آزاد اسلامی، نمونه ای دیگر از برنامه های بزرگی بوده که در پی انصراف رئیس دستگاه اجرایی، توسط رهبر ایران و نزدیکان او پی گیری شده است.

آقای احمدی نژاد، از نخستین دوره ریاست جمهوری خود فشار برای خارج کردن دانشگاه آزاد از کنترل عبدالله جاسبی و نزدیکان اکبر هاشمی رفسنجانی را آغاز کرد و حتی به دفعات، به انتقاد از افراد و عواملی پرداخت که نمی گذارند اقدامات رئیس دولت در این زمینه به نتیجه نهایی برسد.

با وجود این در آخرین هفته های سال ۱۳۹۰ و در زمانی که شورای عالی انقلاب فرهنگی در حال نهایی کردن تکلیف دانشگاه آزاد بود، محمود احمدی نژاد - که در پی تنش های ایجاد شده از اول همان سال تمایل کمتری به همکاری با نیروهای نزدیک به رهبری نشان می داد- به اتخاذ مواضعی کاملا متضاد با گذشته پرداخت.

او نه تنها از امضای حکم ریاست جانشین عبدالله جاسبی (فرهاد دانشجو) بر دانشگاه آزاد خودداری کرد و این کار را به وزیر علوم (کامران دانشجو) سپرد، که با ارسال نامه ای از رهبر ایران خواست که آقای جاسبی را پس از ترک سمت خود، به عنوان عضو حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب کند. حتی در آخرین هفته های منتهی به تغییر ریاست دانشگاه آزاد، رئیس دولت با تأکیدی شگفت آور بر ضرورت “حفظ حرمت” هاشمی رفسنجانی، خواستار پرهیز از اجرای تصمیمات شورا بدون جلب موافقت آقای رفسنجانی شد.

اما تغییر رویه رئیس دولت، هیچ تاثیری در سرنوشت دانشگاه آزاد بر جا نگذاشت: از آنجا به بعد، این محمد محمدیان نماینده آیت الله خامنه ای در دانشگاه ها بود که با پشت کار تمام، فرایند تغییر مدیریت دانشگاه را پی گیری کرد و این کار را تا کنار رفتن رسمی عبدالله جاسبی از ریاست این دانشگاه ادامه داد. حضور برجسته معاون اجرایی دفتر رهبری - موسوم به “وحید” - در مراسم تحویل مدیریت دانشگاه آزاد در اسفند ۱۳۹۰، شاهد دیگری بود که به خوبی سطح دخالت رهبر ایران را در پرونده دانشگاه آزاد نشان می داد.

 

خودداری از پاسخگویی با “حکم حکومتی”

یک محور متفاوت از دخالت های رهبر ایران در اقدامات خبر ساز رئیس قوه مجریه، ناظر به موارد خودداری آقای احمدی نژاد و همکاران او از پاسخگویی در مقابل نهادهای قانونی است.

میزان دخالت شخص اول حکومت در این موارد، البته به اندازه موضوعاتی – چون کنترل جمعیت و یا پرونده هسته ای – که مستقیما پروژه شخص آیت الله خامنه ای محسوب می شوند نیست؛ چون ذی نفع اصلی آنها رئیس جمهور یا همکاران وی هستند و نه رهبر ایران. اما خودداری مسئولان ارشد دولتی از پاسخگویی به نهادهای رسمی حکومتی در چنین پرونده هایی، ناشی از دخالت رهبری است که ظاهرا نگران عواقب افشاگری های متقابل طرفین این پرونده ها برای اعتبار کلی جمهوری اسلامی است.

پرونده سعید مرتضوی، که پیشتر مورد اشاره قرار گرفت، تنها یکی از پرونده های قابل ذکر در همین ارتباط است.

در همین ارتباط، حدود ۱۰ روز پیش، عباس نبوی رئیس موسسه تمدن و توسعه اسلامی و از روحانیون نزدیک به محمدتقی مصباح یزدی، با ادعای اینکه “دولت حدود ده پرونده قضایی سنگین دارد” گفت: “اگر توجه و حکم حکومتی رهبری و احمدی نژاد نبود، بخش هایی از دولت باید به محکمه می رفتند.”

یک روز بعد از این اظهارات، مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور اظهار داشت که رسیدگی به پرونده فساد مالی محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور “برای رعایت مصالحی” متوقف شده است. این اظهارات آقای پورمحمدی، در توضیح راجع به سرنوشت پرونده ای اختلاس در شرکت بیمه ایران بیان می شد که بسیاری از رسانه ها و مسئولان محافظه کار، آقای رحیمی را متهم اصلی آن دانسته و شخص رئیس جمهور را به خاطر مقاومت در برابر احضار وی به دادگاه هدف انتقادات شدید قرار داده بودند.

به عنوان مثالی دیگر از مصلحت سنجی های مشابه مقام های ارشد نظام، نحوه مواجهه دستگاه های حکومتی با پرونده موسوم به “اختلاس سه هزار میلیارد تومانی” قابل ذکر است.

در پی انتشار اتهاماتی گسترده در مورد نقش مقام های ارشد دولتی در این پرونده و حمله متقابل رئیس دولت به متهم کنندگان دستگاه اجرایی، در مهر ماه سال گذشته ۱۱ تن از نمایندگان مجلس اقدام به شکایت علیه دولت در کمیسیون اصل نود مجلس کردند.اعلام این شکایت، با انتشار اظهارات معروفی از آیت الله خامنه ای همزمان شد که طی آن، به رسانه ها توصیه می کرد ماجرای اختلاس را “کش ندهند” و هشدار می داد: “عده‌ای می‌خواهند از این ماجرا برای زیر سوال بردن مسئولان استفاده کنند “.

به دنبال این اظهارات بود که برخی نمایندگان امضا کننده شکایت از دولت، اعلام کردند که با توجه به “فرمایشات رهبر معظم انقلاب” تصمیم گرفته اند شکایت خود را پیگیری نکنند و در عمل هم، همین اتفاق افتاد.

این، مشابه همان اتفاقی بود که بعد از تقدیم طرح سوال از رئیس جمهور در مجلس ایران و مقابله شدید محمود احمدی نژاد با این اقدام نیز به وقوع پیوست.

کشمکش دو قوه بر سر این طرح، سرانجام به آنجا رسید که محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس در مهر ماه گذشته به همکاران خود خبر داد که “بزرگان نظام”، “کش دادن” ماجرای سوال از محمود احمدی نژاد را به صلاح نمی دانند.

در عمل نیز، اتفاقی که افتاد آن بود که جلسه پاسخگویی احمدی نژاد به سوالات نمایندگان در اسفند ماه گذشته، از اساس بدون ورود او به محورهای مشخص سوالات نمایندگان خاتمه یافت و به مکان سخنرانی مطایبه آمیز و طنزآلود رئیس دولت تبدیل شد.

 

اسفندیار رحیم مشایی یا آیت الله خامنه ای؟

تمام شواهد موجود در مورد نقش آیت الله خامنه ای در تصمیمات خبرساز رئیس جمهور– و شواهد مشابهی که می توان در همین زمینه ارائه کرد – به معنی آن نیست که محمود احمدی نژاد، مطیع کامل رهبر ایران است.

بسیاری از اقدامات جنجالی آقای احمدی نژاد - از دفاع از ایده “مکتب ایرانی” گرفته تا به کار گرفتن لحن اتهام آمیز در مقابل سایر نهادهای حکومتی - اقداماتی نیستند که لزوما با موافقت آقای خامنه ای صورت گرفته باشند.

قابل انکار نیست که دیدگاه ها و جاه طلبی های شخصی محمود احمدی نژاد، نقش اصلی را در بسیاری از اقدامات او - مثلا پافشاری پر هزینه برکناری وزیر اطلاعات در سال ۱۳۹۰ - بازی کرده اند.

در بسیاری از این اقدامات نیز، احتمالا می توان، همانطور که منتقدان محافظه کار دولت می گوید، رد پای مشاوران تأثیرگذاری چون اسفندیار رحیم مشایی را جستجو کرد. حتی شواهد قابل تاملی نیز وجود دارند که نوعی ارتباط “معنوی” میان رئیس جمهور و رئیس دفتر او را تایید می کنند.

با وجود این، مروری بر سرگذشت پرونده های خبرساز دوران مسئولیت آقای احمدی نژاد نشان می دهد که بیشترین و جنجالی ترین اقدامات رئیس قوه مجریه، نه تحت تاثیر کسانی در حد آقای رحیم مشایی، بلکه با هماهنگی با رهبر جمهور اسلامی ایران انجام گرفته است.

هرچند هماهنگی آنها، به دنبال ایجاد اخلال در رابطه رهبر و رئیس جمهور بر سر مدیریت وزارت اطلاعات به گونه ای محسوس کمتر شده، اما این اتفاق، تغییری در میزان مسئولیت آیت الله خامنه ای در طول دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد - و مشخصا در ۶ سال نخست آن- ایجاد نمی کند.

این واقعیتی است که احتمالا، بسیاری از منقدان محافظه کار سیاست های آقای احمدی نژاد نیز نسبت به آن بی اطلاع نیستند. هر چند به دلایلی واضح، ترجیح می دهند که همچنان، مقصر اصلی این سیاست ها را افرادی “پشت پرده” چون اسفندیار رحیم مشایی بدانند.

منبع: بی بی سی – 16 سپتامبر