تمرین آخر تا آسمان ها....

نویسنده
مرضیه وفا مهر

» دیدار دوست

اصغر شاهوردی باورش به صدا و تلاشش برای آنکه بهترین کار ممکن را به انجام برساند، مرا همیشه به تحسین وامی داشت.

سال ۱۳۷۲ وقتی پشت دست جهانگیر میرشکاری یا همان عمو جهان سینما در استودیو کانون یا استودیو بهمن می ایستادم و حلقه های صدا را سوار یا پیاده می کردم و جایزه ام سینک زدن گاه به گاه صدایی با تصویرش بود، با اصغر شاهوردی آشنا شدم. شب و روزهای پرشور در آستانه ی جشنواره فجر بیداری بود و کار تا بامداد و گاهی دو روز متوالی کار بود و بامدادی در کار نه. پرده ها یکی پشت دیگری کار می شدند و گاهی تا هفت خط صداگذاری می شدند. صدای انفجارهای فیلم کیمیا، یا زمزمه های پری. با سینک هر صدایی تصویر جاندار می شد و پشت موویلا عمو جهان به عمه ی صدابردار درود می فرستاد و ما ذوق می کردیم. امان از روزی که بازیگری شل و وارفته حرف زده بود یا عبور موتور سیکلتی صدا را دریده بوده، بیچاره عمه های جهان که عمو جهان لعنت شان می کرد. روزهایی بود که ما عمه های جهان را با عمو جهان یک به یک می شناختیم و قدمت هر دو به ازل می رسید انگار. اصغر هم پرشور و خندان می آمد و به کشیک های صداگذاری سر می زد و با هم پته ی عمه های افکت های بد و پخش های مفتضح سینماها که همه ی آن همه تلاش صداگزاران را نابود کرده بودند روی آب می ریختیم. شوخی با عمه ها خستگی مان را می

گرفت و اگر زیادی خستگی در می کردیم و کار از سر می گرفتیم.

 

اصغر شاهوردی، ناصر تقوایی ؛ صدابرداری چای تلخ

 

بعدترها در فیلم هایی با اصغر شاهوردی کار کردم اما چای تلخ ناصر تقوایی حکایت دیگری داشت. حالا اصغر صدابردار مستقلی شده بود و عشق به صدا در او هم چون اساتیدش جاری و ساری بود. او یکی از معدود همکارانی بود که عشقش به سینما او را از ورود به هر حاشیه ای باز می داشت و با استانداردی کار می کرد که هر روز تشویق ناصر تقوایی را همراه داشت.

فیلمبرداری روزانه که تمام می شد، اصغر می ماند و ناگرا و حبه ی سیری که به نشانه ی سلامت و برای مزاح روی ناگرا می گذاشت. هر شب بارها و بارها صداهایی که در طول روز ضبط کرده بود گوش می کرد. گاه ابراهیم خدمتگزار که دستیارش بود صدایم می کرد و می گفت اصغر گفته بیا دیالوگ های امروزت را گوش کن. با هم به شنیدن صداها مشغول می شدیم. انگار که قطعه ای از باخ ما را مدهوش کرده باشد، و اصغر می گفت حواست باشد چطور گفتی، فردا ادامه ی همین لحن است یا چرا کم جان گفتی؟ چرا صدات خسته است؟ ترشی نخور! غذای چرب و تند نخور! اگر بازیگری به کارش اهمیت می داد و مشتاق کار بود، اصغر شاهوری برایش وقت می گذاشت.

زمستان ۱۳۸۴ که فیلم باد، ده ساله را می ساختم، موهبت حضور اصغر شاهوردی و مرتضی پورصمدی نصیبم شد. دو تا از جدی ترین و محترم ترین همکارانی که داشته ام. تمام شاگردان یک دبستان بازیگران فیلم بودند. اصغر همین جدیت را با دخترکان ده ساله به کار می گرفت. به آن ها اهمیت صدا و چطور دیالوگ گفتن را آموزش می داد و گوشزد می کرد حروف را نخورند، و رابطه با میکرون را یادآوری می کرد. بچه ها از این توجه به کارشان بسیار خرسند بودند و روز به روز رشد می کردند و اجرایشان بهتر می شد.

سال بعد با هم تمرین آخر به کارگردانی ناصر تقوایی را کار کردیم. مستندی از تعزیه ی حر که به تعبیر ناصر تقوایی اپرای ایرانی است. تعزیه خوان ها آوازشان در چهار سوق بازار و گنبد تکیه می پیچید و بعد آوای دهل بود و سنج و قره نی. اصغر شاهوردی صدای این مستند را چنان استادانه و با مهارت ضبط کرد که هر بار شنیدنش همراه حظی بی نهایت است.

دیروز که به همت خانم افسانه حق شعار به عیادت اصغر شاهوردی رفتیم و او را با هوشیاری ذهن و ناتوانی جسم دیدیم، دیروز که او به دلیل نقص و ضعف بازسازی استخوان شکسته روی تخت افتاده بود و با حساسیت حرف ها را دنبال می کرد، دیروز که با پوکی استخوانهایش ذره ذره ستون فقراتش چون بیابانی خشک ترک می خوردند، همین دیروز می دیدم اشرفی که نامش همه ی آن سالهای پرکاری ورد زبان اصغر بود بعد از هفت سال هنوز چه عاشقانه و یک تنه به او رسیدگی می کند، و گه گاه باصدایی محزون برایش آواز می خواند: من تو را تا بیکران ها، من تو را تا کهکشان ها، از زمین تا آسمان ها دوست دارم، می پرستم.

دیروز فکر کردم تنها صدا نیست که می ماند، تصویرها، رنگ ها، بوها، حس و حال و تشعشع عشقی که می ورزیم هم می ماند. امروز تصویر اصغر شاهوردی برای من شکلی ناپایدار دارد. تصویری از مردی پرتوان و عاشق و سختکوش و شریف که ناگهان دیزالو می شود در تنی افتاده روی تخت، استخوان هایی کج تر از دیروز و صاف تر از فردا، با ذهنی هوشیار که خودش را نگاه می کند و نمی داند چه شد که چنین شد و چرا.

آیا بازسازی تن این همکار شریف بر گرده ی همه ی ما نیست؟

امروز او نیاز به بستری در بیمارستانی با سیستم ریکاوری پیشرفته دارد که در ایران نیست.