در پی حکم ارتداد سلمان رشدی توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی در بهمن ۱۳۶۷، که جمهوری اسلامی در تنگایی سخت قرار گرفته بود، کشورهای غربی یک صدا حملات تبلیغاتی شدیدی علیه ایران به راه انداخته بودند و با طرح این پرسش که چگونه رهبری کشوری، حکم قتل شهروند کشور دیگری را صادر کرده است؟ تعهد جمهوری اسلامی به آزادی بیان کجاست؟
روزهای سخت و دشواری بر ایران می گذشت تا در ابتکاری نو، تهران متوسل به ترفندی شد که فشارها را به یک باره از دوش خود برداشت: مراجعه به سازمان کنفرانس اسلامی.
تهران با ارجاع فتوای مذکور به سازمان کنفرانس اسلامی (که بعداً به سازمان همکاری اسلامی تغییر نام داد) نظر این سازمان را جویا شد. این سازمان در حالی که نامی از سلمان رشدی نبرد، بر این امر صحه گذاشت که به اجماع کلیه فِرق اسلامی، توهین فرد مسلمان زاده به پیامبر اسلام ارتداد و حکم آن قتل است.
گو اینکه این سازمان نخواست مصداق فرد مرتد یعنی سلمان رشدی را تأیید کند، اما عملا جانب فتوای آیت الله خمینی را گرفت. چنین ابتکاری را در عرف سیاسی “دیپلماسی سازمانی” می نامند، یعنی بهره بردن از ظرفیت های یک سازمان بین المللی برای تأمین اهداف ملی.
با آن ابتکار جمهوری اسلامی به یکباره از انزوای مفرط خارج و اجماع آراء جهان اسلام را پشت سر خود جمع کرد و ورق به گونه ای برگشت که جهان غرب حساسیت کلیه فرق اسلامی را در مساله “سب النبی” دریافت. با گذر زمان مساله سلمان رشدی تا آنجا به حاشیه رانده شد که رابطه قطع شده تهران- لندن از سرگرفته شد.
فاجعه مکه
اینک در پی حادثه خونبار مکه، لحن مقامات جمهوری اسلامی علیه ریاض به شدت تند شده است. در حالی که آیت الله خامنه ای خواستار عذر خواهی عربستان شده، مفتی اعظم عربستان این حادثه خونبار را به حد “قضا و قدر” تقلیل داده است. مقامات جمهوری اسلامی عربستان را به کارشکنی برای دسترسی مسئولین ایرانی به آسیب دیدگان و مفقودان متهم کرده و برخی پیشنهاد داده اند که از اساس مدیریت حج از دست عربستان خارج و به سازمان همکاری اسلامی سپرده شود.
این مقاله در حالی که به تشریخ نمونه هایی از دیپلماسی سازمانی عربستان می پردازد، این پرسش را مطرح می سازد که آیا اساساً جمهوری اسلامی امروز (نه مثل مراجعه به سازمان در فتوای ارتداد سلمان رشدی) واجد توانایی دیپلماسی سازمانی است؟ اگر آری، چرا جمهوری اسلامی شکایت خود را به سازمان کنفرانس اسلامی نمی برد؟
این پرسش عیناً در اعتراض ایران به جنگ افروزی عربستان در یمن مطرح است. آیت الله خامنه ای در تقبیح حملات عربستان به یمن تا آنجا پیش رفت که دولت عربستان را بدتر از اسرائیل و بدتر از کفار قریش دانست. او گفته بود: “کاری که امروز دولت سعودی در یمن دارد انجام میدهد، عیناً همان کاری است که صهیونیست ها در غزه انجام داده اند”. [۲۰ فروردین ۱۳۹۴] و همچنین اینکه:“امروز زشتتر و بدتر از مکّهی آن روز(کفار قریش)، کسانی (آل سعود) هستند که در ماه رجب (ماه حرام) خانوادههای یمنی را به عزا می نشانند.” [۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴]
این در شرایطی است که عربستان ماه هاست یمن را زیر آتش جنگنده های خود دارد و هرگونه کمک رسانی به یمن را، جز از طریق خود ممنوع کرده است. اگر حمله عربستان به یمن، تجاوز آشکار کشوری به کشور دیگر است (چنانکه جمهوری اسلامی ابراز می دارد) چرا تهران شکایت خود را به سازمان همکاری اسلامی یا از آن بالاتر به سازمان ملل نمی برد؟
در مقابل نباید از یاد برد که ریاض با توسل به دیپلماسی سازمانی، در ۱۴مرداد ۱۳۹۱در اقدامی موفق، قطعنامه ای را با ۱۳۷ رأی موافق (از جمله کلیه کشورهای مسلمان) از تصویب مجمع عمومی گذراند که بر اساس آن ضمن محکوم کردن “سرکوب کور” مردم توسط نیروهای مسلح سوریه، خواستار کناره گیری بشار اسد از قدرت و تشکیل حکومت جدید شد.
همچنان که نباید از یاد برد ریاض با فراخوان اجلاس اضطراری سازمان همکاری اسلامی در تاریخ ۲۷مرداد۱۳۹۱، موضوع تعلیق عضویت سوریه از سازمان همکاری اسلامی را به رأی گذاشت که به اتفاق آراء (به استثنای رای مخالف جمهوری اسلامی) از تصویب کلیه اعضا گذشت.
با در نظر گرفتن این دو مثال یعنی مراجعه عربستان به سازمان ملل و مراجعه به سازمان همکاری اسلامی در فشار بر دولت سوریه، پرسش این است که اگر چنین مکانیزمی در این سازمان ها وجود دارد و عربستان چیره دستانه از این مکانیزم ها بهره جسته و می جوید، چرا تهران عیناً از این ابزار برای حل و فصل منازعاتی که بدان اعتراض دارد، بهره نمی جوید؟
اگر پرسش از شکایت نبردن تهران در اعتراضاتش به عربستان در حادثه مکه یا یمن ناموجه می نماید، پرسش دیگر این است که چرا ایران ظهور پدیده ای شوم همچون داعش را که خطری برای تهران و ریاض و منطقه است، به سازمان همکاری اسلامی ارجاع نداده است؟ چرا جمهوری اسلامی، تاکنون از ابزار سازمان همکاری اسلامی برای محکوم کردن خشونت و جنایت داعش بهره نجسته است؟ چگونه است که در مساله سلمان رشدی، تهران متوسل به دیپلماسی سازمانی شد اما، در حادثه مکه، یمن یا ظهور داعش از چنین اقدامی خودداری کرده است؟
از دست دادن لابی سازمانی
موفقیت و کامیابی در دیپلماسی سازمانی متفرع بر “قدرت لابیگری” یک عضو با دیگر اعضا در درون یک سازمان است. برای اینکه کشوری دیگر کشورها را هم رأی خود کند نیازمند لابی قوی است. قدرت لابیگری تابع عوامل عدیده است. وجاهت بین المللی، متحدان منطقه ای و بین المللی، سرمایه، دیپلمات های ورزیده و… از جمله این عوامل هستند.
در قدرت مالی و پولی عربستان همین بس که این کشور اینک، عضو گروه ۲۰ (بیست اقتصاد برتر جهان) است. ریاض اینک نقش محوری در اتحادیه عرب و به موازات آن در شورای همکاری خلیج فارس دارد؛ همچنان که تقریباً هیچ کشوری در جهان اسلام را به استثناء تهران، بغداد و دمشق نمی توان سراغ گرفت که مخالفت آشکار با عربستان ابراز کنند.
در حمله به یمن، عربستان نه رأساً بلکه ائتلافی از کشورهای عرب و غیر عرب را با خود همراه کرده است. خبر حمله ائتلاف به یمن را سفیرعربستان در امریکا، از همان واشنگتن به جهان اطلاع رسانی کرد تا نشانی باشد در همسویی امریکا با عربستان.
حیرت انگیز است که به جز تهران، هرگز دیده نشده که یکی از کشورهای مسلمان به حمله عربستان به یمن اعتراض کرده باشد. آیا با چنین توصیفی از انزوای مفرط جمهوری اسلامی در جهان اسلام، تهران می تواند از عربستان به سازمان ملل شکایت برد؟ به سازمان همکاری اسلامی چطور؟ مگر جمهوری اسلامی انزوای خود را در اجلاس ضطراری مکه ندید که تمامی جهان اسلام به پیشنهاد عربستان برای تعلیق عضویت سوریه رأی مثبت دادند؟ با این حساب آیا اگر امروز جمهوری اسلامی علیه عربستان در سازمان همکاری اسلامی طرح دعواکند به اندازه انگشتان یک دست، نظر همسو با خود خواهد داشت؟ اگر دارد چرا در حادثه خونبار مکه، کشوری را نمی بینیم که جانب ایران را گرفته باشد؟ چرا در اعتراض ایران نسبت به حمله عربستان به یمن نیز حتی یک کشور مسلمان را شاهد نیستیم که اندکی از ایران حمایت و عربستان را تقبیح کرده باشد؟ اساساً قدرت لابیگری ایران تا چه اندازه است؟ کشوری که در تحریم های کمر شکن بسر می برد آیا می تواند از قدرت مالی برای لابیگری استفاده کند؟ آیا جمهوری اسلامی به اندازه انگشتان یک دست، متحد استراتژیک برای خود دارد؟ عربستان چطور؟
در مقابل نباید از یاد برد که عربستان به دلیل قدرت لابیگری که به دست آورده، در سال ۲۰۱۳ به عنوان عضو غیر ثابت شورای امنیت برگزیده شد. شگفت اینکه برای اولین بار در تاریخ سازمان ملل، عربستان تنها کشوری بود که پس از رأی آوردن برای عضویت در شورای امنیت، از قبول آن امتناع کرد. ریاض اعلام کرد که در اعتراض به ناتوانی این شورا در رسیدگی به جنایات بشار اسد، از پذیرش عضویت در شورای امنیت خودداری می کند.
ایران رییس عدم تعهد
تفصیل آنچه را در خصوص ناکارآمدی جمهوری اسلامی در بکار بستن دیپلماسی سازمانی گفته شد، وقتی می توان به خوبی درک کرد که در یاد داشته باشیم هم اینک که حادثه خونبار مکه رخ داده یا عملیات نظامی عربستان علیه یمن در جریان است، ایران ریاست بزرگ ترین سازمان جهانی (بعد از سازمان ملل) یعنی جنبش عدم تعهد را با ۱۲۰ عضو برعهده دارد.
ماهیت این جنبش ماهیتی ضد جنگ و ضد نظام سلطه است. با این حساب چرا جمهوری اسلامی نمی تواند با بهره بردن از مزیت ریاست خود بر این سازمان اندک بیانیه ای به نفع مواضع سیاست خارجی خود از جنبش تعهد بگیرد؟ آیا غیر از این است که از ریاست جمهوری اسلامی بر عدم تعهد جز اسمی باقی نمانده است؟ آیا جز این است که جمهوری اسلامی قدرت لابیگری خود را در درون جنبش، حتی در دوران ریاستش از دست داده است؟
اگر تهران همسویی ۱۲۰ کشور جهان را در عدم تعهد ندارد، چه تضمینی است که اگر شکایت به مجمع عمومی برد، رأی اعضاء را خواهد داشت؟ از آنجایی که اعضای کنفرانس همکاری اسلامی همگی عضو عدم تعهد هستند، وقتی که تهران رای عدم تعهد را ندارد به طریق اولی سازمان همکاری اسلامی را هم نخواهد داشت.
این همه در این حقیقت نهفته است که جمهوری اسلامی از آنجایی که قدرت لابیگری را از دست داده، ابتکار عمل دیپلماسی سازمانی را، چه در سازمان ملل، و چه در جنبش عدم تعهد و حتی سازمان همکاری اسلامی تا حد بسیاری از دست داده است.