این مقاله میکوشد تا رفتار تصمیمگیران جهوری اسلامی را در ارتباط با تک عامل فشار خارجی بررسی کند و بنابراین به شکلی طبیعی و بدیهی ناگزیر از ساده سازی است. رفتار جمهوری اسلامی در این رابطه تحت تاثیر عوامل بسیاری است و بررسی تاثیر تنها یک عامل بر رفتار این سیستم پیچیده، ما را به سمت این ساده سازی پیش میبرد. این ساده سازی لزوما نامطلوب نیست چرا که اجازه می دهد تاثیر آن متغیر خاص بهتر بررسی شود و در صورت آگاهی ما به آن، می تواند تعیین کند که آیا متغیربررسی شده باید در یک سیستم پیچیده تر مورد استفاده قرار بگیرند یا خیر.
بگذارید به ابتدای انقلاب برگردیم. دولت کارتر در پیروزی انقلاب نقشی نداشت، احتمالا چندان هم مایل به سقوط شاه نبود، یا اینکه حداقل برآیند کلی تصمیم کابینه کمک به سقوط شاه نبود اما، دولت کارتر در انتقال آرام و بی دردسر قدرت به آیت الله خمینی نقشی موثر داشت. مهمترین نقش دولت کارتر که از طریق ژنرال هویزر صورت پذیرفت، اعلام بی طرفی ارتش به عنوان عامل ثبات و ایستادگی احتمالی در برابر قدرت گرفتن کمونیستها بود. بیطرفی ارتش در واقع منجر به سقوط بختیار و پایان زودهنگام و بی دردسر او شد. این اعلام بی طرفی بیش از هر چیز ماحصل مناسبات انقلابیون با دولت کارتر بود؛ مناسباتی که امروزه اسناد عمق و گستردگی آنها را به خوبی نشان می دهند. دکتر عباس میلانی بر اساس اسناد جدید می نویسد:
” برای من شکی نیست که بر اساس اسنادی که از سفارت خانه ها و یا وزارت امور خارجه دو کشور آمریکا و انگلیس منتشر شده است، از حدود سپتامبر ۱۹۷۸، یعنی چهار ماه قبل از انقلاب، آنها تصمیم گرفتند که شاه دیگر ماندنی نیست و نمی توان او را در قدرت نگه داشت و در فکر این بودند که توافقی با اپوزیسیون پیدا کنند و اپوزیسیونی را بیابند که جای شاه را بگیرد.مسئله آنها این بود که دولتی بر سر کار بیاید که تمامیت ارضی ایران را حفظ کند، نفت را به غرب بفروشد و جلو نفوذ شوروی را بگیرد.
در نامه ای که متن کامل آن درهیچ جا منتشر نشده، آیت الله خمینی در نامه ای که در ژانویه ۱۹۷۹، یک ماه و چند روز پیش از انقلاب به جیمی کارتر رییس جمهوری وقت آمریکا نوشته است، می گوید شما اینها را می خواهید، ما می توانیم اینها را برای شما تامین کنیم.
در همین زمان، در داخل ایران هم سفارت آمریکا نامه ای به وزارت امور خارجه آن کشور ارسال کرد و در آن نوشت آن روحانیانی که شاه آنها را ارتجاع سیاه معرفی می کند، این طور نیستند و می توانند یک وجه دموکراتیک داشته باشند. یک دلیل قضیه این بود که سفارت آمریکا در آن زمان با امثال مهدی بازرگان درایران در تماس بود. سفارت آمریکا فکر می کرد که می توان با تیپ مهدی بازرگان صحبت کرد، غافل از اینکه اگر مذهبی ها به قدرت برسند، از تیپ آقای بازرگان نخواهند بود.”
اما پاسخ جمهوری اسلامی به این مسئله چه بود؟ پاسخ جمهوری اسلامی این بود که وقتی دولت کارتر به شاه بیمار ایران اجازه داد تا برای انجام معاینات پزشکی وارد خاک آمریکا شود، جمهوری اسلامی درخواست استرداد شاه را مطرح و در پاسخ به عدم استرداد شاه به سفارت آمریکا حمله کرده و ۴۴۴ روز دیپلماتهای آمریکایی را گروگان گرفت.
چند سال بعد وقتی پس از بازپس گیری خرمشهر و ضد حمله ایران به آیت الله خمینی پیشنهاد صلح و پرداخت غرامت داده شد، حکومت زیر بار نرفت و خواهان سرنگونی صدام شد. در نهایت ایران تنها وقتی زیر بار صلح رفت که ایالات متحده مستقیما وارد عرصه مقابله با ایران شد.
مدتی بعد وقتی با به قدرت رسیدن هاشمی رفسنجانی جامعه جهانی به ایران روی خوش نشان داد، ماحصلش گسترش فعالیتهای تروریستی حکومت ایران، تمرکز جدی بر برنامه پنهان هسته ای و کشتار مخالفان در خارج از کشور شد. سرکشیهای حکومت اسلامی در این دوران بدانجا رسید که در قلب اروپا برجسته ترین مخالفان خود را ترور کرد و در آمریکای لاتین، حیات خلوت ایالات متحده، به کشتار یهودیان پرداخت. در نتیجه این اقدامات بود که سفرای اروپایی از ایران خارج شدند. با خروج سفرای اروپایی از تهران و احساس خطر جدی بود که حکومت زیر بار آغاز دوران اصلاحات رفت.
و در همین دوران اصلاحات، محمد خاتمی در برخورد با بیل کلینتون، وقتی او به شکلی ملتمسانه که شاید در تاریخ مناسبات دیپلماتیک ایالات متحده بینظیر باشد، منتظر فرصتی برای گفتگو بود، به تحقیر طرف آمریکایی پرداخت. آقای خاتمی ترجیح داد وقت مذاکره را در دستشویی بسوزاند و همزمان حکومت به سرعت برنامه هسته ای خود را پیش میبرد.
ایران برای سالها برنامه مخفی هسته ای داشت و به سراغ عبدالقدیرخان پدر بمب هسته ای پاکستان رفته بود و تنها زمانی در این برنامه عقب نشست که ایالات متحده پس از واقعه یازده سپتامبر و با رهبری جرج بوش با تمام توان به منطقه خاورمیانه آمده بود؛ میان ملت ایران و حکومت ایران، میان بخش انتخابی و بخش انتصابی فرق گذاشته و حکومت ایران در معرض خطر حمله نظامی بود. اما بلافاصله پس از آنکه ایران از طریق سپاه قدس و شبه نظامیان ستیزه جو در افغانستان و عراق، ایالات متحده را زمینگیر کرد، دوباره نوبت تسریع برنامه هستهای و گردنکشی در برابر جامعه جهانی رسید.
نزدیکتر که بیاییم، در دوران باراک اوباما و در زمانی که او دست دوستی به سوی ایران دراز کرد پاسخ جمهوری اسلامی ایران، افزایش بیسابقه سرعت برنامه هستهای، افزایش فعالیتهایش در منطقه از جمله سوق دادن شیعیان عراق به قبضه کردن تمام قدرت، سوق دادن حزب الله به اسقاط دولت نزدیک به غرب، حضور گسترده در یمن، گسترش فعالیتها در آمریکای لاتین و آفریقا، سامان دادن فعالیتهای تروریستی در اروپا، آسیای جنوب شرقی و حتی برنامه ریزی برای ترور در واشنگتن بود و تنها پس از اینکه در یک سال اخیر دولت ایالات متحده تحریم ایران را در صدر لیست اولویتهای استراتژیکش قرار داده، شاهد آن هستیم که دولت ایران تشخیص داده است که نیاز به یک چهره نرمخوتر و متعادلتر بین المللی دارد و افق عقب نشینی ایران بر سر برنامه هسته ایش پدیدار شده است. کوتاه آنکه تمامی شواهد تاریخی حاکی از آن است که جمهوری اسلامی تنها به زور است که پاسخ مثبت میدهد. تحولات تا همینجا شگفت انگیز کنونی در رفتار جمهوری اسلامی یک بار دیگر نشان می دهد که روحانیون حاکم بر ایران تنها یک زبان را می فهمند و آن زبان، زبان زور است. اگر جمهوری اسلامی گاردش نسبت به جامعه جهانی را باز کند لزوما به این معنی نیست که گاردش در داخل را هم باز کند یا باز نگه دارد. گارد باز نسبت به جهان خارج تا اینجای کار ناشی از فشار طاقت فرسای خارجی است. باز شدن گارد حکومت در داخل هم تنها با وارد آوردن فشار طاقت فرسا بر روحانیون حاکم امکان پذیر خواهد بود.