صلح اسرائیل را به کشوری بی اهمیت تبدیل می کند. قدرتمند ترین کشورهای جهان حامی اسرائیل هستند. فلسطینی ها مظلوم اما پر سروصدا هستند. پیروزی فلسطینی ها به راحتی امکان پذیر نیست. برای صلح خاورمیانه نمی توان چشم انداز مثبتی متصور بود. صلح خاورمیانه با محوریت صلح اسرائیل- فلسطین امنیت در این منطقه را تضمین می کند. از این گونه گزاره ها فراوان می توان گفت و نوشت.
در این یادداشت قصد دارم به نکاتی از راهبرد جدید اسرائیل اشاره کنم. در این راستا اشاره به دو نکته ضروری است:
عباس امیر انتظام این قربانی آزادیخواهی و حقوق فردی در ایران معتقد است که ایران گروگان جنگ اسرائیل و اعراب است. تا میان اعراب و اسرائیل صلح نشود مشکل دموکراسی در ایران نیز ادامه خواهد داشت. از سال 1367 تا به امروز که با ایشان بحث می کنم به چنین نکته ای اشاره می کند. من چنین نسبت مستقیمی را باور ندارم.
همچنین احمد زید آبادی که در بند است و امیدوارم زودترآزاد شود و با طراوت یادداشت نویسی کند در سال 1375 معتقد بود که صلح اعراب و اسرائیل نزدیک است. من در همان سال در “ایران فردا” نوشتم روند صلح در خاورمیانه چشم انداز مثبتی ندارد.
این دو عزیز آزاده هر دو به صلح اعراب و اسرائیل معتقد هستند. اما اسرادئیل بنا به دلایل مختلف صلح نمی خواهد . منتها با توجه به شرایط زمانی تلاش می کند تا با نشان دادن برخی از انعطاف ها و بازیگری امکان صلح پایدار را منتفی کند. بی گمان با آمدن اوباما و شرایط جدید، اسرائیل در بدترین شرایط جهانی قرار دارد. اما اسرائیلی ها تجربه دوران بیل کلینتون را به یاد دارند. در آن دوران امتیاز های کوچک داده می شد تا زمان خریده شود. اوباما باید موفق شود اما سه جریان هستند که می توانند برای صلح جهانی خطرناک باشند. :سازمان القاعده، دولت اسرائیل و جریان افراطی ایران. آمریکا حداقل تا سال 2050 میلادی قدرتمندترین کشور جهان است. طیف اوباما صلح طلب ترین جناح حاکمیت آمریکاست و شکست این طیف با ظهور تندروها نسبت مستقیم داد. تجربه شکست کارتر و آمدن ریگان که برخی وی را پدر نئوکان ها می نامند پیش روی ماست. اما بخشی از راست گرایان اسرائیل قصد دارند برنامه یک سرزمین در یک کشور را منتفی کنند. آنها این راهبرد را با شهرک سازی در کرانه غربی رود اردن انجام می دهند. این شهرک سازی ها این قدر ادامه می یابد تا کرانه رود غربی توازن ارضی را که به نفع فلسطینی هاست از دست بدهد. «اریحا» یا کرانه غربی رود اردن در عهد عتیق منطقه ای یهودی است که دارای حرمت است. برخی از انبیا بنی اسرائیل در دوره ای آن را نفرین کرده اند. هبرون یعنی همان الخلیل و شهرهای دیگر نام های عبری دارند. در نتیجه اسرائیل قصد دارد کرانه غربی رود اردن را اشغال کند. اگر این کار صورت بگیرد امکان دارد اسرائیل نوار غزه را به دولت مصر واگذار کند که در حقیقت هم متعلق به مصری ها بوده است. اینجاست که نظریه یک ملت با یک دولت مطرح می شود. اسرائیل با این نظریه هم موافق نیست. زیرا در این صورت فلسطینی ها به لحاظ کمی بر اسرائیلی ها برتری می یابند. بنابراین اسرائیل به هیچ راه حل عادلانه ای باور ندارد. اسرائیل باید قاعده شهروند تابع فلسطینی را اعمال کند. این عمل به معنای استمرار جنگ یا تداوم وضعیت جنگی است. عواملی که نرمش ناپذیری اسرائیل را دو چندان می کنند عبارتند از :
1-عوامل داخلی: با فروپاشی شوروری یهودیانی که به اسرائیل آمدند نشان دادند که افراطی هستند. در این مورد می توان به ترور اسحاق رابین نخست وزیر سابق اشاره کرد. حتی یهودیان اروپایی دیگر دست بالا را در اسرائیل ندارند. در آخرین انتخابات نیز جریان راست افراطی رای بالایی کسب کرد و با راست های کلاسیک دولت را تشکیل داد.
2:عوامل خارجی:حمایت بخشی از مردم آمریکا و هیات حاکمه این کشور از اسرائیل هم عقیدتی و هم راهبردی است. عقیدتی است زیرا که بخشی از مردم آمریکا معتقد به ظهور مسیح در اورشلیم در زمان تشکیل و حاکمیت دولت یهود هستند. همچنین عهد عتیق با فلسطینی ها دشمنی دارد. جناح جنگ طلب حاکمیت آمریکا به واسطه وجود دولت اسرائیل در منطقه سلاح می فروشد. فروش سلاح بسیار سود آور است و بخشی از منافع سرمایه داری نظامی را تامین می کند. رشد صنایع آمریکا از بستر صنایع نظامی می گذرد. در آمریکا لابی یهودی بسیار قدرتمند و در ساختار رسانه ای و اقتصادی صاحب نفوذ است. مجموعه این عوامل این باور را تقویت می کند که اسرائیل صلح را باور ندارد و با وجود صلح به کشوری کم اهمیت در خاورمیانه تبدیل می شود. اما مسئله مهم اختلاف فلسطینی هاست ک نتوانستند نشان دهند یک ملت هستند. تشکیل حماسستان و فتحستان از ناتوانی در ملت سازی فلسطینی پرده برداشت. عرب فلسطینی نتوانست فلسطینی عرب شود. تشکیلات خودگردان به رهبری محمود عباس ناتوان است و حماس نیز مرحله پختگی را طی می کند.پختگی که هزینه بردار است. اخیرا حماس مذاکره مستقیم با آمریکا را تقاضا کرده است که اقدامی رو به جلو است. در مجموع می توان چندین نکته را مور لحاظ قرار داد:
-جریان های طرفدار فلسطین نباید همانند محمود عباس با دست خالی با طرف اسرائیلی مواجه شوند. در حالی که عرفات چنین رفتاری نداشت. دولت خودگردان به رهبری میان سال و عملگرا نیاز دارد.
-کشورهای عربی باید برای به رسمیت شناختن اسرائیل امتیاز های اساسی طلب کنند. که حداقل این امتیاز تن دادن به قرارداد اسلو مبنی بر پذیرش دولت فلسطینی است.
-اگر فلسطینی ها نتوانند با یکدیگر توافق کنند مسئله فلسطین و اسرائیل خود به خود در افکار عمومی جهان زیر سئوال می رود. چون جریان های فلسطینی نمی توانند عنوان کنند که یک ملت با یک دولت هستند.
-اعتراض به انواع و اقسام کشتار غیر نظامی حق فلسطینی هاست. این اعتراض ها و اقدامات متقابل نباید به گونه ی باشد که با استناد به آن اسرائیلی ها مظوم نمایی کنند.
-مسئله فلسطین باید زنده بماند اما نحوه طرح آن باید حقوق بشری و مبتنی بر حق تعیین سرنوشت مردم تحت ستمی باشد که در حال مبارزه هستند. بی گمان آنچه بر فلسطینی ها رفته است تلخ است اما مقاومت و توجه جهانی به فلسطین منحصر به فرد است. کشتار مسلمانان بوسنی یا چچن حتی در چین از فلسطین تلخ تر است. اما نه افکار عمومی و نه شرایط منطقه اجازه طرح مظلومیت این کشتارها را فراهم نکرده است. هولوکاست یهودی کشی واقعی بود اما کشتار دارفور و یا روآندا و کشتار ارامنه در جهان بازتاب مناسب نیافته است. اسرائیل قدرتمند ترین حامی خود یعنی آمریکا را دارد. یهودیان در جهان قدرتمند هستند این قدرت را به خاطر مقاومت و سختی های که متحمل شده اند به دست آورده اند. سرنوشت قوم یهود نیز در قرآن با فراز و نشیب های فراوان عنوان شده است. مسلمانان نیز قدرتی در جهان هستند و اعراب قدرتی موثر هستند و فلسطین نیز مورد توجه اعراب و مسلمانان است. حمایت از فلسطینی ها می تواند به سبک ایران یا ترکیه یا اعراب باشد. با این وصف دولت واحد فلسطینی باید این سه شیوه حمایتی را ارتقا بخشد. چنین دولتی حامیان واقعی یا مصلحتی را بهتر خواهد شناخت. این نکته را باید مورد توجه قرار داد که مسئله فلسطین در چشم انداز نزدیک قابل حل نیست. اما فراموش شدنی هم نیست. باید در جهان، در جناحهای سیاسی آمریکا و در جهان عرب موازنه قدرت تقویت شود تا چشم انداز صلح فراهم شود.