جشن توهم صد سالگی

نویسنده

behzadmehrani.jpg

پنجم خرداد، یکصدمین سال کشف و تولد نفت در این مرز پر گهر است. چه آن را طلای سیاه بنامیم و چه بلای سیاه ‏بدانیم، صد سال است که شکم های ما از آن ارتزاق می کند و حکومت های ما با پول آن حکم‌رانی. از کشف نفت تا ‏کنون، مثل ِ “کار برای حمار است”، مصداق روشن تری یافته است و کار کردن حرمت و کرامت خود را از دست داده ‏است و این سفره‌ی خدادادی، رعیت ِ این بوم و بر را از تلاش معاش معاف داشته است ـ هر چند حکومت ها مدیریت ‏توزیع این سرمایه را نیز نداشته اند-. آن زمان که قیمت نفت بالا رفته است، گردن های حاکمان نیز بر افراشته تر شده و ‏به زمین و زمان فخر فروخته اند. با پشتوانه‌ی همین نفت بود که محمدرضا پهلوی، مخالفان ِ خود را به پشیزی نمی ‏گرفت و همهمه‌ی منتقدین برایش چون عوعو سگان به گوش می رسید و مغرورانه فریاد بر می آورد که:” مه فشاند نور ‏و سگ عوعو کند”. این مه فشانی همه از درخشش و تابناکی سکه های همین بلای سیاه بود. زمردی که برق آن چشم ‏های خرد حاکمان را کور ساخته بود. امروز نیز در به همین پاشنه می چرخد. بسیاری، پیروزی اصلاح طلبان را در ‏خرداد 76 محصول کم بها شدن قیمت نفت می دانند و بر این باورند که هر گاه این طلای سیاه بی قیمت می شود، بلای ‏حاکمان مستبد نیز کم‌تر به جان بنده گان خدا می افتد. و گویا هم‌واره رابطه ای معکوس بین آن طلا و این بلا وجود دارد.


هر چه پول نفت بیشتر می شود، حرف مفت ِ قدرت بیشتر به گوش می رسد. دولتی که بر اساس مالیات اداره می شود، ‏خود را نیازمند شهروند خویش می یابد. او که از جیب خلق روزی می خورد، نمی تواند به روز و روزگار رعیت بی ‏عنایت باشد. نفت، دولت را از مردم بی نیاز می سازد و دیگر رضایت و نارضایتی مخلوق، دغدغه‌ی دولت مردان ‏نخواهد بود. مردم نیز به این شرایط خو گرفته اند. ارتزاق از راه بی کاری، بزرگ‌ترین هنر ِ این مردمان است. آسمان ‏صاف و پر ستاره را می نگرند و غرق در لذت ِ آن و بی غم نان در معنای “ نیست جهدی از توکل خوب تر”، تعمق ‏می کنند. زیرا اگر امروز نانی در سفره ندارند فردا از برکت ِ نفت، بی نان نخواهند ماند. توقعی از روزگار ندارند چرا ‏که می دانند با این میزان کار ِ روزانه همین نان پاره نیز غنیمت است. دولت نیز از سر صدقه‌ی این قوت ِ بی قوت به ‏دست آمده، نقشه‌ی مدیریت جهان را در سر دارد و می خواهد عالمی دیگر از نو بسازد و از نو آدمی. دولت خود را به ‏واسطه‌ی این ثروت هنگفت، متصل به قدرت لایزال آسمانی می پندارد و بر این گمان است که مدیریت جامعه در دستان ‏غیب است، غافل از این‌که اگر نفت نبود، او به جای آسمان باید به زمین خیره می شد و به جای غیب، سراغ از شهود ‏می باید می گرفت و نمی توانست سعدی وار رجز بخواند که:


بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست ‏


دولتی که از جیب ِ من ِ شهروند روزگار نمی گذراند، به “من” پاسخ گو نیست. او گمان دارد که باید به آسمان پاسخ دهد. ‏او پایش در زمین ِ پر نفت، سفت است و سرش در ابرها می گردد و آسمان را رصد می کند. اگر نفت نبود، سر و پای ‏او در خدمت زمین می بود و آن‌گاه ما زمینیان ِ سجاده شراب آلوده مجبور بودیم به هم‌راه ِ آنان کار کنیم تا زنده بمانیم. ‏نفت، این بلای صد ساله – با کمک ِ همه‌ی بلایای تاریخی ما –ما را همچنان سرگردان و پریشان احوال نگاه داشته ‏است.


امروز جشن تولد ِ نفت است. جشن ِ توهم ِ یک‌صد ساله‌ی ما. توهم قدرت، توهم هوشیاری، توهم خود شکوفایی و ‏استقلال، توهم ملکوتی بودن و… و این‌همه از برکات ِ نفت است. اگر نفت نبود… کاری می کردیم…


و بدانیم اگر نفت نبود، دست ِ ما در پی چیزی می گشت. ‏

منبع: ادوار نیوز