قبل از دوران صنعتی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

فعلا دعواهای روکم کنی میان مقامات ایرانی، عربستان سعودی، بعضی جمهوریخواهان آمریکا و اسرائیل ادامه دارد. این یکی می گوید “سوسکت می کنم” آن دیگری می گوید: “پودرت می کنم” این یکی “ریز می بیند” آن یکی اصلا “نمی بیند” این یکی می گوید “چنان می زنمت که با کاردک هم نتونن از کف خیابونهای بغداد جمعت کنن” آن دیگری می گوید: “چنان به سقف رولپلاک ات می کنم که انگاری محل ولادتت لای آجر بوده” و بالاخره رجزخوانی و کری خوانی هم که کاری ندارد.

در حالی که هفته قبل یکی از مقامات آمریکایی گفته بود “با بمباران کاری می کنیم که ایران به قرن هفتم برگردد”، دیروز محسن رضایی یک توپ حسابی برای عربستان آمده و گفته: “عربستان باید مراقب باشد، اگر بخواهید امنیت ما را به هم بزنید، شما را به دوران قبل از صنعتی شدن برمی گردانیم.”

به دنبال این تهدید شیخ وزیر شئون اجتماعی عربستان به وزیر خارجه گفته: یعنی اینها می خواهند چه کنند با ما؟

وزیر خارجه: می خواهند نقاط صنعتی و کارخانه های ما را بمباران کنند.

وزیر شئون اجتماعی: مثلا کارخانه مک دونالد و نستله؟

وزیر خارجه: نه بابا! مک دونالد که کارخانه نیست…

وزیر شئون عامه: مثلا فرودگاه و ایستگاه اتوبوس؟

وزیر خارجه: نه اخی! فرودگاه که کارخانه نیست، منظورشان این است که می خواهند کارخانه هایی که ماشین های ما را تولید می کنند نابود می کنند…

وزیر شئون عامه: یعنی ایران می خواد به آمریکا و آلمان و ژاپن حمله کنه؟ ماشین های ما همه اش یا تولید آلمان و آمریکاست یا ژاپن.

وزیر خارجه: نه، اونها می خوان کارخانه های مهم ما را از بین ببرند، فهمیدی؟

وزیر شئون عامه: مثلا به ساختمان بانک ها و هتل ها حمله می کنند؟

وزیر خارجه: نه داداش! کارخانه با هتل و بانک فرق داره، اینها می خوان به جایی که این میز و صندلی و ماشین و یخچال و تلویزیون و مایکروویو و وسایل ما از اونجا می آد، حمله می کنند.

وزیر شئون عامه: آهان! پس می خوان به بنادر ما حمله کنند؟ یعنی همون جایی که این مواد از اونجا وارد می شه.

وزیر خارجه: بنادر که کارخونه نیست، کارخونه جایی است که توش کارگر کار می کنه.

وزیر شئون عامه: کارگر که توی خونه کار می کنه، نه توی کارخونه، مثلا در خانه ما کارگر فیلیپینی و هندی خونه رو تمیز می کنه، یعنی می خوان به خونه های ما حمله کنند؟

وزیر خارجه: نه برادر! اینها به جاهایی حمله می کنند که دستگاههای تولید کننده هست.

وزیر شئون عامه: اینها کجاست؟ دستگاه تولید کننده؟ توی عربستان؟

وزیر خارجه: من چه می دونم، من می دونم که از کجا جنس وارد می کنیم، ولی نمی دونم کارخانه ها کجاست؟ اصلا مگه ما کارخونه داریم؟ تو که نمی دونی کارخونه هامون کجاست، من هم که نمی دونم…

وزیر شئون عامه: یعنی فکر می کنی وقتی ما خودمون نمی دونیم کارخانه هامون کجاست، اونها چطوری پیداش می کنند و بمباران می کنند؟

نتیجه گیری اخلاقی: برای اینکه کشوری به قبل از صنعتی شدن برده شود، اول باید به بعد از صنعتی شدن آمده باشد.

 

سلحشور و انجلینا جولی

جهانگیر الماسی از موجوداتی که سالها قبل در یک جریان غافلگیرکننده در ولایت ذوب شده و سالهاست در حالت مذاب به سرمی برد، گفت: “سلحشور نگاه انجلینا جولی را تغییر داد.” البته من نمی خواهم ادعا کنم که تغییر نگاه انجلینا جولی غیرممکن است و برای این کار باید فرج مذکور کارهای زیادی بکند. حتی می خواهم بگویم که این فرج بطور کلی نگاه همه را تغییر می دهد. این اتفاق از چند راه صورت می گیرد:

یک، نگاه کردن به فرج سلحشور: فقط لازم است بدون چشم مسلح و ترس از نابودی شبکیه و قرنیه به مدت هفت ثانیه به چهره فرج سلحشور خیره شویم، بدون تردید نگاهمان به همه جهان تغییر می کند و مطمئن می شویم، مفهوم زیبایی بکلی متفاوت از آن چیزی است که همه می دانند. من خودم فقط هر چند ماه یک بار به چهره فرج سلحشور دقت کردم، واقعا الآن مدتی است که کل دیدگاهم به هستی و دنیا عوض شده. و به این نتیجه رسیدم که انسان هر چیزی ممکن است باشد جز اشرف مخلوقات.

دو، گوش کردن به حرفهای فرج سلحشور هم خودش یک مشکل جدی است، من نمی دانم انجلینا جولی چطوری این حرفها را شنیده، ولی هر جوری شنیده باشد، مطمئنا زندگی اش دچار مشکل جدی خواهد شد. شوخی که نیست، فرج سلحشور است. اتفاقا به نظرم همین که الآن انجلینا جولی چند ماه است هیچ کار خاصی نکرده، نشان می دهد،…. نگران شدم، یکی زنگ بزند ببیند این خانم هنوز زنده است یه نه…

 

قانون در خراسان

وزیر کشور روحانی گفته : “در خراسان رضوی قانونی برای منع کنسرت وجود ندارد.”

از او پرسیدیم: “آیا قانونی برای برگزاری کنسرت در این استان وجود دارد؟”

ایشان گفت: “نه، قانونی برای برگزاری کنسرت هم در این استان وجود ندارد.”

از او پرسیدیم: “آیا قانون خاصی که آقای علم الهدی براساس آن تصمیم بگیرد و کاری بکند وجود دارد؟”

ایشان گفت: “قانون خاصی که کسی موظف باشد از ایشان اطاعت کند وجود ندارد.”

پرسیدیم: “آیا می شود براساس قانون جلوی ایشان را گرفت؟”

ایشان گفت: “نه، چون ایشان حق قانونی ندارد، ما هم نمی توانیم براساس قانون جلویش را بگیریم.”

خب برادر من! چرا بیخودی می پیچانی؟ بگئ اصلا ما قانون نداریم و هر کسی هر کاری دوست دارد می کند، حالا ایشان زور دارد، بعدا یکی دیگر. اصلا قانون چیه؟ دیجیتالم کجا بود؟