مخالفان و موافقان

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

بقول لیلا فروهر “تمام این حرفا بهانه است.” ولی نه بهانه های عاشقانه، بلکه بهانه های احمقانه. اصولا در حکومتی که استبداد فردی باشد، همه راهها به قم ختم می شود. رفتار غیرقانونی در چنین کشوری، یعنی رفتار آدمی که نظرات رهبر را قبول ندارد. مخالف سیاسی، یعنی کسی که از رهبر خوشش نمی آید. بی بصیرت، یعنی کسی که به رهبر انتقاد دارد، فتنه گر یعنی کسی که به رهبر معترض است. حتی پیرمرد هم کسی است که سنش بالاست و با رهبر مخالف است مثل هاشمی رفسنجانی. ولی اگر کسی نصف خدا سن داشته باشد و طرفدار رهبری باشد، می شود یک آدم فعال که اصلا هم پیر نیست.

حالا نه اینکه فکر کنید این جملات و عبارات فقط درباره خامنه ای و دیکتاتوری فردی دینی در ایران گفته می شد، نه، در حکومت های دیگری هم که استبداد فردی وجود داشته مثل دوره استالین یا موسولینی یا مائو یا کیم ایل سونگ و پسر و نوه اش هم همین وضعیت عینا با کمی شدت بالاتر وجود داشته.

مثلا وقتی کسی مخالف رهبری باشد، خودبخود دزد است، برای همین باید نشان بدهد که دزد نیست. ولی اگر کسی مثل بابک زنجانی طرفدار رهبر باشد، حتی اگر هفتاد میلیارد دلار هم دزدی کرده باشد، حالا حالاها نمی توان او را محکوم کرد. مثلا اگر کسی مثل کرباسچی خدای ناکرده زبانم لال منتقد ولایت باشد، بخاطر هدیه دادن شصت تا سکه پنج سال زندان می رود، ولی آدمی مثل احمدی نژاد، چون طرفدار رهبری است، حتی اگر 86 میلیارد دلار را گم کرده باشد و 700 میلیارد دلار را تلف کرده باشد، به هر حال می نشیند گوشه خانه اش و ماست خودش را می خورد و گاهی اوقات کلمات قصار صادر می کند و به ریش های داشته و نداشته مخالفان خود می خندد.

یعنی کلا همان ضرب المثل قدیمی که پول بده، بشین سر سبیل شاه نقاره بزن، منتهی فرقش این است که وقتی کنار ریش شاه نقاره می زنی، هر چقدر دوست داشته باشی می توانی پول بگیری.

سردار مسعود جزایری گفته: “مخالفان ولایت فقیه جایی در حکومت و حاکمیت ندارند.» یعنی اصل حرف همین است، ولی سردار جزایری توضیح نداده که این طرفداران ولایت فقیه که در دوازده سال گذشته همه دزدی ها را کردند، بی عرضه هم بودند، فاسد هم بودند، قدرت طلب هم بودند، پرونده فساد اخلاقی هم دارند، اینها هم که نمی توانند کشور را اداره کنند.

شد همان شعر شفیعی کدکنی و اینکه “آنچه می خواهم نمی بینم، وانچه می بینم نمی خواهم.” آن یکی را که بلد است کشور را اداره کند، مخالف ولایت فقیه است، آن کسی هم که طرفدار ولایت فقیه است، نمی تواند کشور را اداره کند.  

 

فتنه گران دانشگاه

احمد خاتمی می گوید: “چرا فتنه گران را به دانشگاه راه می دهید؟” خب، این جوابش توی خودش است، چون فتنه گر است. یعنی وقتی کسی دانشگاه رفت، کتاب خواند، شعور پیدا کرد، فهمید، انتخاب کرد، خود بخود می شود مخالف حکومت. بعد هم می رود توی دانشگاه. این طوری نیست که چون کسی فتنه گر است توی دانشگاه راهش می دهند، اگر غیرفتنه گر به دانشگاه بیاید، یا برای نماز جمعه می آید یا برای جاروکردن زیر درخت ها، وگرنه طبیعی است که آدمی که اینقدر هوش داشته باشد که در دانشگاه قبول شود، حتما نمی تواند طرفدار حکومت باشد و به او خواهند گفت “فتنه گر”یا “سبز” یا “ضدانقلاب” یا “دشمن” یا هر چیزی شبیه به همین. بعد همین بچه های باهوش در دانشگاه وقتی می خواهند از یک سخنران خوب برای برنامه دانشگاهی استفاده کنند، عقل شان را می گذارند روی هم، می شود فتنه گر.

می گویند چرا مغزها فرار می کنند؟ شما صاف می روید با ماشین به طرف یک آدم، اگر آن آدم مغزش خوب کار کند، فرار می کند، وگرنه زیر ماشین می رود. حالا نه اینکه فقط آنهایی که بیرون از کشور می روند مغزشان خوب کار می کند، منظورم هم بیرون به معنای دقیق مرز کشور نیست، آدمهایی که برای خودشان زندگی می کنند و اصلا در محدوده حکومت هم وارد نمی شوند، همان مغزهایی هستند که به جای اینکه از مرزهای جغرافیایی بیرون بروند، از مرزهای قدرت بیرون می روند. بالاخره آدم عقلش که کار کند معنی خطر را می فهمد.

اگر حکومتی توسط تعدادی آدم نخبه، سیاستمدار، باهوش، متفکر، با اخلاق، شریف و پاکدست اداره شود، طبیعی است که مخالفانش می شوند یک مشت دزد و قاچاقچی و اراذل و اوباش و کلاهبردار و قاتل، اما اگر حکومتی توسط یک مشت دزد مثل محصولی و رحیمی و بقایی و زنجانی و احمدی نژاد و یک مشت قاتل مثل حسینیان و مرتضوی، و یک مشت فاسد و اختلاس کننده مثل زریبافان و مشائی و یک مشت کلاهبردار و یک مشت دیوانه روانی مثل کوچک زاده و نقدی اراده شود، طبیعی است که در زندان های این حکومت تعداد استاد دانشگاه و دانشجوی نخبه، تعدادی شاعر و نویسنده، تعدادی کارآفرین و مدیر، تعدادی سیاستمدار شریف زندانی می شوند. بالاخره باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید، می شود درازی شاه خانوم به پهنای ماه خانوم.

 

تقویت اصل رهبری

بیا، یک کلمه هم از مادرعروس بشنو. آقای محسن قمی گفته: “وظیفه خبرگان تقویت اصل رهبری است”. یعنی آدم دلش می خواهد همان دیواری که مربوط به ساختمان سپاه نبود پیدا کند و سرش را محکم بکوبد به آن دیوار، یعنی یک مجلس خبرگان تشکیل می شود که اصل رهبری را تقویت کند. مثل اینکه بگوئی وظیفه مجلس جلوگیری از تصویب قانون است و وظیفه دولت این است که حکومت را ساقط کند. وظیفه قوه قضائیه هم این است که مانع اجرای قانون و عدالت شود.

البته یک چیزهایی را آدم می بیند، مثل اینکه در همه جای دنیا سروکله پلیس وقتی پیدا می شود که دزدی می شود، ولی در ایران تازه وقتی پلیس وارد جایی شد دزدی می شود. در همه جای دنیا اراذل و اوباش وقتی مزاحم مردم می شوند، پلیس از مردم حمایت می کند، در ایران پلیس مزاحم مردم می شود و گاهی بچه های محل جلوی پلیس را می گیرند. در همه جای دنیا وقتی کسی مورد ستم قرار می گیرد به قوه قضائیه پناه می برد، در ایران وقتی کسی به قوه قضائیه پناه می برد، به او ستم می شود. یعنی می خواهم بگویم کلا ما یک جور خوبی هستیم که خیلی فرق می کنیم، در حالی که بقیه فرق نمی کنند.

 

صدقه و قربانی

یعنی این مادام هابیشام امت حزب الله که اگر یک ماه حرف نزند زندگی کسالت آور می شود، حرف هایی می زند که حتی دکتر روازاده هم بلد نیست. دیروز گفته: “برای مقابه با جریان نفوذ در انتخابات، صدقه بدهید و قربانی کنید.” من پیشنهاد می کنم، بر همین اساس کارهای زیر را هم انجام بدهیم.

یک، اگر می خواهیم جلوی جاسوسان دشمن را بگیریم، هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه بگیریم.

دو، برای کاهش تورم در کشور به نامحرم نگاه نکنیم و دعای ابوحمزه ثمالی را هر شب بعد از نماز بخوانیم.

سه، برای مقابله با جریان فتنه، نماز مسافر را چهار رکعت بخوانیم و اگر بین دو و سه شک داشتیم اعتنا نکنیم.

چهار، برای متوقف کردن مغز ملت افراد را وادار کنیم هر روز یک ساعت اظهارات آقای کاظم صدیقی را گوش کنند.