”عدالتخواهان” وبلاگی ست اصولگرا. اما در حاشیه اختلافات اخیر حجت الاسلام پناهیان و صدا و سیما، سخنان او را مورد پرسش قرار داده است که:
چنانچه با حجه الاسلام پناهیان همداستان باشیم که سن تمایل دختران و پسران جوان به فساد کاهش یافته است، از ایشان می پرسیم که سهم نهاد روحانیون در این میان چیست؟ آیا همه چیز تقصیر صدا و سیماست و روحانیت در این میان هیچ نقشی ندارد؟ آیا نهاد روحانیت به وظایف خود در هدایت معنوی جامعه (از جمله همین دختران و پسران متمایل به فساد) عمل کرده است؟ آقای پناهیان از روحانیونی است که بخش عمده ای از برنامه های تبلیغی خود را مصروف جوانان می کند ولی آیا بقیه روحانیون نیز ارتباطی چنین نزدیک با جوانان دارند؟
آقای پناهیان! به راستی، وقتی بسیاری از حضرات روحانیون، تمام وقت و توان خود را مصروف کارکردهای اداری، مدیریتی و سیاسی و البته بعضاً اقتصادی می کنند، آیا انرژی و زمانی برای آنها باقی می ماند که با جوانان حشر و نشر داشته باشند و راه و چاه دین و معنویت را به آنها نشان دهند؟!
تلقی ایرانی از مفهوم نجابت
مرضیه در “بدون سانسور” به تلقی دوگانه ایرانیان از مفهوم نجابت برای زنان و مردان نوشته است:
چند روزه ذهنم معطوف به معنای نجابت شده. دختر نجیب دختریه که دوست پسر نداشته باشه، عاشق نشده باشه، در مقابل زور گویی هایی که توی جامعه بهش می شه سکوت کنه (در غیر این صورت اسمش می شه ”س ل ی ت ه “ و “فاطمه اره!”) با مردها معاشرت نداشته باشه و نتونه از پس حتی حرف زدن با آقایون بر بیاد، دختری که نخنده، لباس تیره و گشاد و زشت بپوشه وهمیشه به فکر صیانت از ارزش های جامعه و از جمله حفظ آبروی خانوادگی و… باشه، هیچ وقت سودای استقلال و آزادی رو در سر نپرورونه و حتی آرزوهای بزرگ نداشته باشه و…
جالب اینکه حتی یک صدم این فاکتور های عجیب و غریب نجابت، در مورد آقایان مصداق پیدا نمی کنه و در بسیاری از موارد مرد دارای چنین خصوصیاتی بی دست و پا و ناتوان خونده می شه. انگار مفهوم نجابت برای سرکوب خانم ها استحاله شده. نمی دونم شاید اصلا این واژه از اول با همین کاربرد به وجود اومده؟!
قصاص با رعایت موازین بهداشتی
آخرین پست “عبدالقادر بلوچ” هم پست کوتاهی ست مربوط به داستان اجرای یک حکم قصاص در بلوچستان:
اداره دادگستری استان سیستان و بلوچستان تأکید دارد که قطع دست راست و پای چپ پنج جوان بلوچ در زاهدان با نظارت کامل تیم پزشکی صورت گرفته!
به عمهجان میگویم یعنی متخصص بیهوشی یکی یکی آنها را بیهوش و چند پرستار به دکتر جراح کمک کردهاند که به ترتیب دست راست و پای چپ این جوانان را ببرد و بیندازد توی سطل زباله؟
میگوید: چرا این را نمینویسی که موقع به هوش آمدن با رئوفت اسلامی فشار خونشان را گرفته برایشان آنتیبیوتیک و قرص ضد درد تجویز فرمودهاند!!
تنور انتخابات را با هیزم گرم کنید!
یاسر میردامادی در “حباب” درباره طنزهای ابراهیم نبوی نوشته است:
یکی از چیزهایی که در هر حالتی باشم (خصوصا در حالت ناراحتی از مسائلی که بر ایران زمین میرود ) مرا میخنداند و از غم و یاس در میآورد، طنزهای این سید ابراهیم نبوی طناز است. نکتهی مهم در طنزهای او این است که به واقع طنز نیست بلکه “خود حقیقت نقد حال ماست این”. به این نمونه توجه کنید:
با توجه به اینکه “انرژی هسته ای حق مسلم ماست ولی فعلا گازمان قطع شده است” و با عنایت به اینکه قرار بود یک سال پس از ریاست جمهوری نفت سر سفره مردم بیاید، اما دو سال پس از آن بنزین از سفره مردم حذف و سه سال بعد یعنی امسال نیز گاز قطع شده است، از کلیه ملت بدون گاز ایران درخواست می شود، برای گرم کردن تنور انتخابات فعلا از هیزم استفاده کنند.
زنی شجاع تر از مردان
فاطمه جلالی در “زن و جامعه”:
می دانم دیر است. اما دلم نمی آید که نگویم از ترور بی نظیر بوتو تا چه حد اندوهگین شدم. انگار همه ما به نوعی به همین حس مشترک می رسیم که انگار تحمل زنی که شجاعتش بیش از همگنان مردش ظهور می کند، چندان ساده نیست! چه برای اسلام گرایان بنیاد گرایی که کشتن یک زن را به ظاهر در مرام خود نمی دانند چه برای یک ارتشی سرسخت که راهش را با کودتا پیدا می کند و چه برای هر کسی که سودای قدرت و دیکتاتوری، راه را برای انجام هر جنایتی به رویش باز گذاشته است.
کریسمس خنشانی داشته باشید
در مدتی که وبگرد سری به وبلاگ “ایمان امروز” به نویسندگی کورش ضیاءبری نزده، تحولات چشمگیری در آن رخ داده است. خودتان بخوانید و ببینید:
سال نوترسایی نیز فرارسید و من از پس دشواریهایی که در سرهنویسی بر من روی آورده، پیمان خود نخواهم شکست و همچنان این جنبش را تا برنهش آن به عنوان چنب (سنت) و روش خود ادامه میدهم تا به فرنام مانداکی (میراث) به آیندگان برسانم. هرچند که این در کار من گسل و شکستگی آورد و آهنگ ارایهی گسیلهای (پست) این تارنگاشت را فزون سازد.
به هنگام کردن (آپدیت) این تارنگاشت با چنین برنهادههایی که بر خود دفترینه کردم، اندکی سخت است؛ لیک همهی کوشش و تلاش خود را کارساز میکنم تا این چنین شود و در واژگان و سخنانم، نشانی از واکها و واتهای تازی در میان نباشد. کریسمس خنشانی داشته باشید!
هاکابی، همه را کنار زد
”امید معماریان” به بررسی وضعیت انتخاباتی کالندیداهای دو حزب عمده در امریکا پرداخته و در بخشی از آن چنین نوشته است:
درمیان جمهوری خواهان هاکابی؛ جولیانی و مک کین و فرماندار رامنی را کنارزد. طی هفته های گذشته بین هاکابی و رامنی رقابت بسیار کثیفی درگرفته بود. اما در آخرین گام ها هاکابی تصمیم گرفت از کلیپی که برعلیه رامنی ساخته بود در تلویزیون استفاده نکند. او این کلیپ را به شبکه ها هم می فرستد اما بعدا تصمیم می گیرد پخش نشود که به اعتقاد بسیاری خیلی تاثیر داشت.
هاکابی خیلی خوب صحبت می کند. اما سوتی های عجیب وغریبی هم داده است. آخرینش این بود که بعد از مرگ بی نظیر بوتو گفت که بعد از مکزیکی ها وچینی ها، پاکستانی ها بیشترین تعداد مهاجرین غیرقانونی را به خود اختصاص می دهند. اما خیلی مذهبی است و از اون مدل هایی است که به قول یکی از دوستانم می گوید زن باید خانه بنشیند به شوهرش خدمت کند. باورتان می شود؟
انقلاب، در تسخیر کمک درسی ها
حامد قدوسی در “یک لیوان چای داغ” در حاشیه بحث های مربوط به نزاع بین نسلی دهه شصتی ها و پنجاهی هاو البته بدون آنکه اشاره ای مستقیم به آن داشته باشد، یک شاهد مثال آورده است:
سال دوم راهنمایی بودم و پدرم داشت می رفت سفر. ازش خواستم از تهران برایم کتاب بیاورد. که با یک کارتن کتاب برگشت. کتاب هایی مثل “از ریاضیات خود مطمئن شوید”، انواع پرویز شهریاری، زیست شناسی به زبان ساده، یک کتاب هندسه فضایی دست نویس (حروف چینی نشده) و…
این کارتن کتاب تا مدت ها من را تغذیه کرد و البته فهم برخی شان تا دبیرستان برایم مشکل بود. از پدرم پرسیدم از کجا این کتاب های خوب را پیدا کردی؟ گفت رفتم انقلاب و به یکی از کتاب فروش هایی که از قدیم مشتری اش بودم ماجرا را گفتم. کتاب فروش گفته بود برو و یکی دو ساعت دیگر بیا و من خودم گزینش لازم را انجام می دهم. انصافا هم گزینش خوبی کرده بود.
سال ها از این ماجرا گذشت و من دانشجو شدم و سعی کردم همین قضیه را (البته بدون کمک کتاب فروش) برای برادرهایم تکرار کنم. بارهای بار رفتم انقلاب و هرگز نتوانستم کتاب هایی مثل آن چیزهایی که خودم در دوره راهنمایی و دبیرستان خوانده بودم پیدا کنم. دلیلش روشن بود: انقلاب به تسخیر کتاب کمک درسی و کنکور درآمده بود.
در یاچه ی “مال ما وشما نداره”!
”زیتون” هم پست جالبی داشت:
آره دیگه، سعید جلیلی جان! فدات شم، برای تعمق و گسترش روابط بین کشورها، باید اسم خلیج فارس رو بگذاریم “خلیج دوستی”. من میگم بیاییم اسم دریاچهی خزر رو هم بذاریم “مال ما وشما نداره!” اسم حوزههای نفتی رو بگذاریم “ بفرما! دم در بده”. اسم رشته کوه البرز رو بگذاریم” بیایید دور هم باشیم”.
اسم دریاچهی ارومیه رو بگذاریم “خشک شد هم شد، جونت سلامت باشه!” شاعران و نویسندههامونم که به طور تساوی بین همسایگان محترم عین آش نذری تقسیم کردیم. دیگه چی داریم برای تقسیم کردن…
چرا زنهای ترک محجبه ترند؟
”منبرنت” عنوان دست نوشته های روزانه حجت الاسلام احمد نجفی ست که در اخرین پست اش با اشاره به اقبال روزافزون به حجاب در ترکیه لائیک می نویسد:
با دوست ترکی در این باره زیاد صحبت کردیم. این دوست چند سالی در ایران بوده و مسئله حجاب درایران را به خوبی درک میکند. معتقد بود عامل اصلی افزایش حجاب در ترکیه همین سخت گیریهاست. می گفت هر چیزی که دولت سعی در مبارزه با آن داشته باشد، گسترش می یابد. البته بلافاصله اضافه کرد که این بدان معنا نیست که بگوئیم در ایران هم حجاب اجباری نباشد. به هر حال قانون و تبلیغات لازم است و …. اما در ادامه هر دو معطل ماندیم که چرا وضعیت حجاب در ایران این شکلی است
چارلی ویلسون بی آزار چه کرد با خاورمیانه
محمد در “نگفتنی ها” درباره فیلمی می نویسد که این روزها بر پرده سینماهای امریکاست که به نحوی، به حوادث سیاسی منطقه مربوط می شود:
فیلم “جنگ چارلی ویلسون” در مورد یک نماینده کنگره بی آزار و خوش برخورد آمریکایی است. کسی که بسیاری از ساعات عمرش را در فاحشه خانه های لاس وگاس و در هم صحبتی استریپرها می گذراند.
همین جناب چارلی ویلسون بی آزار به شخصیتی مبدل می شود که بالاترین بودجه را برای عملیات مخفی در افغانستان از کنگره می گیرد. با جنایتکارانی مثل ضیاﺀ الحق و مزدورهای اسرائیلی و مصری هم پیمان می شود تا جلوی نفوذ کمونیسم در منطقه را بگیرد ولی برای همه این کارهایش یک عنصر اخلاقی هم اختراع می کند. با این کار نه تنها موجب سرنگونی دولت تحت حمایت شوروی می شود، بلکه باعث روی کار آمدن گروهک ها و باندهایی در افغانستان می شود که از هرنوع حکومت چپ گرایی که شوروی در افغانستان برپا کرده بود بدتر و جنایتکارتر بودند. با این کار موجب روی کار آمدن طالبان می شود.
دلیل اهمیت انتخابات کنیا برای سازمان ملل
روز چهارم از گزارش هفتگی “آزادنویس” به موضوع انتخابات اخیر کنیا و حوادث پیرامون آن اختصاص دارد:
چرا انتخابات ریاست جمهوری کنیا این همه زیر ذره بین است در حالی که نه کیباکی، رئیس جمهور فعلی و نه اودینگا، رهبر مخالفان، آش دهان سوزی هستند؟ خوب یک موضوع دیگری ورای این درگیریهای سیاسی داخلی هست. این موضوع مربوط میشود به سرمایه گذاری توسعهای سازمان ملل در کنیا و همین است که حالا هم سازمان ملل بیشتر از مثلأ امریکا دارد جوش میزند که کنیا نباید از دست برود. در چنین منطقهای (که اغلب کشورهایش درگیر بحران های سخت داخلی اند) سازمان ملل باید ثابت کند که میشود افریقا را به توسعه فرهنگی و اقتصادی رساند.
عجب برفی بارید!
برفی که در دو سه روز اخیر تقریبا تمام کشور را در بر گرفت، موضوع نوشته تعدادی از بلاگرها در وبلاگ های شان بود. از جمله مهدی آشوری در “آتشگه” چنین نوشته است:
چه برفی بارید این دو روزه. انگار که زمین و آسمون دست به یکی کردن تا به ساکنان این شهر بفهمونن که طبیعتی هم وجود داره. طبیعتی که بشه ازش لذت برد و به تماشای زیباییش نشست. چه حالی میده راه رفتن روی برفهای تازه با اون صدای قشنگی که از برفها بلند میشه. نمردیم و دو روز ترافیک و شلوغی و دود رو کمتر حس کردیم.