از آنجا

نویسنده

حذف شاهان از کتاب های تاریخ مدارس…

هر دم از این باغ بری می رسد

رابعه موحد

آموزش و پرورش سال هاست راه آزمون و خطا را در پیش گرفته است گویا هیچ ارزیابی کارشناسانه یی در این حیطه ممکن نیست و این بار دولتمردان دولت دهم در فکر آزمونی هستند که خطا بودن فاجعه بارش از هم اکنون روشن است و این سوال برایم پیش می آید که آیا دستکاری در حیطه آموزش و پرورش هیچ حد و حدودی ندارد؟ با خواندن خبر حذف شاهان از کتاب های تاریخ مدارس با بهت و ناباوری به چند تن از صاحب نظران تاریخ زنگ می زنم. کسی باور نمی کند که چنین اشتباه عظیمی را یک وزارتخانه مرتکب شود. یکی از استادان تاریخ می گوید بی شک یک پیشنهاد از طرف یک فرد سطحی نگر است.

دیگری می گوید این یک خودشکنی همگانی است. اقدامی علیه خودمان که هیچ دشمنی قادر نیست چنین ضربه یی به ما بزند اما نباید جدی باشد هر چند بیان آن نیز شرم آور است،

با این سخن یاد یک نوع بیماری می افتم به نام «لوپوس». در این بیماری سیستم ایمنی بدن مانند زنگی شمشیر به دست که عاجز از تشخیص خودی و بیگانه است به نابودی سلول های خودی می پردازد.

اکنون سیستم ایمنی این وزارتخانه نیز گویا دچار چنین بحرانی شده است. حذف تاریخ و گذشته خودمان که با وجود شاهانش باز هم جای بسی افتخار دارد نوآوری وحشتناکی است که مقدمه نابودی هویت ماست که همان نابودی خود است.

 

ویل دورانت تاریخ نگار معروف معتقد بود دنیا تمدن خود را مدیون شرق است و دو تمدن بزرگ مشرق زمین مصر و ایران بوده است. او می نویسد اروپا و امریکا فرزند و نواده خودخواه آسیا است که هرگز به ارزش میراث کهن پدران خود پی نبرده است و امروز می پرسیم آیا فرزندان خود شرق به ارزش میراث خود پی برده اند و این تیشه ها آماده فرود آمدن به کجای تاریخ کهن مان هستند؟

پروفسور هاید ماری کخ می گوید؛ ایران امپراتوری بزرگی بوده که بسیاری از آرمان های امروز ما از جامعه یی پیشرو در آن محقق بوده است.

اولین دولتی که به نام ایران بر فلات ایران قدبرافراشت با شاهنشاهی آغاز شد. با نگاهی به افسانه ها و داستان های ایران زمین خواهیم دید شاه در میان مردم آنچنان که امروزه تفسیر می شود منفور نبوده است و معمولاً شاه کسی بود که مردم به حمایت او برخاسته بودند. کوروش که او را یکی از چهره های ممتاز بشری می شمارند بر اژدهاک که شاه مادها بود و دست از دادگستری کشیده بود، شورید، مردم نیز از او حمایت کردند و کوروش دولت پارس و تمام خاور نزدیک را زیر فرمان خویش درآورد و حکومتی تشکیل شد که از آوازه آن هنوز محققان غربی با تمام ادعاهای مترقی شان انگشت به دهان مانده اند و به تایید همه آنها دولت کوروش بزرگ ترین سازمان سیاسی قبل از دولت روم بوده و یکی از خوش اداره ترین دولت های همه دوره های تاریخی به شمار می رود. مطالعه کتیبه های گلی تخت جمشید که برای مطالعه به دانشگاهی در امریکا فرستاده شده بود دلایل غیرقابل انکاری از افتخارآمیزترین دوران تاریخ ایران است؛ امپراتوری بزرگی که زیر فرمان داریوش بود. تا آن زمان هرگز دولتی به آن بزرگی در تاریخ ثبت نشده و منشور پرافتخار کوروش در سازمان ملل دلیل روشنی است از تاریخ ایران زمین که می تواند از میان هزاران شکست و سرافکندگی همچنان خورشید وار بر آینده کشورمان بتابد. در تاریخ و فرهنگ ایرانیان شاه به کسی گفته می شد که مردم او را حمایت می کردند. پهلوانان ایران زمین که نمایندگان مردم بودند شاهان را انتخاب می کردند و بر تخت می نشاندند و در صورت لزوم بر زمین شان می زدند. مردم فره ایزدی را در وجود شاهان عادل می دیدند و چنانچه پادشاهی از عدل و مهرورزی دور می شد دوران شاهی نیز به سر می رسید.

اما از زمانی که شرط عدالت و روشن رای بودن و خواست مردم جای خود را به حاکمیت و قدرت مطلقه شخص شاه داد و موبدان وجود فره ایزدی را حتی در نبود دادگستری از آن شاهان دانستند و از شاهان حمایت کردند شاه معنی دیکتاتوری به خود گرفت و از مردم دور شد. اما همچنان زندگی مردم در هر دوره یی با سیاست ها، تصمیم گیری ها و حتی با روحیه و خلق و خوی شخص شاهان و حاکمان آن دوره در ارتباط تنگاتنگ بوده است و صحبت از زندگی توده مردم در هیچ دوره تاریخی بدون بررسی زندگی شاهان میسر نیست. به عنوان مثال تمام تحولات سیاسی، تجاری، اقتصادی، نظامی دوران صفویه از خاستگاه این سلسله و اعتقادات مذهبی این خاندان و تمایل شدید آنان به براندازی حکمرانی عثمانی بر سرزمین های مسلمان نشین نشات می گیرد و ایجاد اولین دولت یکپارچه ایران برای مقابله با سلطه عثمانی که مرحله یی بسیار مهم و عظیم در تاریخ ایران است، تحقق می یابد.

چگونه می توان دوره صفویه را بررسی کرد بی آ نکه از شاهان آن دوره، از نیات، روحیات و اعتقادات آنها سخن گفت. و نیز دوران فتحعلی شاه که دوران انقلاب صنعتی در اروپا و جاری شدن تقاضا برای غارت منابع خام شرق و مخصوصاً ایران بود سرآغاز یک سلسله مصائب برای ملت ایران بود و تا حدی از بی تدبیری و سطحی نگری های شاه سرچشمه گرفت. به تایید تاریخ، فتحعلی شاه توان اداره کشوری پهناور را نداشت. او بیشتر از یک رئیس قبیله قدرت تدبیر و سیاستگذاری را نداشت و تعظیم و تکریم سفرای کشورهای غربی را به حساب بزرگی و اقتدار خود گذاشت و اروپا و روسیه توانستند ضربات جبران ناپذیری به ایران وارد کنند. آیا اگر در آن دوران عباس میرزا پسر شاه، بر مسند قدرت بود امروز تاریخ متفاوتی از آن دوران نداشتیم؟ و نهایتاً چه خوشایندمان باشد چه نباشد تا 30 سال گذشته ایران را شاهان اداره کرده اند و حذف آنها، حذف هویت و تاریخ زندگی پدران مان خواهد بود. چه کسی حق تحریف و انکار روزگارانی را دارد که گذشتگان ما با عمر خویش آن را رقم زده اند؟ ما و هر ملتی باید تاریخ خود را مو به مو و کلمه به کلمه بیاموزیم، از شکست هایش پند بگیریم و از پیروزی هایش سرافراز شویم و هویت باثباتی به دست آوریم. حتی اگر دوران قبل از 30 سال همه ننگ و ستم نیز بوده است باید ذکر شود زیرا اگر ستم ها را نگوییم جایی برای گفتن از مبارزات علیه آن نیز نخواهد ماند و حتی اگر پادشاهان هزاران ستم کرده و یک بار به عدالت رفتار کرده اند تاریخ حق تحریف همه ستم ها و آن یک بار عدالت را به ما نمی دهد. نسل امروز آنقدر عاقل و هوشیار است که جای پای ظلم و عدالت را در تاریخ بجوید و بیابد و حتی اگر در مدارس خواندن آنها ممنوع شود در بیرون از کلاس به دنبال جا خالی های تاریخ اش خواهد بود و بی شک چنین اقدامی باعث دلخوری نسل امروز خواهد بود و حتی به فرض محال اگر عملی شود باعث کمرنگ تر و بی رنگ تر شدن هویت ایرانی خواهد شد و راه زوالی است که غیر از خودمان هیچ دشمن امپریالیستی قادر نخواهد بود ما را به پیمودن آن وادارد. «گفت از چه نالیم از ماست که بر ماست» و همه بد و خوب تاریخ مان از آن ماست کشور نوپا و بندانگشتی آذربایجان که نامش را از آذربایجان ایران کپی می کند و تاریخ اش را با یک ترفند زیرکانه، 80 سال اعلام می کند، بی شک سیاستگذاری قوی تری از ما دارد. رژیم حاکم امروز که نه محمدامین رسول زاده را که بعد از انقلاب 1917 روسیه یک جمهوری دوساله تاسیس کرد و سپس به دست بلشویک ها منحل شد، قبول دارد و نه حاکمیت شوروی را که عملاً خبری از استقلال نبود، اما همه این سال ها را سال های استقلال آذربایجان اعلام می کند و داشتن تاریخ 80 ساله را به تاریخ 20 ساله استقلال ترجیح می دهد و محصول این شعبه بازی اش را در هویت یابی و اقدامات مفید نسل های امروز و نسل های فردایش خواهد دید.

ما با یک بدعت می خواهیم تاریخ هزاران ساله خود را به علت تعصب کورکورانه برای انکار وجود شاهان در تاریخ مان عملاً 30 ساله بنامیم. چنین کتاب های تاریخی بیش از هذیان های بی سروته بیمارگونه نبوده و تاریخ و سرنوشت ملت بزرگ ایران نخواهد بود و قابل تامل است که حتی اگر می خواهیم فقط تاریخ 30 ساله را بنویسیم این تاریخ نیز پا در هواست زیرا بستری را که باعث این انقلاب شد، حذف کرده ایم. این انقلاب علیه چه نوع حکومتی بود؟ علیه چه کسی بود؟ شرایط و اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی چگونه بود که مردم را به قیام واداشت، تاریخ انقلاب 57 را چگونه باید توضیح دهیم، آیا می توان بدون اشاره به حاکمیت شاهان، از چرایی انقلاب گفت، آیا بدون سخن گفتن از دیکتاتوری و استبداد می توان از مبارزه علیه آن صحبت کرد، آیا می توان به فرزندان مان گفت ما ایرانیان قارچ هایی بودیم که 30 سال قبل بر اثر تغییرات آب و هوایی به یکباره در فلات ایران زمین شروع به رشد کردیم و طی همین 30 سال بود که کشوری به این زیبایی ساختیم؟، واقعاً تجسم قیافه های منگ و پریشان دانش آموزان از خواندن چنین تاریخی هنگام ترک کلاس تاریخ دل سنگ را نیز به درد خواهد آورد. پیشنهادکننده های محترم این حذف و تحریف تاریخ باید بدانند شاه و شاهان، مهره های بی خاصیتی نبودند که بی سروصدا از متن تاریخ حذف شان کنیم و هیچ به هم ریختگی در نظم حوادث تاریخی رخ ندهد. در این پازل جای خالی شاهان را هیچ چیزی پر نخواهد کرد و جز ایجاد خلأهای جبران ناپذیر در پازل های هویت ملی مان سودی نخواهد داشت و اگر اندکی با تاریخ ملت ایران، با حماسه آفرینی و روح ملی گرایی مردم آشنا باشیم خواهیم فهمید که ملت ایران در سخت ترین روزهای تاریخی اش، توانست زبان و تاریخ و موسیقی و فرهنگ خود را با زمزمه هایش، سینه به سینه منتقل کند. اگر ایرانیان نتوانستند سرزمین هایشان را از تاراج حفظ کنند اما تاریخ و فرهنگ خود را حفظ کرده اند و این رمز جاودانگی ایرانیان بوده است و شاهنامه با اینکه ثمره 30 سال عمر باارزش فردوسی است در حقیقت نماد بارزی از این عزم ملی و همت ایرانیان برای حفظ تاریخ و فرهنگ خودشان است.

منبع: اعتماد