دولت آرایش خلیجی می کند

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

‏« این که وزیری می رود و وزیر دیگری می آید، در مملکت ما تابو شده است و نباید بشود، ‏من می خواهم آرایش دولت را عوض کنم.» رئیس جمهور‏

نمایش تک پرده ای: عروس سه ساله به آرایشگاه می رود

عروس خانم در حالی که اخم کرده و ناراحت است، وارد آرایشگاه می شود و روی صندلی ‏انتظار می نشیند، آرایشگران که همگی بدون مشتری هستند، به طرف او می روند. بتی رئیس ‏آرایشگاه دستی به سروگوش عروس می کشد و با او حرف می زند.‏

بتی: ماشاء الله چه عروس با نمکی( به تماشاگران توضیح می دهد: وقتی خوشگل نباشه بهش ‏می گیم با نمک.) اسمت چیه خانومم؟

دولت خانم( با عشوه): اسمم دولته، سیده دولت

بتی: معلومه از اون مایه دارهایی؟ اسمت به قجر می خوره، قیافه ات به نادرشاه، آرایش ات ‏به تاج السلطنه، بقیه چی صدات می کنن؟

دولت خانم: شما بهم بگین کشور جون! وقتی توی خونه هستم، بزرگترا بهم می گن مملکت ‏خانوم، وقتی می رم خارجه، همه بهم می گن ایران جون. ‏

بتی: ماشاء الله چه سروزبونی هم داره، ببینم سوسک سیاه! کشور جون! شما خارجه هم ‏رفتین؟

دولت خانم: صد بار تو همین دو ساله رفتم خارجه، از سفر زیارت مکه و سوریه و کربلا و ‏نجف رفتم، تا نیویورک و توگو و آمریکای لاتین….‏

بتی: وای! معلومه برو رو نداری، ولی شانس ات خوبه. لابد پاترول باباجونت رینگش شمش ‏طلاست، خدا شانس بده! حالا عروس خانوم قراره کی عروسی کنه که حالا اومده آرایش شو ‏عوض کنه؟ ‏

دولت خانم: بعض شما نباشه، سه ساله عروسی کردم، ولی وقت نکردم آرایش ام رو عوض ‏کنم؟ دیگه دیدم….‏

بتی: واه! شوهرت عین الله کوره بود؟ خدا بهت شانس بده، تو با همین قیافه آرایش نکرده سه ‏سال قبل رفتی خونه شوهر؟

دولت خانم: آره خواهر! آقامون از این قرتی گیری ها خوشش نمی آد، من رو وقتی گرفت سه ‏تا رو طلاق داده بود، بهم گفت، یه زن می خوام حرف گوش کنه و هر روز یه دستک دنبک ‏سرم نیاره، هر روز هم هزارتا فامیلش رو ورنداره بیاره مال و اموال مو بخورن و بچرن، ‏یکی می خوام سر به زیر و مطیع باشه. منم گفتم: آقا، من کنیز شمام، هر چی شما بگین….‏

‏( بتی کم کم مشغول کوتاه کردن موهای عروس می شود، قرار می شود آرایش خلیجی کند.‏

بتی در حال کوتاه کردن موها با عروس حرف هایش را ادامه می دهد.)‏

بتی: خب، شیطون بلا! تو هم که معلومه واسه خودت تو این سه سال هر آتیشی می خواستی ‏سوزوندی؟ صد تا سفر رفتی و انگاری ددر رفتن ات هم خوبه؟ بگو ببینم، زن اولی اش چطور ‏بود؟ ‏

دولت خانم: بتی جون! راستش آقامون بهم گفت، هر جا می خوای بری برو، هر کار می کنی ‏بکن، فقط حرف گوش کن باش. راستش زن اولش، هم جوون بود، هم خوش بر و رو، ولی ‏اهل قرتی گیری و نقاشی و این چیزها بود، ته دلش هم آقامون رو نمی خواست، تو رودرباسی ‏زنش شده بود، تا دعواشون می شد هم می رفت خونه مرحوم آقای بزرگ، اونم پشت عروس ‏اش در می اومد. آقا بزرگ به آقامون می گفت، اخلاق نداری. آخرش هم هنوز کفن آقا بزرگ ‏خشک نشده، سه طلاقه اش کرد و فرستاد لای دست ننه اش، الآن هم زن اولی اش بیست ساله ‏توی خونه اش داره نقاشی می کشه، نقاشی هاش رو هم دیدم، همه اش جن و پری می کشه. ‏

بتی خانوم: زن اولی اش شوهر نکرد؟ ‏

دولت خانم: نه، بعد از اینکه آقامون طلاقش داد، گفت، شوهر بی شوهر، حالا هر چند سال یه ‏عالمه خواستگار داره، ولی می گه، یه نه می گم، نه ماه به شکم نمی کشم.‏

بتی خانوم: پس شوهرت از اونهاست که پی چشم و ابرو نیست؟ خب، بگو ببینم خانومی! زن ‏دومی یه چطوری بود؟

دولت خانم: زن دومی یه، برو رو نداشت، منتهی تا دلت بخواد مایه تیله دار بود. سن و سالش ‏هم از آقامون بیشتر بود، راستیاتش فامیلا انداختنش به آقامون، اونم هنوز نیومده، دادار ‏دودوری راه انداخت که بیا و ببین، بیچاره آقامون نمی تونست بدون اجازه اش آب بخوره، ‏اصلا همه فامیل یه جوری ازش حرف می زدن، انگار اون شوهره این زن. هر چی فامیل ‏داشت آورد توی خونه و همه کارهای خونه دست عمه و خاله و عمو و دائی اش بود. ‏

بتی: نکنه با هم فامیل بودن؟ حتما فامیلیت داشتن؟ ‏

دولت خانم: آره، فامیل که نه، ولی بیشتر آشنا بودن، آقا بزرگ خیلی زن قبلی یه رو قبول ‏داشت، هنوزم که هنوزه هرجا یه مهمونی می خوام برم، زن دومی یه جلوی چشمم سبز می ‏شه، منم پشتمو می کنم بهش محل سگ نمی ذارم، اونم الدرم و بلدرم می کنه، ولی خدا می ‏دونه که اگه بذارم دیگه پاشو طرف خونه ما بذاره، سه چهار بار هم آقامون ازش تعریف کرد، ‏منم شب گریه کردم، دیگه اسمش رو نیاورد. ‏

‏( بتی موها را کوتاه کرده و دارد موهای دولت خانم را های لایت می کند.)‏

بتی: بگو ببینم خانومی! زن سومی یه کی بود؟ اون پیر بود یا جوون بود؟ فامیل بود؟ برو رو ‏داشت؟

دولت خانم: الهی به زمین گرم بخوره که هر چی می کشم از دست اون می کشم، می دونی بتی ‏جون! زن سومی مایه تیله نداشت، آقامون با چه مصیبتی طلاقش داد. همه فامیل می گفتن این ‏دوتا فقط برای هم ساخته شدن، لال بشه زبون شون! ایشاء الله هر چی قد آقامونه سر اون ‏زنیکه مایه دار بی ریخت درآد. ‏

بتی: انگاری سومی یه رو نرو ته؟ دوست نداری در موردش حرف بزنی؟ ولی ببین دولت ‏جون! غیبت دل سوخته رو جلا می ده. بریز رو داریه هر چی داری؟‏

دولت خانم: اتفاقا، هر چی از اون لکاته دومی یه می ترسم، از این زن سومی یه نمی ترسم. ‏آقامون اصلا نمی خواست بگیردش، ولی اینقدر طرف خودش رو توی چشم مردم فرو کرده ‏بود که مجبور شد عقدش کنه…‏

بتی: یعنی می گی دوستش نداشت؟

دولت خانم: نه که فکر کنی روی حسودی می گم، ولی آقامون اصلا از همون اول از اون ‏زنیکه خوشش نمی اومد، اولندش که لیسانسه ادبیات بود و روزی هفت بار لیسانس شو می زد ‏تو سر آقامون، انگاری آقامون نهضت سوات آموزی رفته، دومندش درسته برورو داشت، ولی ‏از اون ددری ها بود که از صب تا شب یه لنگش خونه فرنگی ها بود و یه لنگش خونه رفیق و ‏رفقای قبلی اش، انگار نه انگار که شوهر کرده و باهاس حواس اش به حفظ خونه و زندگی و ‏آقابالاسرش باشه، دم به دیقه می رفت دیدن غریبون، اقامونم از دستش یه چشمش اشک بود و ‏یه چشمش خون…‏

بتی: لابد واسه خواهرشوهر و مادر شوهرش هم عشوه شتری می اومد. حالا برو رویی هم ‏داشت؟

دولت خانم: برو رو که داشت، ولی دائم هفت قلم آرایش می کرد و شیش جور لباس عوض می ‏کرد، من که اومدم خونه، فقط پنج تا کیسه زباله کفش و جوراب و زلم زیمبوش رو از خونه ‏ریختم بیرون. بالاخره یه کاری کرد که آقامون از همون دو سال اول ولش کرد. گفت: ولش ‏کردم ببینم آخرش به راه می آد یا نه….‏

بتی: حالا به راه اومد یا نه؟

دولت خانوم: خواهر! چه حرف ها می زنی شما! اگه به راه اومده بود که من الآن عروس اون ‏خونه نبودم، کس و کار اش همه شون وقتی می اومد خونه آقامون، لیسانس و دکتراشون رو ‏قاب کرده بودن تو دست شون و بوی عطر و ادکلن شون همه جا پخش بود، بالاخره آقامون ‏بهش گفت، اتاق اش رو جدا کنه و قسم می خوره که تو این سه سال آخر بهش رو نشون نمی ‏داده …‏

بتی: ولی خواهر، مردا از این حرف ها زیاد می زنن…‏

دولت خانم: شما آقامون رو نمی شناسی، یه تیکه جواهره، اصلا اگه سوفیالورن هم که می گن ‏خیلی زن بوده، پهلوش بی حجاب بشینه نگاش نمی کنه…‏

بتی: والله شانس آوردی کشور جون! تو صد تا مرد یکی این جوری نمی شه، حالا بگو ببینم، ‏شیطون! چطور شده بعد سه سال اومدی موهات رو مش کنی و آرایش خلیجی کنی و آرایش تو ‏عوض کنی.( نگاهی به ناخن هایش می کند) مانیکور پدیکورم بکنم؟

دولت خانم: هر کاری می تونی بکن، تتو هم بکن، می خوام چشم این مردم رو در بیارم….‏

بتی: نگفتی چی شده؟ نکنه شوهرت بهت بی محلی می کنه؟

دولت خانم: لال شه زبونت بتی جون! خدا نکنه، تا حالا هیچ شوهری این جوری زنش رو ‏نذاشته رو سرش حلوا حلوا کنه، یه دولت می گه، ده تا دولت از دهنش می ریزه. منم که ‏مظلوم و بی دفاع، همه پشت سرم قطار حرفه که می گن، ولی خدا از آقایی کمش نکنه، می گه ‏پشت سر این دولت حرف نزنین، تو تموم این سالها یکی مثل این دولت نبوده که این قدر به من ‏وفا کنه. مگه مرد چی می خواد، اگه پوله که چرک کف دسته، اگه بر و روست که وقتی واسه ‏غریبون باشه، می شه خار چشم آدم. این آقای مظلوم من پنج سال حرص همین برو روی فریبا ‏خانوم رو می خورد….‏

بتی: اسمش فریبا بود؟

دولت خانم: اسمش فریبا نبود، ولی این قدر خوب بود که همه بهش می گفتن فریبا…‏

بتی: حالا دیگه حرص نخور خانومم، جیگرت رو جلا دادی این قدر پشت سرشون حرف ‏زدی، بگو ببینم تو حالا بعد سه سال واسه چی اومدی سورمه وسمه کنی؟

دولت خانم: بخاطر چی؟ نخودچی! هیچی! بخاطر حرف مفت مردم. اولش به آقامون گفتن این ‏دختره دهاتی کیه ورداشتی آوردی خونه ات، آبروت رو می بره. منم رفتم خارجه، جلوی ‏فامیلاش که هر کدوم شون تو آمریکا مهندس ناسا هستن، آبروداری کردم، با خواهر شوهرم ‏رفته بودم مهمونی فامیلاشون، بهم گفت، عین یه تیکه ماه شده بودی، انگار دور سرت هاله ‏نور بود! منم این رو به در و همساده گفتم، اونها هم کردنش توی بوق. آقامون یه هفته با من ‏سرسنگین بودن. جون بتی! شوهر خواهرم می گفت، حالا درسته من برورویی ندارم، ولی ‏توی مهمونی تا من رسیدم، همه چنان به من خیره شدن که انگار یوسف وارد مجلس زلیخا شد. ‏دهن شون وامونده بود. ‏

بتی: دولت جون! من می فهمم تو چی می گی، از بس بانمکی، ولی این مردم که جنبه ندارن، ‏دیگه این حرف رو جایی نگو، شوهرت هم ده بار بشنوه، بهت بدبین می شه، هیچ وقت بهش ‏نگو مردم بهت نگاه می کردن، بگو من یه تیکه آشغال بودم، ولی همه بخاطر شما به من محل ‏می ذاشتن.‏

دولت خانم: واه! چه حرفی می زنی خواهر! مگه خودم حالی ام نیست؟ فکر می کنی واسه چی ‏اومدم آرایشگاه، در حالی که وقتی می خواستم بیام، آقامون گفت، اگه بخاطر منه، من همین ‏جوری خاطرخواتم، اگه بخاطر مردمه، خود دانی. منم واسه حرف مردم اومدم….‏

بتی: کسی پشت سرت حرف زده؟

دولت خانم: یکی نه، هزار تا، دشمن که یکی دو تا ندارم. سه ماه قبل مهمونی داشتیم، یه ‏عالمه، منم سالاد درست کرده بودم، گوجه فرنگی مون تموم شده بود، چنان غرغری کردن که ‏وسط ظهر رفتم پیش اصغر آقا تره بار فروش محله آقامون، بهش گفتم گوجه فرنگی می خوام. ‏ازش گرفتم، حالا همه می گن دولت خانوم گوجه فرنگی سر سفره اش نیست، دو ماه قبل هم ‏برنج مون تموم شد، آقامون نون خشک خورد و هیچی نگفت. ولی مگه ملت قبول می کنن، ‏باید سر سفره شون برنج باشه. رفتم از صندوق پول ورداشتم از اسپانیا و ترکیه میوه عید ‏خریدم که چشم مردم کور بشه، اما بدبختی یکی دو تا نیست. این بچه های آقامونم سیرمونی ‏ندارن، خونه مون شده امامزاده سرباز، هرچی صدقه بهش می دن، هیچی پول توش نیست. ‏امروز گوجه نیست، فردا مرغ تموم می شه، پس فردا گوشت نداریم، صاحب خونه هم اومده ‏اجاره خونه رو کرده سه برابر….‏

بتی: مگه نمی گی آقاتون پول داره، پس واسه چی هیچی توی خونه تون نداری؟

دولت خانم: چه می دونم خواهر! همون اول کار چهار تا فامیل رو آوردیم هر چی ملک و ‏املاک داشتیم دادیم به اونها آبادش کنن، حالا یکی یکی دارن خبر بد می آرن، یه روز این می ‏گه پول نداریم، یه روز اون یکی، منم زدم پسر خاله مو و دائی خودمو از خونه انداختم بیرون. ‏آقامون گفت، من کاری به کارت ندارم، هر کاری می خوای بکن….‏

بتی: خوب، حالا ببین، موهات رو های لایت کردم، می خوای رنگش کنم؟

دولت خانم: آره، بتی جون! دستت درد نکنه، آقامون یه دختر تو فامیل شون دارن، قبلا هم ‏موقعی که می خواست منو بگیره، خواستگاری اونم رفته بود، طرف موبوره و قد بلند، منم که ‏قدم کوتاهه، حداقل موهام رو بور کن، این روزها زنیکه موبور زیاد این ورا پیداش می شه ‏می ترسم یه سال دیگه اگه به خودم نرسم، آقامون اون رو بگیره و منم باهاس برگردم دهات ‏پیش ننه بابام.‏

بتی: می خوای اکستنشن کنم موهاتو؟ اروپایی خلیجی می خوای آرایش کنم یا مدل آفریقایی ‏بافت بدم که آرایش دولت بکلی عوض شه؟

دولت خانم: اولندش اروپایی خلیجی نگو، اروپایی خلیج فارسی درسته، یه بار رفته بودم طرف ‏دبی یکی به جای خلیج فارس گفت خلیج، منم نمی دونستم که این چیزا چیه هیچی نگفتم، بعدا ‏یک الم شنگه ای راه انداختن که الآن اقیانوس هندم تو خونه می گیم خلیج فارس. ولی مدل ‏اروپایی آرایش نکن، آقامون یکی از مدل چینی خوشش می آد، یکی از مدل آفریقایی، ‏اکستنشنم نمی دونم چیه، اما اگه آرایش دولت بهتر می شه بکن.‏

بتی: باشه، یه مدل آفریقایی می دم به موهات که بشی نلسون ماندلا، زیر ابروت رو هم ‏ورداشتم، این چی بود؟ توی این سه سال دست بهش نزده بودی؟ با موچین نمی شد ورداشت، ‏انبردست لازم داشت.( می خندد)‏

دولت خانم: حالا تو بخند بتی جون! ولی بعض مردها از زن این جوری خوششون می آد….‏

بتی: ایپلاسیون هم بکنم؟

دولت خانم: بکن خواهر، هر کاری می کنی بکن. نمی خوام یکی بگه یه مو از ماست دولت ‏بکشه بیرون. اون زن دومی یه که مایه دار بود، مادر زاد اپیلاسیون بود، ولی آقامون نمی ‏خواستش، علف باید به دهن بزی شیرین بیاد، ولی بتی جون! به حرف من گوش نکن، تو فقط ‏آرایش منو عوض کن.‏

بتی: ببین خانومی! اینجا هر روز صدتا کشور خانوم و مملکت خانوم و ایران خانوم می آن و ‏می رن، من می دونم این آقاها چی می خوان، تو فقط بگو آقاتون از چی ات ناراحته؟

دولت خانم: بتی جون! اگه به آقامونه که از هیچی ناراحت نیست. می گه تو همین جوری برای ‏من یه دنیا می ارزی، ولی من می ترسم، می گم نکنه یکی بیاد سر من رو بخوره. راستیاتش، ‏رفته بودم سراغ فامیل کاراکاس و بیروت و پشت کوه و سردشت، دیدم هیچی ندارن منم همین ‏جوری هرچی پول داشتیم دادم، الآن دیگه پول نداریم، خودم هم نمی دونم به کی دادم به کی ‏ندادم، حالا می ترسم دو ماه دیگه دوباره سر سفره نذری این ملت بگن دولت سفره اش خالی ‏یه، آقامون هم ناراحت بشه و بزنه از خونه بیرونم کنه. الآن هم این دختره موبور چشم سفید که ‏از قم اومده هر روز عشوه شتری می آد، یه هو دیدی اومد جام نشست.‏

بتی: کشور جون! ببین، من سی ساله توی این مملکت دارم آرایش عوض می کنم، حرف مردم ‏رو ولش، تو آرایش ات رو عوض کن، همه چی درست می شه. ضمنا آدرس یه کفاشی رو می ‏دم برو کفش پاشنه بلند بپوش که قدت بلند تر بنماد، به لباس تم برس، که آرایش می کنی معلوم ‏بشه.‏

دولت خانم: اتفاقا این رو باهات مخالفم بتی جون! اگه من دولت ام که می دونم آقامون از دولت ‏قد بلند خوشش نمی آد، وگرنه قبلی قدش بیست سانت از من بلند تر بود. آقامون می گه دهن ‏مردم رو ببند، من همین جوری ازت خوشم می آد.‏