بدون جامعه مدنی، دموکراسی عاقبتی ندارد‏

تقی رحمانی
تقی رحمانی

معروف است که امر پراکسیسی یعنی ایده کنش‌زا را باید ساده بیان کرد تا توان تأثیر گذاری آن دو چندان شود. در ‏حالی‌که مسأله تئوریک که امری ذهنی است را می‌توان پیچیده بیان کرد. می‌گویند شیخ ابوسعید ابی‌الخیر سخنرانی ‏را خود را شروع نکرده تمام کرد، چون کسی در میان مسجد چنین صدا داد که “خدا پدر کسی را بیامرزد که ‏برخیزد و گامی فرا پیش نهاد” چون مسجد از جمعیت مملو بود، این صدا در خواست کمک و حرکت از مردم ‏می‌کرد.‏

باز می‌گویند که شیخ چون این سخن شنید از منبر وعظ و خطابه پایین آمد و گفت “حرف این بود که این مرد زد”.‏

در دنیای نوشتاری و گفتاری مدرن هم ساده و هم پیچیده سخن می‌گویند و هم مختصر و هم بلند اما باید وصف ‏ساده گفتن هنری است که هرکس ندارد اما ساده گفتن با سطحی و سبک گفتن و نوشتن متفاوت است. آسان و ساده ‏گفتن و نوشتن محصول تجربه و توانایی در فن بیان و نوشتن است. بدون تجربه عملی و پراکسیسی، ساده نویسی ‏به سطحی نویسی ختم می‌شود.‏

اما این مقدمه را گفتم تا بگوییم که “بدون جامعه مدنی، دموکراسی در ایران عاقبتی ندارد.“‏

این سخن جدید نیست اما نحوه کاویدن و رفتار آن می‌تواند به راهی جدید منتهی شود.‏

اگر ساده بگوییم، دموکراسی به بانی نیازمند است. بانی دموکراسی روشنفکران، احزاب و دولت و حتی رسانه‌ها ‏نیستند، بلکه این‌ها همه شرط لازم‌اند، اما شرط کافی جامعه مدنی شکل گرفته و اندام‌وار است.‏

اما تا این‌جا قضیه که امری کلی است، را باید به تجربه ایران پیوندزد. بیش از صد سال است که از شکل‌گیری ‏پارلمان، دولت مدرن، احزاب در ایران می‌گذرد. و جامعه ما دارای دور حلزونی است. استبداد و هرج و مرج، ‏ثبات استبدادی و هرج و مرج با آزادی نیم‌بند و ناپایدار. به عبارتی آیا این دور را سر ایستادن نیست؟

دولت محوری آزادیخواهان باعث تغییر حکومت‌ها شده اما باعث تغییر رفتارها نشده، تاریخ صد ساله گواه این ‏ادعای تلخ و اما واقعی است.‏

اما دولت محوران در این زمینه سخن و حرف دارند آنان می‌گویند که نقش دولت در ایران بسیار مهم است و ‏فرصت و تهدید از دولت محوری نتیجه می‌شود و اگر دولت یا حاکمیت نخواهد جامعه مدنی پا نمی‌گیرد و در ‏نتیجه جامعه مدنی را سرکوب یا مهار یا کنترل می‌کند؟

منتقدان این دولت محوری از جمله نگارنده می‌گویند اما هرکس در خانه‌ی بتونی دولت رفت و مسؤولیت پیدا کرد. ‏یا رسم و آیین عوض کرد و با دموکراسی و عدالت قهر کرد و رسم سکندری آموخت و کلاه کج نهاد و ابرو بر ‏دموکراسی در هم کشید.‏

اما اگر این کارها را نکرد، از خانه دولت بیرون افتاد، یا کشتند (مثل امیر‌کبیر) یا منزوی کردند (همانند مصدق) یا ‏محاکمه و اخراج کردند (شبیه بنی‌صدر و بازرگان) یا بی‌اثر کردند (مانند خاتمی و امینی) پس این دور است.‏

اما دولت محوران در جواب می‌گویند که جامعه مدنی ضعیف مورد هجوم قرار می‌گیرد و توان ایستادن بدون ‏حمایت دولت را ندارد.‏

به عبارتی دولت محوران به شکل پنهان هم دموکراسی متعهد را باور دارند ما منتها برخی این امر اخلاقی و ‏جمعی آن را به ساختاری توصیه می‌کنند.‏

یعنی اخلاق‌گراها معتقدند که با آوردن مدیران سالم و اخلاقی می‌توان امور را اصلاح کرد در دوران انقلاب ‏جریان آزادیخواه لیبرال (همانند جیهه ملی و نهضت آزادی) این‌گونه می‌اندیشید اما ساختار گرایان (مثل چپ، ‏مارکسیست‌ها و مجاهدین خلق) معتقد بودند که با تغییر مناسبات و روابط از سوی دولت جدید راه دموکراسی و ‏عدالت هموار می‌شود.‏

کشمکش میان دولت محوران و جامعه مدنی باوران خود به دور حلزونی تبدیل می‌شود و عاقبت به ناامیدی مؤثر ‏ختم می‌شود. به عبارتی حاکمیت در ایران جامعه مدنی پذیر نیست و از طرفی جامعه مدنی آن‌قدر قوی نیست تا ‏حکومت را وادار به تعامل با خود کند.‏

اما این همه واقعیت است یا بخشی از واقعیت که به واسطه دولت محور جریان آزادیخواهی دچار بحران شده ‏است، به عبارتی درمان دموکراسی با نسخه دولت محوری معضل مزبور را حل نکرده، بلکه دو چندان کرده است.‏

اما راهبرد میانه چیست؟ نخست باید پذیرفت که دولت مهم است اما به دولت و حاکمیت باید چگونه نگریست؟ آیا ‏خانه ابدی است؟ یا خانه موقت؟ اگر خانه موقت است. پس خانه و محل استقرار دائمی نیروها و جریان‌ها کجا ‏می‌تواند باشد؟

بی‌گمان خانه دموکراسی خواهان مذهبی و غیر مذهبی جامعه مدنی است. در حقیقت، دولت محل چرخش و جامعه ‏مدنی محل استقرار دائمی است.‏

با توجه به این واقعیت است که باید پرسید: آیا درد ایران بی دواست و کار را باید به کرام‌الکاتبین سپرد یا باید ‏چاره‌‌ای اندیشید این چاره دو راهکار ذهنی و عینی دارد. در وهله اول طرح ذهنی و تئوریک مسأله است که ایده ‏دولت محوری باید به‌جای خود را به جامعه محوری بدهد و دولت ابزاری برای تقویت جامعه مدنی گردد. همچنین ‏در شرایط فعلی که امکان “تحقق تقویت عملی حقوقی و ساختاری نهادهای مدنی نیست. بلکه ضرورت باور نظری ‏تقویت نهادهای مدنی و آن هم نهادهای صنفی را فراهم آورد. چنین تلاش نظری را نباید دست کم گرفت و به آن ‏ارج ننهاد.‏

تلاش روشنفکران تئوریک و عمل سیاستمداران حزبی – سیاسی نقد اصولی دولت محوری است. البته این موضوع ‏به معنی بی‌توجه به نقش یا تسخیر دموکراتیک حکومت نیست.‏

‏ اما حاکمیت برای تحقق چه چیزیست؟ استحکام و قدرت‌مند کردن حکومت قانونمند به‌جای حاکمان؟ یعنی اتفاقی که ‏در جامعه در عمل رخ نداده و به لحاظ ساختاری حاکمان حتی حکومت قانونمند را ضعیف کردند.‏

اما راهکار دوم که با توجه به شرایط مناسب به‌وجود می‌آید و راه‌کار عینی یا تحققی نام دارد و با توجه به ایجاد ‏شرایط ذهنی مناسب این راهکار عملی قابل اجرا است چرا که در صد ساله اخیر رسم است که بزنگاه‌های بحران ‏حکومت‌ها در جامعه ما ناچار به باز شدن فضا تن می‌دهد در تاریخ ما بارها این حادثه رخ داده است. دید دولت ‏محورانه در این فضا در فکر تسخیر دولت یا سیاست مرده باد و زنده باد حاکمان است. در حالی‌که دید جامعه مدنی ‏و حوزه عمومی محوری لازم است که حمایت از هر حکومتی را به شرطی انجام دهد یا شرکت در هر حکومتی ‏را به‌دلیل و شرط انجام تقویت جامعه مدنی بپذیرد.‏

در این نوع راهکار به حکومت و نقش آن بی‌اعتنایی نشده، بلکه تعامل با حکومت بسته‌گی به تقویت جامعه مدنی ‏سپرده شده است.‏

حال اگر همه روشنفکران و احزاب ایرانی طرفدار دموکراسی و عدالت، کارنامه گذشته خود را با این دو ملاک ‏مورد قضاوت قرار دهند، می‌توانند خود را به مورد ارزیابی و نقد قرار دهند. در سایه چنین نقدی و توجه به ‏راهکار جامعه مدنی محوری با کمک حکومت، دور حلزونی تاریخ صد ساله را بگشایند، گشودن از کار فروبسته ‏جامعه ما، کاری بزرگ و سترگ، اما عملی است و به معنی شب‌هنگام چشم به‌راه بودن خوب است، اما به شرطی ‏که شب‌های تاریک مدام تکرار نشود. ‏