معروف است که امر پراکسیسی یعنی ایده کنشزا را باید ساده بیان کرد تا توان تأثیر گذاری آن دو چندان شود. در حالیکه مسأله تئوریک که امری ذهنی است را میتوان پیچیده بیان کرد. میگویند شیخ ابوسعید ابیالخیر سخنرانی را خود را شروع نکرده تمام کرد، چون کسی در میان مسجد چنین صدا داد که “خدا پدر کسی را بیامرزد که برخیزد و گامی فرا پیش نهاد” چون مسجد از جمعیت مملو بود، این صدا در خواست کمک و حرکت از مردم میکرد.
باز میگویند که شیخ چون این سخن شنید از منبر وعظ و خطابه پایین آمد و گفت “حرف این بود که این مرد زد”.
در دنیای نوشتاری و گفتاری مدرن هم ساده و هم پیچیده سخن میگویند و هم مختصر و هم بلند اما باید وصف ساده گفتن هنری است که هرکس ندارد اما ساده گفتن با سطحی و سبک گفتن و نوشتن متفاوت است. آسان و ساده گفتن و نوشتن محصول تجربه و توانایی در فن بیان و نوشتن است. بدون تجربه عملی و پراکسیسی، ساده نویسی به سطحی نویسی ختم میشود.
اما این مقدمه را گفتم تا بگوییم که “بدون جامعه مدنی، دموکراسی در ایران عاقبتی ندارد.“
این سخن جدید نیست اما نحوه کاویدن و رفتار آن میتواند به راهی جدید منتهی شود.
اگر ساده بگوییم، دموکراسی به بانی نیازمند است. بانی دموکراسی روشنفکران، احزاب و دولت و حتی رسانهها نیستند، بلکه اینها همه شرط لازماند، اما شرط کافی جامعه مدنی شکل گرفته و انداموار است.
اما تا اینجا قضیه که امری کلی است، را باید به تجربه ایران پیوندزد. بیش از صد سال است که از شکلگیری پارلمان، دولت مدرن، احزاب در ایران میگذرد. و جامعه ما دارای دور حلزونی است. استبداد و هرج و مرج، ثبات استبدادی و هرج و مرج با آزادی نیمبند و ناپایدار. به عبارتی آیا این دور را سر ایستادن نیست؟
دولت محوری آزادیخواهان باعث تغییر حکومتها شده اما باعث تغییر رفتارها نشده، تاریخ صد ساله گواه این ادعای تلخ و اما واقعی است.
اما دولت محوران در این زمینه سخن و حرف دارند آنان میگویند که نقش دولت در ایران بسیار مهم است و فرصت و تهدید از دولت محوری نتیجه میشود و اگر دولت یا حاکمیت نخواهد جامعه مدنی پا نمیگیرد و در نتیجه جامعه مدنی را سرکوب یا مهار یا کنترل میکند؟
منتقدان این دولت محوری از جمله نگارنده میگویند اما هرکس در خانهی بتونی دولت رفت و مسؤولیت پیدا کرد. یا رسم و آیین عوض کرد و با دموکراسی و عدالت قهر کرد و رسم سکندری آموخت و کلاه کج نهاد و ابرو بر دموکراسی در هم کشید.
اما اگر این کارها را نکرد، از خانه دولت بیرون افتاد، یا کشتند (مثل امیرکبیر) یا منزوی کردند (همانند مصدق) یا محاکمه و اخراج کردند (شبیه بنیصدر و بازرگان) یا بیاثر کردند (مانند خاتمی و امینی) پس این دور است.
اما دولت محوران در جواب میگویند که جامعه مدنی ضعیف مورد هجوم قرار میگیرد و توان ایستادن بدون حمایت دولت را ندارد.
به عبارتی دولت محوران به شکل پنهان هم دموکراسی متعهد را باور دارند ما منتها برخی این امر اخلاقی و جمعی آن را به ساختاری توصیه میکنند.
یعنی اخلاقگراها معتقدند که با آوردن مدیران سالم و اخلاقی میتوان امور را اصلاح کرد در دوران انقلاب جریان آزادیخواه لیبرال (همانند جیهه ملی و نهضت آزادی) اینگونه میاندیشید اما ساختار گرایان (مثل چپ، مارکسیستها و مجاهدین خلق) معتقد بودند که با تغییر مناسبات و روابط از سوی دولت جدید راه دموکراسی و عدالت هموار میشود.
کشمکش میان دولت محوران و جامعه مدنی باوران خود به دور حلزونی تبدیل میشود و عاقبت به ناامیدی مؤثر ختم میشود. به عبارتی حاکمیت در ایران جامعه مدنی پذیر نیست و از طرفی جامعه مدنی آنقدر قوی نیست تا حکومت را وادار به تعامل با خود کند.
اما این همه واقعیت است یا بخشی از واقعیت که به واسطه دولت محور جریان آزادیخواهی دچار بحران شده است، به عبارتی درمان دموکراسی با نسخه دولت محوری معضل مزبور را حل نکرده، بلکه دو چندان کرده است.
اما راهبرد میانه چیست؟ نخست باید پذیرفت که دولت مهم است اما به دولت و حاکمیت باید چگونه نگریست؟ آیا خانه ابدی است؟ یا خانه موقت؟ اگر خانه موقت است. پس خانه و محل استقرار دائمی نیروها و جریانها کجا میتواند باشد؟
بیگمان خانه دموکراسی خواهان مذهبی و غیر مذهبی جامعه مدنی است. در حقیقت، دولت محل چرخش و جامعه مدنی محل استقرار دائمی است.
با توجه به این واقعیت است که باید پرسید: آیا درد ایران بی دواست و کار را باید به کرامالکاتبین سپرد یا باید چارهای اندیشید این چاره دو راهکار ذهنی و عینی دارد. در وهله اول طرح ذهنی و تئوریک مسأله است که ایده دولت محوری باید بهجای خود را به جامعه محوری بدهد و دولت ابزاری برای تقویت جامعه مدنی گردد. همچنین در شرایط فعلی که امکان “تحقق تقویت عملی حقوقی و ساختاری نهادهای مدنی نیست. بلکه ضرورت باور نظری تقویت نهادهای مدنی و آن هم نهادهای صنفی را فراهم آورد. چنین تلاش نظری را نباید دست کم گرفت و به آن ارج ننهاد.
تلاش روشنفکران تئوریک و عمل سیاستمداران حزبی – سیاسی نقد اصولی دولت محوری است. البته این موضوع به معنی بیتوجه به نقش یا تسخیر دموکراتیک حکومت نیست.
اما حاکمیت برای تحقق چه چیزیست؟ استحکام و قدرتمند کردن حکومت قانونمند بهجای حاکمان؟ یعنی اتفاقی که در جامعه در عمل رخ نداده و به لحاظ ساختاری حاکمان حتی حکومت قانونمند را ضعیف کردند.
اما راهکار دوم که با توجه به شرایط مناسب بهوجود میآید و راهکار عینی یا تحققی نام دارد و با توجه به ایجاد شرایط ذهنی مناسب این راهکار عملی قابل اجرا است چرا که در صد ساله اخیر رسم است که بزنگاههای بحران حکومتها در جامعه ما ناچار به باز شدن فضا تن میدهد در تاریخ ما بارها این حادثه رخ داده است. دید دولت محورانه در این فضا در فکر تسخیر دولت یا سیاست مرده باد و زنده باد حاکمان است. در حالیکه دید جامعه مدنی و حوزه عمومی محوری لازم است که حمایت از هر حکومتی را به شرطی انجام دهد یا شرکت در هر حکومتی را بهدلیل و شرط انجام تقویت جامعه مدنی بپذیرد.
در این نوع راهکار به حکومت و نقش آن بیاعتنایی نشده، بلکه تعامل با حکومت بستهگی به تقویت جامعه مدنی سپرده شده است.
حال اگر همه روشنفکران و احزاب ایرانی طرفدار دموکراسی و عدالت، کارنامه گذشته خود را با این دو ملاک مورد قضاوت قرار دهند، میتوانند خود را به مورد ارزیابی و نقد قرار دهند. در سایه چنین نقدی و توجه به راهکار جامعه مدنی محوری با کمک حکومت، دور حلزونی تاریخ صد ساله را بگشایند، گشودن از کار فروبسته جامعه ما، کاری بزرگ و سترگ، اما عملی است و به معنی شبهنگام چشم بهراه بودن خوب است، اما به شرطی که شبهای تاریک مدام تکرار نشود.