”نگاه نو” تحلیل خود از انقلاب اسلامی را اینگونه آغاز می کند:
در آستانه 22 بهمن و سالروز انقلاب اسلامی ایران، خیلی ها در داخل کشور قصد دارند آیت الله روح الله موسوی خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را به نفع خود مصادره کنند و هرکدام از منظر خود، دیدگاه خود را به او نزدیک و منصوب بدارند. همین طور در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران نیز این اندیشه رواج دارد که انقلاب اسلامی را یک نفر انجام داد و عامل همه بدبختی های ملت ایران نیز همین یک نفر است!
در خواست نشریه
”باران در دهان نیمه باز” در حاشیه اعلام موافقت هیات نظارت با انتشار چند نشریه جدید که همگی در حوزه علوم قرانی و فصلنامه و پژوهش نامه هستند؛ می نویسد که هوس کرده امتیاز نشریه ای درخواست کند:
چند ماهیست که به این فکر افتاده ام بروم درخواست انتشار نشریه کنم. آدرسش را هم دارم. باید به یکی از ادارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مابین شهید مطهری و شهید بهشتی بروم و مدارک لازم را به همراه چندتا فرم پر کنم و تحویل بدهم. خیلی ساده است، منتها مثل امتحانی ست که سوال هایش خیلی ساده است اما جواب هایش خیلی سخت!
به گفته مطلعین در بهترین حالت، چهارسال طول می کشد تا نوبت بررسی درخواست مجوز من بشود؛دوستانی که سه سال پیش درخواست صدور مجوز نشریه را داده بوده اند هنوز مشغول سماق مکیدن هستند. تازه به تایید اهل نظر تقریبا محال است برای آدم روی و دل سیاهی مثل من مجوز انتشار مجله ای صادر شود.
خودبرتر بینی ایرانیان خارج کشور
”گوشزد” از برخی رفتارهای ایرانیان به خارج کشور رفته می نویسد و در پی آن خاطره ای هم از یکی از آنان باز می گوید:
من بیماران فراوانی از بین دوستان خارجه نشین دارم که اتفاقا اکثر آنها بسیار محترمند و هم صحبتی شان باعث افتخار من است. با این حال گاه با بیمارانی از ایرانیان مقیم خارج از کشور روبرو می شوم که احساس می کنند صرف اقامت آنان در خارج از کشور دلیل و نشانه ای است از برتری فرهنگی آنان. به عبارت دقیق تر چون اروپا از نظر فرهنگ از ایران برتر است لذا هر فرد ساکن اروپا از نظر فرهنگی از هر فرد ساکن ایران برتر است.
سقوط اخلاقی برخی مسئولان
”حاجی واشنگتن” در بازگویی برخی خاطراتش هنگام کار در صدا و سیمای ایران، از سقوط اخلاقی برخی مسئولان می نویسد:
یکی دیگر از مدیران کل که اتفاقا داماد یکی از علمای جلیل القدر بود، به خانمی که معلم زبان بود پیشنهاد داده بود که گوینده اخبار انگلیسی بشه. ولی تا زمانی که شرایط برای گویندگی خانم فراهم بشه، از او خواسته بود که منشی دفترش باشه. یک بار این خانم از من خواست ازش تست گویندگی انگلیسی بگیرم. بعد از تست بهش گفتم :همه شرایط رو برای گویندگی داری، ولی نه برای انگلیسی. حاج آقا بهتره شما رو برای گویندگی فارسی معرفی کنه!”
مدتی گذشت و گندش در اومد که قضیه گویندگی او این حرفا نبوده. آقای مدیرکل کار دیگری با این خانم داشته و یک خونه مجردی هم اجاره کرده. گندش داشت به بالاها هم می کشید و یکی از معاونین سازمان رو گرفتار می کرد که به خاطر نزدیکی انتخابات مجلس هفتم، قضیه مسکوت ماند. معاون مربوطه به کارشون ادامه دادن، مدیرکل مربوطه با حفظ سمت به یک سازمان دیگر منتقل شد و خانم منشی به کلاس زبان برگشت.
این بار پرچم سازمان ملل
”وسوسه ای به نام بودن” می نویسد یا آتش زدن پرچم سازمان ملل در تظاهرات های اخیر موافق نیست:
اول از همه روشن کنم که من هم موافق سیاست اسرائیل در غزه نیستم. به سکوت سازمان ملل در قبال بحران غزه و فلسطین اعتراض دارم. به وتوی قطعنامههای فلسطین در سازمان ملل توسط ایالات متحده و اعمال نفوذ این کشور هم همین طور. اما این دلیل نمیشود آتش زدن پرچم این سازمان را تأیید کنم.
یادمان باشد سازمانی که داریم پرچمش را آتش میزنیم 192 کشور عضو دارد و ما نه تنها به ماهیت این سازمان بلکه به کلیه اعضای آن توهین میکنیم. یک ادبیاتی در جمهوری اسلامی متداول شده که به هیچ رو با دیپلماسی و احترام گذاشتن به حقوق بینالمللی سازگار نیست.
موقع اظهارنظر، منصف باش
”کولی کنار آتش” از اظهارنظر یک منتقد سینما نسبت به پرسپولیس، فیلم معروف مرجان ساتراپی دل آزرده است:
به نظرم، آدم وقتی نمیتواند دربارهی یک فیلم، درست و صادقانه اظهار نظر کند، اگر صحبت نکند، اتفاق خاصی نمیافتد. راستش خیلی دلم میخواست آنجا بودم و ازتان سوال میکردم؛ انیمیشن “پرسپولیس”، کجا درباره مسئله زندانیان سیاسی، دروغ گفته و اغراق کرده است؟ بر خلاف نظر جنابعالی که از قضا منتقد صاحبنامی هم هستید، جسارتآ اعتقاد دارم، این انیمیشن زبان و روایت صادقانهای دارد و به جز مواردی که از اصل با چپها مهربانتر است و همذاتپندارانه به حضور و مبارزهشان در تاریخ معاصر نگاه میکند، کاملا منصف و صادق است.
نگاه “ساتراپی” به تاریخ قبل و بعد از انقلاب، جدا از آن موارد مهربانانه نگاه کردنش به جریان چپ، به نگاه طبقه متوسط جامعه ما ـ اتفاقآ- نزدیکتر است. واقعآ، از عصر که این خبرها رادیدهام، ماندهام که چرا باید طوری دربارهی این فیلم حرف زده باشید که معلوم نباشد، این «معززی نیا»ست یا «مسعود ده نمکی»؟!
پینک فلوید و رادیوهای پارازیت دار
امید حبیبی نیا در “آینه های روبرو”راوی خاطراتش از نخستین روزهای انقلاب تا حالاست:
وقتی بعد از دستگیری به اتاقم بازگشتم لخت و برهنه بود. نه پوسترهای انقلابی، نه نوارهای غربی و یا انقلابی، آرشیو نشریات، دهها کتاب قطور سیاسی و فلسفی ونه حتی چهار جلد دفتر خاطرات عزیزم… فقط میز خالی ام مانده بود که غریبانه به من زل زده بود و من به او…
باز شروع کردم از کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران با پرس و جو و مکافات و ترس و لرز بعضی از آن کتابها را تهیه کردم و در جایی مخفی کردم. دیگر اثری از نوارهای انقلابی نبود اما هنوز می شد این طرف و آن طرف نوارهای غربی را یافت و موسیقی الکترونیک که بیش از همیشه مناسب حال روزهای سیاه اعدام و ترور و خفقان بود و “پینک فلوید: دوال” روز و شب مان شده بود. پینک فلوید و مخفیانه نشریات زیر زمینی را خواندن و سوزاندن یا رادیوهای پارازیت دار گوش دادن.
بهترین راه سکوت کردن است
”کشور دلواپسی” توصیه اش به شرکت در انتخابت مجلس هشتم را پس گرفته است:
من اشتباه کردم گفتم شرکت کنید. لطفآ شرکت نکنید! من اشتباه کردم گفتم سیاسی بودن خوب است. هیچ هم خوب نیست! من اشتباه کردم درباره سیاست نوشتم. به هیچ وجه دخالتی نداشته باشید! من اشتباه کردم. شما اشتباه نکنید!
مهم واکنش نشان دادن است پس برگه رای تان را در قلک خانه تان بیندازید! نه به حضور سرسبزتان برای شرکت دسته جمعی نیاز داریم، نه به صورت قطعی تحریم کنید. چون نماینده ای نیست که به او رای دهید! نتیجه منطقی : چرا نمی فهمم که باید سکوت کرد به جای این همه حرف و شعار و واکنش های احساسی و ناگهانی؟! بهترین راه سکوت کردن است. این جامعه به التهاب نیازی ندارد. به حد کافی شعار داده است و باید در خودش فرو رود و فکر کند و زندگی کند تا در زمانه ی امیدوارانه ای که دور نیست بهترین گزینه را برای ادامه ی حیات انتخاب کند. باید سکوت کرد
جامعه باز و دشمنانش!
”مجید زهری” در پستی تحت عنوان جامعه باز ودشمنانش چنین می نویسد:
من اگر بخواهم شاخصههای یک نویسندهی مدنی و شهروند جامعهی مدرن را بر اساس ارجحیت فهرست کنم، نخستین آنها “حضور با هویت” خواهد بود. انسان تا با شناسنامهی خودش نایستد، به عنوان یک فرد نمیتواند اهمیت داشته باشد.
هر کسی در این دنیا دیدگاههای سیاسی و اجتماعی ویژهی خودش را دارد. همهی انسانها اما شهامت بازگویی و نشاندادن آنچه میاندیشند و آنچه هستند را ندارند. از همین رو، برای مخفیکردن واقعیت وجودی خود، از قالبی به قالبی دیگر میخزند. به واقع خود این افراد، یکی به خاطر ترس از روشدن دستشان و دیگری وقوف به ناسالمبودن و حقانیتنداشتن خود، رو بازی نمیکنند و چیزی را در ویترین میگذارند که متاع اصلی آنها نیست.
قرار بود مسائل را حل کنند
”وبلاگ پویا” نگاهی دارد به کتاب “نظریه حکومت قانون در ایران” نوشته سید جواد طباطبائی:
کتاب به نوعی، نقد نظرات دکتر آجودانی به نام “مشروطه ایرانی” هم هست. و بخصوص در مورد رساله ی ”یک کلمه” مستشارالدوله که نویسنده در رساله اش با آوردن نقل قول هایی از قرآن و مقایسه ی آنها با بعضی مواد قانون اساسی فرانسه می خواست ثابت کند که قوانین مدرن که در قانون اساسی فرانسه وجود دارند، هیچ منافاتی با قوانین اسلامی ندارند و حتی پیش از آن قرآن و فقه اسلامی همه ی آنها را مطرح کرده اند.
به نظر طباطبائی این برداشت ها و تلاش کسانی مثل مستشارالدوله، تعادلی میان نظام سنت و نظام تجدد ایجاد می کرد. در حالیکه آجودانی روی تقلیل گرایی و درهم آمیزی مفاهیم مهم تجدد مثل ملت، آزادی، پارلمان، قانون، حقوق ملت و مانند اینها توسط امثال مستشارالدوله تاکید می کند. به نظر من هم، بر خلاف نظر طباطبائی، مفاهیم دینی که مستشارالدوله تلاش می کرد ثابت کند فرقی با مفاهیم مدرن ندارند. در یک چارچوب اجتماعی و اندیشگی دیگر بوجود آمده بودند و قرار بود تا مسائل جامعه ی سنتی را حل و فصل کنند.
آقای بورقانی، راحت شدید!
”خورشید خانوم” نامه ای به بورقانی نوشته است:
آقای بورقانی، راحت شدین. به قول نیکان رفتین یه جایی که سانسور نیست دیگه. حتما خبر بستن مجله زنان رو قبل از رفتنتون شنیده بودین. حتما اونم به قلبتون فشار وارد کرده بود. شما که اینقدر زهراتون رو دوست داشتین و نوشته هاتون رو می دادین بخونه نظر بده. شما حتما زنان براتون مهم بود. آقای بورقانی، راحت شدین که رفتین، اما انگاری با رفتن تون امید نسل نفرین شده من رو هم با خودتون بردین.
همون نسل خوش خیال و خامی که با تعجب صفحه های رنگی روزنامه جامعه رو ورق می زد و کف کرده بود از اینکه داره یه جمله هایی رو تو یه روزنامه می خونه که شبیه هیچ جمله ای تو روزنامه های قبلی اش نبود.
کارمان از این حرفها گذشته است
یادمه یک بار یکی از دوستان عزیزم در نظرخواهیام نوشته بود که این همه احمدینژاد به مردم ایران توهین میکنه، چرت و پرت میگه، چرا شماها عصبانی نمیشید و ازش شکایت نمیکنید و همیشه به شوخی میگیریدش؟!
والا کار ما از گریه گذشتهست به سرنوشت خودمون میخندیم. هر وقت احمدینژاد لب وا میکنه و سخنرانیش پخش میشه، از فرداش تو کوچه و خیابون و مغازه و تاکسی و هر جای دیگری حرف از حرفای اونه، اونم با خنده و شوخی. اگه بخواهیم شکایت کنیم باید دم دیوان لاهه بست بنشینیم! اون وقت کی تو صف نون و اتوبوس و شیر و ماست و بانک و بقیهی چیزا وایسه؟
خاصیت جهان سومی بودن
بدترین و سیاه ترین دوران سیاسی-اجتماعی در ایران مصادف بود با بهترین دوران زندگی من. چه نشسته ام اینجا غصه می خورم که آقای خامنه ای با آقای خاتمی دعوایش شده و اصلاحات به باد فنا رفته و دوران سیاه نظامی گری در پیش است و همه ما نابود خواهیم شد. در بدترین شرایط، این مردمان ما بهترین روزگار را برای خودشان ایجاد می کنند.
این خاصیت خلاق جهان سومی شان است. تمام پول نفت را هم اگر آقایان بریزند در جیب حامیان شان که در روستا ها و مناطق محروم رای بخرند، باز هم همان روستاییان که به اینها رای داده اند می روند ساز دستشان می گیرند، تمرین می کنند، گروه موسیقی تشکیل می دهند، دو تا برای رهبر می زنند، دو تا برای دل خودشان. سپس می آیند در جشنواره موسیقی فجر شرکت می کنند و وقتی عوامل امنیتی حواس شان نیست یک دو تا قر بند تنبانی هم می دهند!
برویم دنبال کارمان!
محمد جواد کاشی در “زاویه دید” می نویسد:
دامنه گسترده رد صلاحیتها یک پیام آشکار دارد: دوستان اصلاح طلب، بازی عوض شده است، تا اطلاع ثانوی به کار و بار و زندگی خصوصیتان بپردازید، در اطاق سیاست به روی شما بسته شده است. توجه شما را به عکسی هم که به دیوار آویخته شده جلب میکنم: لطفاً آرامش خود را حفظ کنید، سکوت.
البته هنوز هم امیدوارم که اخبار روزهای آتی این قاعده را دگرگون کند.
اما اگر قاعده بر همین منوال بود، میتوان فریاد زد که دیکتاتوری است، فضا را غیر رقابتی کردهاند، فضا نظامی شده است. میتوان افسوس خورد و به طرف مقابل گوشزد که اصلاً کار خوبی نمیکند. میتوان گفت که این انتخابات مشروعیت ندارد و….اینهمه به قوت خود باقی است، میتوان همه این سخنها را گفت، اما چیزی تغییر نمیکند، به تدریج بار و بنه را جمع باید کرد به کار و زندگی خصوصی پرداخت.