بی دست، پای سفره نان

نویسنده

behzadmehrani.jpg

‏می زنم من گر ره خلق ای رفیق

در ره شرعی تو قطاع الطریق ‏

خبر بیش از یک جمله نیست. دست و پای پنج نفر را در زاهدان به جرم سرقت قطع کردند.این جمله ی ‏اخباری کوتاه اما می تواند خواب را از چشمان آدمی برباید.می تواند ساعت ها ذهن ما را به خود مشغول ‏کند و آرامش ما را مغشوش و مخدوش سازد.کلمات بسیاری در مغزم آمد و شد می کنند.حقوق بشر، کرامت ‏انسان، خلیفه الله، گناه، جرم، تناسب، قانون، اصلاح، وکیل، پرتاب از کوه، سنگ سار، …‏

می گویند اینان قطاع الطریق بوده اند، چون حرامیان راه بسته اند و راه زنی کرده اند.نا خود آگاه یاد سخن ‏ابوذر غفاری می افتم، هر چند سال هاست که این شعارها جذبه و جذابیت پیشین خود را برایم از دست داده ‏اند: “در شگفتم از کسی که در خانه اش نانی نمی یابد و با شمشیر آخته اش بر مردم نمی شورد”. آن کس که ‏در سفره اش نشانی از نان نمی یابد و سر پناهی جز سقف آسمان ندارد، عجب مدار که بر خلق خدا حمله برد ‏تا نانی به زور بستاند.آنچه عجیب است و حیرت افزا، غفلت زعمای امور است در فراهم آوردن امکانات ‏معیشتی مردم، که از قدیم گفته اند:شکم گرسنه ایمان نمی شناسد.آن غول مهیب انسان کش که مستحق قطع ‏دست و پا است فقر است.فقری که ره زن جسم و جان آدمیان است.بریدن دست و پای انسان ها، پاک کردن ‏صورت مسئله ای است که خود طراح آن بوده ایم.آن که حکم به قطع دست و پا می دهد گویا درس “اکل ‏میته” را فراموش کرده است.درسی که به او آموخته است، آن جا که گرسنگی به شکار جان آدمی آمده، می ‏توان از گوشت مردار نیز ارتزاق کرد.‏

از ضرورت هست مرداری مباح

بس فسادی کز ضرورت شد صلاح

کدام لقمه ی نانی را در سفره ی او گذاشته اند، که او به سفره ی دیگران یغما برده است؟ او را مشغول کدام ‏پیشه کرده اند که او راه زنی را بر گزیده است؟ بریدن دست و پا چاره ی کار نیست. او اگر از این پس ‏بخواهد نان از عمل خویش خورد با کدام دست و پا این کار میسر است؟ آیا این گونه حل کردن یک مسئله، ‏مسائل غامض و لاینحل دیگری را بر جای نخواهد گذاشت؟

از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد؟

منبع: وبلاگ حقوق بشر و فردگرایی