سیاست از نگاه ایرانی

محمد صفریان
محمد صفریان

safar.jpg

 

“الخیر فی ما وقع”، “فکر نکن! هر چی دلت گفت همون کار رو بکن”، “تا یار چه را خواهد و میلش به که باشد”، “حتما یک خیری توش هست”، “بهش فکر نکن، باورش کن”

و…

کمی به جملات بالا دقیق شویم. عباراتی از این دست چه میزان از شالوده فکری- کلامی امروز ایران را بنیان نهاده اند؟

چه عاملی(و البته، یقینا عوامل) باعث گشته جایگاه تفکر در نزد ملت ایران بدین جا برسد که گاه برداشت عمومی در باره شخص متفکر بسان فردی است که برای یافتن منافع فردی از آزار و اذیت دیگران و بر هم ریختن آرامش آنها باکی ندارد.

آیا در ستایش جنون و ابن الوقتی سخن گفتن و دستچین کردن ابیات ادبیات عرفانی ما امری مطابق میل حکومت و متفکران نظام جمهوری اسلامی نیست؟

آیا راضی بودن از وضعیت به هم ریخته جامعه و جستجو کردن خیری پنهان در روزگاری که حتی حقوق ساده اجتماعی نیز از فرد و خانواده ایرانی گرفته شده است، ریشه در تبلیغی وسیع برای “ فکر نکردن” ندارد؟

با یک نگاه حتی سطحی در ادبیات ایران، به راحتی قابل مشاهده است که شعرا و فیلسوفان ما تفکر و دیوانگی را با هم ستوده اند و هر گز در وصف بیفکری دائم ومادام العمر سخنی به میان نیاورده اند.

همین حافظ شیراز که به خال هندوی یار، سمرقند و بخارا میبخشد و به می سجاده اش را رنگین میکند، و در ستایش عشق و زیستن در اکنون، آتش و شور به جان کلمه میریزد، بارها به صراحت از تغییر قضا و قدر میگوید و از بر هم زدن چرخ و نپذیرفتن زبونی از دور گردون سخن می گوید.

دوری از تفکر تا بدانجا در ناخوداگاه اجتماعی ما ریشه دوانده است که علاوه بر روابط اجتماعی ساده، از تمامی علوم مبتنی بر تفکر نیز دوری میگزینیم و آنان را به کل، علومی منسوخ و گاه حتی خطرناک میشماریم.

سیاست نیز به عنوان یکی از علوم استوار بر اندیشه و تفکر، در نزد ایرانیان، جامه شیاطین بر تن دارد و تنها برازنده افراد جاه طلب و دنیا دوست شناخته میشود.

واقعاً سیاست در نگاه ما ایرانیها چرا اینقدر سیاه و کثیف و بی والدین تعریف میشود؟ چرا بزرگترها به کوچکترها سیاستمدار شدن را توصیه نمی کنند؟ آیا سیاست هنوز در نزد ما ایرانیها به عنوان یک علم وحرفه ای آبرومند تعریف نشده است و یا اینکه تعریفهای ارائه شده در خصوص سیاست هیچکدام مقبول سلیقه ملت ایرانی نیفتاده است؟

بحث در حوزه سیاست نظری از دیر باز در تمدن های کهن مرسوم بوده است. افلاطون در کتاب جمهور خود از سیستم اداره یک جامعه سالم میگوید و اینکه چه فرد یا گروهی برای حکومت کردن، صلاحیت بیشتری دارند.

چراغی که در یونان باستان افروخته شد تا به امروز در غرب روشن است و فضائل اندیشیدن و شیوه های صحیح مملکت داری بر هیچ کس پوشیده نیست. اما اینکه چرا این ارثیه کهن در نزد سیاسستمداران امروز ایرانی کمتربه یادگارمانده است، موضوعی است در خور توجه.

پیشینه تاریخی و رفتار بسیاری از ناسیاستمدارانی که برحسب شانس ویا توطئه ای موفق شدند تا بر کرسی قدرت تکیه بزنند، آنچنان حافظهء تاریخی بعضی از ما ایرانیها را آزرده است که حتی رفتار سیاستمداران بزرگی چون امیرکبیر، قوام و مصدق هم نتوانست این ذهنیت منفی و مسموم را مرتفع نماید. با این اشاره کوتاه تاریخی پرسشی دیگر در زمین ذهن خانه میکند، که مردمی با چنین ذهنیت سیاه به سیاست، چگونه متصور داشتن رهبران سیاسی روشنگر و پیشرو می باشند؟

باورهایی که با گذشت سالیان دراز در هیات پایه های فرهنگی در آمده اند، درهر جامعه ای اصلی ترین سنگ بنای پرورش دیدگاهای سیاسی رهبران آن کشور می باشند. اما آنچه امروز در خانواده های ایرانی در همان ابتدای راه زندگی به فرزندان با جدیت تمام توصیه می شود دوری جستن از سیاست و اندیشیدن در امر رهبری جامعه است. امروز با وجود آنکه نسل جوان ایرانی با اشتیاق بسیار درراه کامیابی از محصولات اندیشه مدرنیته گام بر می دارد اما متاسفانه عده قلیلی ازجوانان به دنبال درک صحیح این اندیشه و نقش آن دررهبری زندگی بشر هستند.

آنچه مسبب سعادت یک ملت است “هرچه که باشد” درنهایت میبایست به گونه ای رهبری شود.

عده ای چنین میپندارند که سیاست، علمی است مرتبط با زندگی بشر ومدعیان سیاست بدور از دیدگاه سیاسی شان نمی توانند، دستیابی و حفظ قدرت را به رشد وتعالی بشر ارجحیت دهند و اگر چنین کنند ازخود و سیاست چهره ای کریه به نمایش خواهند گذاشت.

سیاست در زندگی اجتماعی بشر لحظه به لحظه نقش آفریده و خواهد آفرید اما متاسفانه این التزام در فرهنگ و اجتماع ایرانی امروز از بی مقدارترین موضوعات مورد بحث خانوادها شده است. جامعه ای که مردمانش برای هر حرفه ای تخصص را ملاک ارزش گذاری می داند، در مواجه با سیاستمداران هرگز چنین توقعی را منطقی نمیپندارد و با افتخار از حضور مردان و زنان بی تخصص در امور سیاسی دفاع و نهایتاً قدردانی می کند.

در ساختار سیاسی امروز ایران، آن هم در بهترین شرایط، حضور جمعی معلمان ونه حقوقدانان در کنار نظامیان و وعاظ نه رهبران احزاب و مدرسین دانشگاه مجموعه ای است که آگاهانه و یا از سر اشتباه، امروز سرنوشت مردمی را بدست دارد که همان مردم در ترسیم فردای امن و همراه آرامش، برای فرزندانش آنها را ازتفکر و سیاست باز می دارد.