در شرایطی که دو طرف منازعه ی تهران و واشنگتن بی محابا بر طبل جنگ می کوبیدند و فضای تیره و نگران کننده ای را در جهان، به ویژه برای صلح جویان و صلح طلبان ترسیم می کردند، انتشار گزارش 16 نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در مورد چشم انداز برنامه ی هسته ای ایران، آب سردی بر آتش این بازی ریخت و نوعی “انفجاری خبری” را در فضای رسانه ای و افکار عمومی جهان شکل داد که “صدای طبل” را به میزان زیادی تحت الشعاع خود قرار داد.
همانگونه که پیش بینی می شد گمانه زنی ها و تحلیل های ضد و نقیض در مورد پیامد انتشار رسمی این گزارش، از همان دقایق اول روی آنتن رفتن مفاد آن آغاز شد و مقام های کاخ سفید و شخص بوش، و مسئولان سیاست خارجی ایران و شخص احمدی نژاد هر یک به تحلیل و تفسیر یک جانبه ی این واقعه پرداختند و دیگر کشورها نیز بسته به علائق و منافع خود زاویه ی مطلوب خویش را پر رنگ و برجسته ساختند.
به نظر می رسد که تجزیه و تحلیل مفاد این گزارش و نتایج و تبعاتش- دست کم تا روشن شدن تصمیم رسمی شورای امنیت سازمان ملل در قبال برنامه هسته ای ایران- کماکان در صدر اخبار، مصاحبه ها و گزارش های رسانه های داخل این دو کشور و حتی ممالک دیگر باشد و با گذشت هر چه بیشتر زمان، مسائل حاشیه ای وسیعتر و گسترده تر وارد متن شود. اما تا این زمان، در این مورد اتفاق نظر نسبی وجود دارد که انتشار این گزارش حاکی از این نکته ی مهم است که جناح رایس و وزارت خارجه ی آمریکا در قبال جناح چینی و نظامیان قوت گرفته و لذا احتمال دست بالا داشتن جنگ افروزان کمتر شده و خطر بروز جنگ و درگیری به میزان زیادی کاهش یافته است.
اما نکته ای که در میانه ی بحث ها و تحلیل های ممکن است مغفول بماند و به حاشیه برود، این است که دولت آمریکا به صورت حساب شده، بخش های غیرسری و غیرمحرمانه این گزارش را با نیت خاص و با هدف اثر گذاری بر روی تصمیم اعضای شورای امنیت سازمان ملل، در آستانه ی نشست سرنوشت ساز کشورهای موسوم به “پنج به علاوه یک” علنی کرده است، و گرنه می توانست انتشار آن را چند هفته ای به عهده ی تعویق بیندازد.
باید توجه داشته باشیم که این مجموعه ی منسجم دربر گیرنده ی 16 نهاد اطلاعاتی- امنیتی آمریکا- که پس از حوادث 11 سپتامبر و دخالت نظامی آمریکا در عراق در چارچوب دفتر “مدیریت اطلاعات ملی” شکل گرفت- وظیفه ای ندارد، جز “نظارت و مدیریت بر اجرای برنامه اطلاعات ملی در این کشور” و جایگاهش چیزی نیست، جز “ مشاور اصلی رئیس جمهوری، شورای امنیت ملی و شورای امنیت داخلی در امور اطلاعاتی” آمریکا. به این دلیل گزارش های آن، و حتی زمان دقیق و طراحی شده مطبوعاتی شدن اطلاعات غیرمحرمانه همگی در جهت “منافع ملی” آمریکا است و این گزارش خاص بخشی از کارزار جنگ روانی حاکم بر فضای روابط تهران- واشنگتن و تاثیر گذاری بر آرا و نقطه نظرهای دیگر کشورهای ذیربط و ذینفع.
در این میان، غیرمنطقی و غیرعاقلانه نیست اگر تصور شود بین اهداف بلند مدت و میان مدت، و برنامه های کوتاه مدت حاکمیت آمریکا- با وجود اختلاف ها و رقابت های حزبی- یک هم سویی و هم آهنگی نیز وجود دارد و همچنین بین بخش های غیرمحرمانه ی منتشر شده و قسمت های سری و محرمانه ی توزیع شده میان رهبران جناح های سیاسی آمریکا نیز نوعی تقارن و تباین برقرار است.
با عنایت به این مهم، ابتدا باید این سوال مطرح شود که علت انتشار این گزارش پیش از نشست رسمی کشورهای موسوم به 1+5 متشکل ازآمریکا، فرانسه، انگلیس، روسیه و چین به اضافه ی آلمان، و در پی آن جلسه ی رسمی شورای امنیت ملی سازمان ملل چه بوده است و کاخ سفید چه منافع کوتاه مدت و بلند مدتی را در این زمینه دنبال می کرده و می کند؟
مروری بر نکات کلیدی این گزارش شاید بتواند راهنمایی باشد برای درک بیشتر سمت و سوی گزارش و نیات پنهان تهیه کنندگان آن.
- با اطمینان بالا اعلام میکنیم که تهران در پاییز 2003 برنامه تسلیحات هستهای خود را متوقف کرد. با اطمینان بالا میگوییم که این توقف دستکم تا چند سال طول کشید((DOE وNIC با اطمینان متوسط اعلام کردند که توقف این فعالیتها حاکی از توقف همه برنامه تسلیحات هستهای ایران است ).
- برداشت ما این است که این برنامه (تولید سلاح هسته ای) احتمالا به خاطر فشار بینالمللی متوقف شده است و این نشان میدهد که ایران بیش از آنچه که ما فکر میکردیم در برابر اعمال فشار حساس و آسیب پذیر است.
- ارزیابی ما در ارتباط با اینکه ایران این برنامه را در واکنش به فشار بینالمللی در سال 2003 متوقف کرد، خاطر نشان میکند که تصمیم تهران بیش از آنکه مبتنی بر تعجیل برای دستیابی به یک سلاح بدون در نظر گرفتن هزینههای سیاسی، اقتصادی و نظامی باشد، برمبنای یک رویکرد هزینه - فایده است. این امر به نوبه خود نشان میدهد که ترکیب تهدیدهای ناشی از تشدید توجه دقیق و فشار بینالمللی در کنار استفاده از سایر روشها برای ایجاد فرصتهایی برای تامین امنیت، پرستیژ و اهداف ایران در زمینه اعمال نفوذ منطقهای- اگر اعتماد و اطمینان سران ایران را جلب کند - تهران را به ادامه توقف فعلی برنامه تسلیحات هستهای ش تشویق میکند. مشخص کردن نوع این ترکیب دشوار است.
- با اطمینان بالا میگوییم که این توقف در واکنش به تشدید توجه دقیق و فشار بینالمللی ناشی از برملا شدن فعالیت هستهای اعلام نشده ایران در گذشته صورت گرفت.
- با اطمینان متوسط معتقدیم که تهران برنامه تسلیحات هستهای خود را تا اواسط سال 2007 از سرنگرفت، اما نمیدانیم که آیا این کشور در حال حاضر قصد تولید تسلیحات هسته ای دارد یا خیر. با اطمینان متوسط به بالا اعلام میکنیم که تهران دستکم گزینه تولید تسلیحات هستهای را برای خود بازگذارده است.
چنانچه ملاحظه می شود روح حاکم بر این بخش از گزارش که منافع کوتاه مدت آمریکا را نشانه رفته است این است که آنچه موجب کنار گذاردن برنامه ی تولید سلاح هسته ای ایران و از سر نگرفتن آن شده است، یک مسئله بیش نبوده است، و آن “تشدید فشار بین المللی”، هماهنگ شده در میان پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل به علاوه آلمان، با همراهی اکثر کشورهای جهان- حتی اکثر متحدان سیاسی و اقتصادی نزدیک ایران که در ماجرای برنامه هسته ای روز به روز خود را با منافع کشورهای غربی هماهنگ کرده اند.
این نتیجه گیری در واقع چیزی نیست جز اینکه سیاست های از پیش تصویب شده ی دولت بوش مبتنی بر کنار گذاردن سیاست تک روانه ی حداکثری همچون ماجرای عراق و روی آوردن به کسب اجماع بین المللی بر پایه حداقل ها، تا حد زیادی تا کنون ثمربخش و اطمینان ساز بوده است. این امر راهبرد نویسان و طراحان برنامه های سیاسی آمریکا را به صورت فزاینده ای به این سمت رهنمون ساخته است که برای از بین بردن نگرانی های متحدان و منتقدان کاخ سفید، باید سیاست گام به گام اعمال فشار بر حکومت ایران را همچنان دنبال و در صورت امکان تشدید کرد. لذا، انتشار چنین گزارشی در این شرایط خاص می تواند بخشی از سناریوی مدون سیاستگزاران واشنگتن در جهت اعتمادسازی و اطمینان بخشی به این گروه از کشورها باشد، در قبال گرفتن امتیاز تصویب قطعنامه ای جدید- هرچند ضعیف- اما با اتفاق آرای قطعنامه ی سوم شورای امنیت در جهت تشدید محاصره ی تسلیحاتی- اقتصادی ایران.
این گزارش در میان مدت نیز همان رویکرد هماهنگ محاصره ی تسلیحاتی- اقتصادی ایران را که خود مبتنی بر خط مشی “صلح مسلحانه” است، دنبال می کند. باید توجه داشت که از سه گزینه ی مشخص و تعریف شده ی؛ نزدیکی و در نهایت برقراری روابط سیاسی میان تهران- واشنگتن؛ حفظ شرایط “نه جنگ- نه صلح ” ؛ و بالاخره، درگیری نظامی محدود یا جنگ گسترده و همه جانبه - که بوش آن را انتقال گزینه ی عملیات نظامی از روی میز به اتاق جنگ پنتاگون مطرح می کرد و می کند. در این سال ها، کاخ سفید با وجود کوبیدن بر طبل جنگ در فضای تبلیغاتی، در صحنه ی عمل سیاسی رویکردی بیشتر نزدیک به گزینه ی صلح مسلحانه داشته است. این خط مشی ای ست که کم و بیش در قبال حاکمان پیشین کرملین هوشمندانه و با صبر و شکیبایی دنبال شد و در نهایت هم مسائل و بحران های اقتصادی و نارضایتی فزاینده ی عمومی بود که به فروپاشی کشور شوراها انجامید، نه آنچه در فضای جنگ سرد تبلیغ شد، یعنی ختم ماجرا از طریق فشارآوردن انگشت ها بر دکمه ی قرمز موشک های هسته ای و فرامین ژنرال های نظامی به نیروهای تحت امر.
حتی بدون دسترسی به بخش های محرمانه و سری گزارش 16 نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و تنها توجه به بخش های علنی شده آن می توان به راحتی به این نکته دست یافت که حاکمیت آمریکا دست کم در کوتاه مدت و میان مدت، دغدغه و نگرانی چندانی در مورد دسترسی سریع ایران به فناوری هسته ای تسلیحاتی ندارد، و اگر بر طبل جنگ هم می کوبد، هدفش بیشتر از شروع برنامه ی عمیلات نظامی، کسب امتیازهای سیاسی از دوستان و رقبای خویش- به ویژه اعضای دائم شورای امنیت به علاوه آلمان- است در جهت اعمال فشار بیشتر بر ایران و تنگتر کردن محاصره اقتصادی و نظامی از یک سو و تشدید نارضایتی های داخلی از جانب دیگر و درنتیجه شاهد پیروزی را در آغوش گرفتن در آینده ای دورتر. درنتیجه، در این ماجرا کفه ی “مذاکره- تحریم اقتصادی” همواره بر کفه ی انجام “عملیات نظامی محدود- جنگ تمام عیار” چربیده است، و این گزارش نیز بر وزن کفه ی سنگین افزوده است و در صفحه ی شطرنج سیاسی آمریکا جا پای تیم خانم رایس را در کاخ سفید محکم تر کرده و داوری مسکنی بوده است برای افکار عمومی آمریکا و جهان بوده است که روز به روز بیشتر نگران بروز جنگ و درگیری نظامی میان تهران و واشنگتن می شد.
در این زمینه نیز می توان به نکات کلیدی گزارش منتشر شده نگاهی انداخت و بخشی از نیات پیدا و نهان آن پی برد.
- با اطمینان متوسط اعتقاد داریم که سریعترین تاریخ احتمالی دستیابی ایران به توان فنی تولید کافی HEU برای ساخت یک اسلحه، اواخر 2009 است که این هم خیلی نامحتمل به نظر میرسد.
- با اطمینان متوسط اعلام میکنیم که ایران احتمالا بین سالهای 2010 - 2015 به لحاظ فنی توانایی تولید کافی HEU را برای ساخت یک سلاح به دست خواهد آورد (INR معتقد است که با توجه به مشکلات قابل پیشبینی فنی و عملیاتی، بعید است که ایران قبل از 2013 این توانایی را به دست آورد ). همه سازمانهای( اطلاعاتی) این احتمال را میدهند یک چنین توانایی تا پس از سال 2015 حاصل نمیشود ).
- با اطمینان بالا میگوییم که در صورتی که ایران تصمیم به تولید تسلیحات هستهای بگیرد، سرانجام به توانایی علمی، فنی و صنعتی تولید تسلیحات هستهای دست مییابد.
- با اطمینان متوسط اعلام میکنیم که ایران احتمالا از تاسیسات مخفیانهای بیش از سایتهای هستهای اعلام شده برای تولید اورانیوم بسیار غنی شده مورد نیاز در ساخت یک سلاح استفاده میکند.دادههای اطلاعاتی به طور فزایندهای خاطر نشان میکنند که ایران فعالیتهای مخفی تبدیل اورانیوم و غنی سازی اورانیوم را شروع کرده بود، اما ما معتقدیم که این فعالیتها در پاییز 2003 متوقف شده و احتمالا دستکم تا اواسط 2007 ازسر گرفته نشده است.
- با اطمینان متوسط اعلام میکنیم که با توجه به ارتباط جدی که رهبری ایران بین تولید تسلیحات هستهای و امنیت ملی ایران و اهداف سیاست خارجی میبیند و نیز با توجه به تلاش چشمگیر ایران دستکم از اواخر دهه 1980 تا 2003 برای تولید چنین تسلیحاتی، ترغیب رهبری ایران برای صرفنظر کردن از تولید نهایی تسلیحات هستهای دشوار است. به اعتقاد ما، تنها یک تصمیم سیاسی ایران برای صرفنظر کردن از مساله تسلیحات هستهای، بطور معقولی ایران را از تولید نهایی تسلیحات هستهای بازنگه می دارد - و چنین تصمیمی، ذاتا و ماهیتا قابل تغییر و بازگشت است.
- با اطمینان بالا اعلام میکنیم که با وجود تعهدات بینالمللی و فشار بینالمللی، ایران در حال حاضر برای تولید تسلیحات مصمم است اما نمیگوییم که ایران در این تصمیم ثابت و تغییرناپذیر است.
حرف آخر و القائات جهت دار کاخ سفید با زمینه ها و مقدمه چینی هایی که کرده است در این پاراگراف نهایی نهفته است؛ ایران و حاکمان تهران کماکان در پی دست یافتن تسلیحات اتمی در لوای پوشش برنامه ی انرژی هسته ای است و آنچه که باعث مکث و توقف موقت شده است، چیزی نیست جز فشارها و تحریم های اقتصادی- نظامی و تعهدهای بین المللی برای تداوم و تشدید محاصره ی اعمال شده.
حاکمان آمریکا، به ویژه جریان جنگ طلب جا خوش کرده در میان محافظه کاران جدید اگرچه با انتشار این گزارش نشان داده اند که گزینه ی جنگ را بیشتر به حاشیه فرستاده اند، اما واقعیت این است که آنها در نهایت یک برنامه را بیشتر دنبال نمی کنند و آن چیزی نیست جز تغییر حکومت ایران به عنوان هدف حداکثری، و تغییر رفتار حاکمان ایران به عنوان هدفی حداقلی. طبیعی است که هزینه- فایده هر کدام از این دو گزینه با دستگاه ها و رایانه های پیشرفته با دقت و حساسیت مورد ارزیابی قرار می گیرد و پیامد هر یک بر روی انتخابات آینده ریاست جمهوری و کنگره ی آمریکا با موشکافی ویژه دنبال می شود. اما آنچه که در این میان چندان برای حاکمیت آمریکا مهم نیست پیامد این سیاست ها و تحریم ها بر روی ملت ایران است و سرنوشت دموکراسی و حقوق بشر.
این نکته ای است که وظیفه ی صلح خواهان و مخالفان تنش و جنگ را در هر سطحی سخت و پیچیده می سازد. اگرچه به حاشیه رفتن عملیات نظامی و کمرنگ تر شدن خطر جنگ می تواند در کوتاه مدت و به صورت مقطعی مسرت زا باشد و شادی افزا، اما واقعیت این است که تداوم سیاست “صلح مسلحانه” و شرایط ”نه جنگ - نه صلح” و تشدید روز افزون تحریم ها دست کمی از “جنگ” ندارد و در واقع چیزی نیست جز دلخوش کردن به “مرگ تدریجی” در برابر “مرگ ناگهانی”.
از این رو مخالفان جنگ، و همچنین فقر و خون ریزی باید با هر دو روی این بلای خانمان سوز و تحلیل برنده ی امکانات اقتصادی و انسانی ایران به مبارزه برخیزند و در جهت پایان یافتن قطعی مخاصمه میان ایران و آمریکا و آغاز گفت و گو با هدف از سرگیری روابط همه جانبه ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ورزش تلاش کنند.
دو طرف جنگ طلب در واشنگتن و تهران نشان داده اند که نمایندگانی خوبی برای تحقق این هدف و برآوردن آرزوه و نیات واقعی ملت های آمریکا و ایران نیستند، و این مهم جز به دست جریان های ضد جنگ و تنش و صلح خواهان واقعی امکان پذیر نیست. در این میان، گزارش منتشر شده فرصتی طلایی را برای طرفداران صلح در ایران و آمریکا فراهم آورده و می آورد که برنامه های خود را، به ویژه در شرایط انتخابات های پیش رو در دو کشور، با پیگیری و جدیت بیشتری دنبال کنند.
در این میانه، باید فرصت را از دست نداد و بوش و احمدی نژاد و فرماندهان نشسته در اتاق های جنگ دو طرف را به حال خود واگذارد، و کارهای مقدماتی و زمینه ساز برای ختم این دوران سی ساله ی توام با تنش و خصومت را سپرد به حاکمان آینده دو کشور که در انتخابات پیش رو در آمریکا و ایران جای جنگ افروزان را خواهند گرفت. شاید باید کار را تا دیر نشده از هم اکنون از جایی که با مصاحبه با کریستین امانپور آغاز و زیر فشارهای خاص نیمه تمام رها شد، شروع کرد و پی گرفت.
ازاین رو این گفته را باز تکرار می کنم و اگر لازم باشد بارها خواهم نوشت و خواهم گفت:
با توجه به چیدمان جدید قدرت در ایران، و انتظارهایی این چنین از جانب نمایندگان ملت آمریکا و حتی اروپائی ها، جبهه ی جدید ضد استبداد و “ائتلاف گسترده اصلاح طلبان”، در کنار بازی مهم انتخاباتی باید بازی سیاست خارجی را بسیار جدی تر از این آغاز کند. مثلث خاتمی- کروبی- هاشمی اگر بخواهند می توانند در فضای مثبتی که در داخل و خارج شکل گرفته است، آغازگر گفت و گو های دوجانبه ی مستقیم ایران و آمریکا در سطوح مختلف باشند، در تهران، واشنگتن و یا پایتخت های کشورهای ثالت. سید محمد خاتمی سطوحی از این کارها را در برنامه خود داشته و دارد، اما هاشمی اگرچه در مقام حرف پرکار است و در دیدارهای رسمی پر خبر، لیکن نقش مستقل جدید خویش را هیچگاه نیازموده است.
آیا در شرایط جدید که خطر جنگ در کوتاه مدت به حاشیه رفته است، اما در عینحال در وضعیت پرتنش و دغدغه افزا که هر آن می تواند عفریت جنگ بر خانه و کاشانه ها سایه افکند و فرود آید؛امکانات مادی و زیر ساختی کشور را نابود کند؛ خون گرم پیر و جوان را در گوشه و کنار میهن بر خاک سرد ریزد و به ویژه به نوزادان، کودکان، زنان و سالخوردگان صدمات جبران ناپذیری بزند، ورود به صحنه ی گفت و گوی مستقیم دوجانبه، از طرف نمایندگان جریان های سیاسی و نهادهای مدنی صلح طلب به “مصلحت نظام” نیست؟
این “فرصت” ی جدید است که نباید آن را، چون بسیاری از فرصت های گذشته، سوزاند و هدر داد.