فرصتی طلایی برای صلح خواهان

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در شرایطی که دو طرف منازعه ی تهران و واشنگتن بی محابا بر طبل جنگ می کوبیدند و فضای تیره و ‏نگران کننده ای را در جهان، به ویژه برای صلح جویان و صلح طلبان ترسیم می کردند، انتشار گزارش 16 ‏نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در مورد چشم انداز برنامه ی هسته ای ایران، آب سردی بر آتش این بازی ‏ریخت و نوعی “انفجاری خبری” را در فضای رسانه ای و افکار عمومی جهان شکل داد که “صدای طبل” را ‏به میزان زیادی تحت الشعاع خود قرار داد.‏

همانگونه که پیش بینی می شد گمانه زنی ها و تحلیل های ضد و نقیض در مورد پیامد انتشار رسمی این ‏گزارش، از همان دقایق اول روی آنتن رفتن مفاد آن آغاز شد و مقام های کاخ سفید و شخص بوش، و ‏مسئولان سیاست خارجی ایران و شخص احمدی نژاد هر یک به تحلیل و تفسیر یک جانبه ی این واقعه پرداختند ‏و دیگر کشورها نیز بسته به علائق و منافع خود زاویه ی مطلوب خویش را پر رنگ و برجسته ساختند. ‏

به نظر می رسد که تجزیه و تحلیل مفاد این گزارش و نتایج و تبعاتش- دست کم تا روشن شدن تصمیم رسمی ‏شورای امنیت سازمان ملل در قبال برنامه هسته ای ایران- کماکان در صدر اخبار، مصاحبه ها و گزارش ‏های رسانه های داخل این دو کشور و حتی ممالک دیگر باشد و با گذشت هر چه بیشتر زمان، مسائل حاشیه ای ‏وسیعتر و گسترده تر وارد متن شود. اما تا این زمان، در این مورد اتفاق نظر نسبی وجود دارد که انتشار این ‏گزارش حاکی از این نکته ی مهم است که جناح رایس و وزارت خارجه ی آمریکا در قبال جناح چینی و ‏نظامیان قوت گرفته و لذا احتمال دست بالا داشتن جنگ افروزان کمتر شده و خطر بروز جنگ و درگیری به ‏میزان زیادی کاهش یافته است.‏

اما نکته ای که در میانه ی بحث ها و تحلیل های ممکن است مغفول بماند و به حاشیه برود، این است که دولت ‏آمریکا به صورت حساب شده، بخش های غیرسری و غیرمحرمانه این گزارش را با نیت خاص و با هدف اثر ‏گذاری بر روی تصمیم اعضای شورای امنیت سازمان ملل، در آستانه ی نشست سرنوشت ساز کشورهای ‏موسوم به “پنج به علاوه یک” علنی کرده است، و گرنه می توانست انتشار آن را چند هفته ای به عهده ی ‏تعویق بیندازد.‏

باید توجه داشته باشیم که این مجموعه ی منسجم دربر گیرنده ی 16 نهاد اطلاعاتی- امنیتی آمریکا- که پس از ‏حوادث 11 سپتامبر و دخالت نظامی آمریکا در عراق در چارچوب دفتر “مدیریت اطلاعات ملی” شکل ‏گرفت- وظیفه ای ندارد، جز “نظارت و مدیریت بر اجرای برنامه اطلاعات ملی در این کشور” و جایگاهش ‏چیزی نیست، جز “ مشاور اصلی رئیس جمهوری، شورای امنیت ملی و شورای امنیت داخلی در امور ‏اطلاعاتی” آمریکا. به این دلیل گزارش های آن، و حتی زمان دقیق و طراحی شده مطبوعاتی شدن اطلاعات ‏غیرمحرمانه همگی در جهت “منافع ملی” آمریکا است و این گزارش خاص بخشی از کارزار جنگ روانی ‏حاکم بر فضای روابط تهران- واشنگتن و تاثیر گذاری بر آرا و نقطه نظرهای دیگر کشورهای ذیربط و ذینفع.‏

در این میان، غیرمنطقی و غیرعاقلانه نیست اگر تصور شود بین اهداف بلند مدت و میان مدت، و برنامه های ‏کوتاه مدت حاکمیت آمریکا- با وجود اختلاف ها و رقابت های حزبی- یک هم سویی و هم آهنگی نیز وجود ‏دارد و همچنین بین بخش های غیرمحرمانه ی منتشر شده و قسمت های سری و محرمانه ی توزیع شده میان ‏رهبران جناح های سیاسی آمریکا نیز نوعی تقارن و تباین برقرار است. ‏

با عنایت به این مهم، ابتدا باید این سوال مطرح شود که علت انتشار این گزارش پیش از نشست رسمی ‏کشورهای موسوم به 1+5 متشکل ازآمریکا، فرانسه، انگلیس، روسیه و چین به اضافه ی آلمان، و در پی آن ‏جلسه ی رسمی شورای امنیت ملی سازمان ملل چه بوده است و کاخ سفید چه منافع کوتاه مدت و بلند مدتی را ‏در این زمینه دنبال می کرده و می کند؟

مروری بر نکات کلیدی این گزارش شاید بتواند راهنمایی باشد برای درک بیشتر سمت و سوی گزارش و نیات ‏پنهان تهیه کنندگان آن.‏

‏- با اطمینان بالا اعلام می‌کنیم که تهران در پاییز 2003 برنامه تسلیحات هسته‌ای خود را متوقف کرد. با ‏اطمینان بالا می‌گوییم که این توقف دستکم تا چند سال طول کشید((‏DOE‏ وNIC‏ با اطمینان متوسط اعلام ‏کردند که توقف این فعالیت‌ها حاکی از توقف همه برنامه تسلیحات هسته‌ای ایران است ). ‏

‏-‏‎ ‎برداشت ما این است که این برنامه (تولید سلاح هسته ای) احتمالا به خاطر فشار بین‌المللی متوقف شده است ‏و این نشان می‌دهد که ایران بیش از آنچه که ما فکر می‌کردیم در برابر اعمال فشار حساس و آسیب پذیر است. ‏

‏- ارزیابی ما در ارتباط با اینکه ایران این برنامه را در واکنش به فشار بین‌المللی در سال 2003 متوقف کرد، ‏خاطر نشان می‌کند که تصمیم تهران بیش از آنکه مبتنی بر تعجیل برای دست‌یابی به یک سلاح بدون در نظر ‏گرفتن هزینه‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی باشد، برمبنای یک رویکرد هزینه - فایده است. این امر به نوبه ‏خود نشان می‌دهد که ترکیب تهدیدهای ناشی از تشدید توجه دقیق و فشار بین‌المللی در کنار استفاده از سایر ‏روش‌ها برای ایجاد فرصت‌هایی برای تامین امنیت، پرستیژ و اهداف ایران در زمینه اعمال نفوذ منطقه‌ای- ‏اگر اعتماد و اطمینان سران ایران را جلب کند - تهران را به ادامه توقف فعلی برنامه تسلیحات هسته‌ای ش ‏تشویق می‌کند. مشخص کردن نوع این ترکیب دشوار است.‏

‏- با اطمینان بالا می‌گوییم که این توقف در واکنش به تشدید توجه دقیق و فشار بین‌المللی ناشی از برملا شدن ‏فعالیت هسته‌ای اعلام نشده ایران در گذشته صورت گرفت.‏

‎ ‎

‏- با اطمینان متوسط معتقدیم که تهران برنامه تسلیحات هسته‌ای خود را تا اواسط سال 2007 از سرنگرفت، ‏اما نمی‌دانیم که آیا این کشور در حال حاضر قصد تولید تسلیحات هسته‌ ای دارد یا خیر. با اطمینان متوسط به ‏بالا اعلام می‌کنیم که تهران دستکم گزینه تولید تسلیحات هسته‌ای را برای خود بازگذارده است.‏

‏ چنانچه ملاحظه می شود روح حاکم بر این بخش از گزارش که منافع کوتاه مدت آمریکا را نشانه رفته است ‏این است که آنچه موجب کنار گذاردن برنامه ی تولید سلاح هسته ای ایران و از سر نگرفتن آن شده است، یک ‏مسئله بیش نبوده است، و آن “تشدید فشار بین المللی”، هماهنگ شده در میان پنج عضو دائم شورای امنیت ‏سازمان ملل به علاوه آلمان، با همراهی اکثر کشورهای جهان- حتی اکثر متحدان سیاسی و اقتصادی نزدیک ‏ایران که در ماجرای برنامه هسته ای روز به روز خود را با منافع کشورهای غربی هماهنگ کرده اند. ‏

این نتیجه گیری در واقع چیزی نیست جز اینکه سیاست های از پیش تصویب شده ی دولت بوش مبتنی بر کنار ‏گذاردن سیاست تک روانه ی حداکثری همچون ماجرای عراق و روی آوردن به کسب اجماع بین المللی بر پایه ‏حداقل ها، تا حد زیادی تا کنون ثمربخش و اطمینان ساز بوده است. این امر راهبرد نویسان و طراحان برنامه ‏های سیاسی آمریکا را به صورت فزاینده ای به این سمت رهنمون ساخته است که برای از بین بردن نگرانی ‏های متحدان و منتقدان کاخ سفید، باید سیاست گام به گام اعمال فشار بر حکومت ایران را همچنان دنبال و در ‏صورت امکان تشدید کرد. لذا، انتشار چنین گزارشی در این شرایط خاص می تواند بخشی از سناریوی مدون ‏سیاستگزاران واشنگتن در جهت اعتمادسازی و اطمینان بخشی به این گروه از کشورها باشد، در قبال گرفتن ‏امتیاز تصویب قطعنامه ای جدید- هرچند ضعیف- اما با اتفاق آرای قطعنامه ی سوم شورای امنیت در جهت ‏تشدید محاصره ی تسلیحاتی- اقتصادی ایران.‏

این گزارش در میان مدت نیز همان رویکرد هماهنگ محاصره ی تسلیحاتی- اقتصادی ایران را که خود مبتنی ‏بر خط مشی “صلح مسلحانه” است، دنبال می کند. باید توجه داشت که از سه گزینه ی مشخص و تعریف شده ‏ی؛ نزدیکی و در نهایت برقراری روابط سیاسی میان تهران- واشنگتن؛ حفظ شرایط “نه جنگ- نه صلح ” ؛ و ‏بالاخره، درگیری نظامی محدود یا جنگ گسترده و همه جانبه - که بوش آن را انتقال گزینه ی عملیات نظامی ‏از روی میز به اتاق جنگ پنتاگون مطرح می کرد و می کند. در این سال ها، کاخ سفید با وجود کوبیدن بر ‏طبل جنگ در فضای تبلیغاتی، در صحنه ی عمل سیاسی رویکردی بیشتر نزدیک به گزینه ی صلح مسلحانه ‏داشته است. این خط مشی ای ست که کم و بیش در قبال حاکمان پیشین کرملین هوشمندانه و با صبر و شکیبایی ‏دنبال شد و در نهایت هم مسائل و بحران های اقتصادی و نارضایتی فزاینده ی عمومی بود که به فروپاشی ‏کشور شوراها انجامید، نه آنچه در فضای جنگ سرد تبلیغ شد، یعنی ختم ماجرا از طریق فشارآوردن انگشت ‏ها بر دکمه ی قرمز موشک های هسته ای و فرامین ژنرال های نظامی به نیروهای تحت امر. ‏

حتی بدون دسترسی به بخش های محرمانه و سری گزارش 16 نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و تنها توجه به ‏بخش های علنی شده آن می توان به راحتی به این نکته دست یافت که حاکمیت آمریکا دست کم در کوتاه مدت ‏و میان مدت، دغدغه و نگرانی چندانی در مورد دسترسی سریع ایران به فناوری هسته ای تسلیحاتی ندارد، و ‏اگر بر طبل جنگ هم می کوبد، هدفش بیشتر از شروع برنامه ی عمیلات نظامی، کسب امتیازهای سیاسی از ‏دوستان و رقبای خویش- به ویژه اعضای دائم شورای امنیت به علاوه آلمان- است در جهت اعمال فشار بیشتر ‏بر ایران و تنگتر کردن محاصره اقتصادی و نظامی از یک سو و تشدید نارضایتی های داخلی از جانب دیگر ‏و درنتیجه شاهد پیروزی را در آغوش گرفتن در آینده ای دورتر. درنتیجه، در این ماجرا کفه ی “مذاکره- ‏تحریم اقتصادی” همواره بر کفه ی انجام “عملیات نظامی محدود- جنگ تمام عیار” چربیده است، و این ‏گزارش نیز بر وزن کفه ی سنگین افزوده است و در صفحه ی شطرنج سیاسی آمریکا جا پای تیم خانم رایس ‏را در کاخ سفید محکم تر کرده و داوری مسکنی بوده است برای افکار عمومی آمریکا و جهان بوده است که ‏روز به روز بیشتر نگران بروز جنگ و درگیری نظامی میان تهران و واشنگتن می شد.‏

در این زمینه نیز می توان به نکات کلیدی گزارش منتشر شده نگاهی انداخت و بخشی از نیات پیدا و نهان آن ‏پی برد.‏

‏- با اطمینان متوسط اعتقاد داریم که سریع‌ترین تاریخ احتمالی دست‌یابی ایران به توان فنی تولید کافی ‏HEU‏ ‏برای ساخت یک اسلحه، اواخر 2009 است که این هم خیلی نامحتمل به نظر می‌رسد. ‏

‏- با اطمینان متوسط اعلام می‌کنیم که ایران احتمالا بین سالهای 2010 - 2015 به لحاظ فنی توانایی تولید ‏کافی ‏HEU‏ را برای ساخت یک سلاح به دست خواهد آورد (‏INR‏ معتقد است که با توجه به مشکلات قابل ‏پیش‌بینی فنی و عملیاتی، بعید است که ایران قبل از 2013 این توانایی را به دست آورد ). همه سازمان‌های( ‏اطلاعاتی) این احتمال را می‌دهند یک چنین توانایی تا پس از سال 2015 حاصل نمی‌شود ).‏

‏- با اطمینان بالا می‌گوییم که در صورتی که ایران تصمیم به تولید تسلیحات هسته‌ای بگیرد، سرانجام به ‏توانایی علمی، فنی و صنعتی تولید تسلیحات هسته‌ای دست می‌یابد.‏

‏- با اطمینان متوسط اعلام می‌کنیم که ایران احتمالا از تاسیسات مخفیانه‌ای بیش از سایت‌های هسته‌ای اعلام ‏شده برای تولید اورانیوم بسیار غنی شده مورد نیاز در ساخت یک سلاح استفاده می‌کند.داده‌های اطلاعاتی به ‏طور فزاینده‌ای خاطر نشان می‌کنند که ایران فعالیت‌های مخفی تبدیل اورانیوم و غنی سازی اورانیوم را ‏شروع کرده بود، اما ما معتقدیم که این فعالیت‌ها در پاییز 2003 متوقف شده و احتمالا دستکم تا اواسط 2007 ‏ازسر گرفته نشده است.‏

‏- با اطمینان متوسط اعلام می‌کنیم که با توجه به ارتباط جدی که رهبری ایران بین تولید تسلیحات هسته‌ای و ‏امنیت ملی ایران و اهداف سیاست خارجی می‌بیند و نیز با توجه به تلاش چشم‌گیر ایران دستکم از اواخر دهه ‏‏1980 تا 2003 برای تولید چنین تسلیحاتی، ترغیب رهبری ایران برای صرفنظر کردن از تولید نهایی ‏تسلیحات هسته‌ای دشوار است. به اعتقاد ما، تنها یک تصمیم سیاسی ایران برای صرفنظر کردن از مساله ‏تسلیحات هسته‌ای، بطور معقولی ایران را از تولید نهایی تسلیحات هسته‌ای بازنگه می دارد - و چنین ‏تصمیمی، ذاتا و ماهیتا قابل تغییر و بازگشت است. ‏

‏- با اطمینان بالا اعلام می‌کنیم که با وجود تعهدات بین‌المللی و فشار بین‌المللی، ایران در حال حاضر برای ‏تولید تسلیحات مصمم است اما نمی‌گوییم که ایران در این تصمیم ثابت و تغییرناپذیر است.‏

حرف آخر و القائات جهت دار کاخ سفید با زمینه ها و مقدمه چینی هایی که کرده است در این پاراگراف نهایی ‏نهفته است؛ ایران و حاکمان تهران کماکان در پی دست یافتن تسلیحات اتمی در لوای پوشش برنامه ی انرژی ‏هسته ای است و آنچه که باعث مکث و توقف موقت شده است، چیزی نیست جز فشارها و تحریم های ‏اقتصادی- نظامی و تعهدهای بین المللی برای تداوم و تشدید محاصره ی اعمال شده. ‏

حاکمان آمریکا، به ویژه جریان جنگ طلب جا خوش کرده در میان محافظه کاران جدید اگرچه با انتشار این ‏گزارش نشان داده اند که گزینه ی جنگ را بیشتر به حاشیه فرستاده اند، اما واقعیت این است که آنها در نهایت ‏یک برنامه را بیشتر دنبال نمی کنند و آن چیزی نیست جز تغییر حکومت ایران به عنوان هدف حداکثری، و ‏تغییر رفتار حاکمان ایران به عنوان هدفی حداقلی. طبیعی است که هزینه- فایده هر کدام از این دو گزینه با ‏دستگاه ها و رایانه های پیشرفته با دقت و حساسیت مورد ارزیابی قرار می گیرد و پیامد هر یک بر روی ‏انتخابات آینده ریاست جمهوری و کنگره ی آمریکا با موشکافی ویژه دنبال می شود. اما آنچه که در این میان ‏چندان برای حاکمیت آمریکا مهم نیست پیامد این سیاست ها و تحریم ها بر روی ملت ایران است و سرنوشت ‏دموکراسی و حقوق بشر.‏

این نکته ای است که وظیفه ی صلح خواهان و مخالفان تنش و جنگ را در هر سطحی سخت و پیچیده می ‏سازد. اگرچه به حاشیه رفتن عملیات نظامی و کمرنگ تر شدن خطر جنگ می تواند در کوتاه مدت و به ‏صورت مقطعی مسرت زا باشد و شادی افزا، اما واقعیت این است که تداوم سیاست “صلح مسلحانه” و شرایط ‏‏”نه جنگ - نه صلح” و تشدید روز افزون تحریم ها دست کمی از “جنگ” ندارد و در واقع چیزی نیست جز ‏دلخوش کردن به “مرگ تدریجی” در برابر “مرگ ناگهانی”.‏

از این رو مخالفان جنگ، و همچنین فقر و خون ریزی باید با هر دو روی این بلای خانمان سوز و تحلیل ‏برنده ی امکانات اقتصادی و انسانی ایران به مبارزه برخیزند و در جهت پایان یافتن قطعی مخاصمه میان ‏ایران و آمریکا و آغاز گفت و گو با هدف از سرگیری روابط همه جانبه ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ‏ورزش تلاش کنند.‏

دو طرف جنگ طلب در واشنگتن و تهران نشان داده اند که نمایندگانی خوبی برای تحقق این هدف و برآوردن ‏آرزوه و نیات واقعی ملت های آمریکا و ایران نیستند، و این مهم جز به دست جریان های ضد جنگ و تنش و ‏صلح خواهان واقعی امکان پذیر نیست. در این میان، گزارش منتشر شده فرصتی طلایی را برای طرفداران ‏صلح در ایران و آمریکا فراهم آورده و می آورد که برنامه های خود را، به ویژه در شرایط انتخابات های ‏پیش رو در دو کشور، با پیگیری و جدیت بیشتری دنبال کنند.‏

در این میانه، باید فرصت را از دست نداد و بوش و احمدی نژاد و فرماندهان نشسته در اتاق های جنگ دو ‏طرف را به حال خود واگذارد، و کارهای مقدماتی و زمینه ساز برای ختم این دوران سی ساله ی توام با تنش ‏و خصومت را سپرد به حاکمان آینده دو کشور که در انتخابات پیش رو در آمریکا و ایران جای جنگ افروزان ‏را خواهند گرفت. شاید باید کار را تا دیر نشده از هم اکنون از جایی که با مصاحبه با کریستین امانپور آغاز و ‏زیر فشارهای خاص نیمه تمام رها شد، شروع کرد و پی گرفت.‏

ازاین رو این گفته را باز تکرار می کنم و اگر لازم باشد بارها خواهم نوشت و خواهم گفت:‏

با توجه به چیدمان جدید قدرت در ایران، و انتظارهایی این چنین از جانب نمایندگان ملت آمریکا و حتی ‏اروپائی ها، جبهه ی جدید ضد استبداد و “ائتلاف گسترده اصلاح طلبان”، در کنار بازی مهم انتخاباتی باید ‏بازی سیاست خارجی را بسیار جدی تر از این آغاز کند. مثلث خاتمی- کروبی- هاشمی اگر بخواهند می توانند ‏در فضای مثبتی که در داخل و خارج شکل گرفته است، آغازگر گفت و گو های دوجانبه ی مستقیم ایران و ‏آمریکا در سطوح مختلف باشند، در تهران، واشنگتن و یا پایتخت های کشورهای ثالت. سید محمد خاتمی ‏سطوحی از این کارها را در برنامه خود داشته و دارد، اما هاشمی اگرچه در مقام حرف پرکار است و در ‏دیدارهای رسمی پر خبر، لیکن نقش مستقل جدید خویش را هیچگاه نیازموده است.‏

آیا در شرایط جدید که خطر جنگ در کوتاه مدت به حاشیه رفته است، اما در عینحال در وضعیت پرتنش و ‏دغدغه افزا که هر آن می تواند عفریت جنگ بر خانه و کاشانه ها سایه افکند و فرود آید؛امکانات مادی و زیر ‏ساختی کشور را نابود کند؛ خون گرم پیر و جوان را در گوشه و کنار میهن بر خاک سرد ریزد و به ویژه به ‏نوزادان، کودکان، زنان و سالخوردگان صدمات جبران ناپذیری بزند، ورود به صحنه ی گفت و گوی مستقیم ‏دوجانبه، از طرف نمایندگان جریان های سیاسی و نهادهای مدنی صلح طلب به “مصلحت نظام” نیست؟ ‏

این “فرصت” ی جدید است که نباید آن را، چون بسیاری از فرصت های گذشته، سوزاند و هدر داد.‏

‏ ‏