از اولین ساعات ششم مرداد ماه نتایج آزمون سراسری ورود به دانشگاه ها بر روی وب سایت رسمی سازمان سنجش آموزش کشور قرار گرفته بود، و همچون سال پیش اکثر متقاضیان بهائی پس از ثبت اطلاعات شخصی خود بر روی سایت با عنوان عجیب “نقص پرونده” مواجه شدند. هنوز آمار دقیقی از تعداد متقاضیانٍ نقص پرونده اعلام شدهء بهائی در دست نیست و با توجه به زندانی بودن مدیران جامعه بهائیان ایران شاید نتوان چنین آماری را هم بعد ها به صورت رسمی بدست آورد، اما ایراد ”نقص پرونده” عجیب ترین مطلبی است که می توان به جای ارائه کارنامه به متقاضی اعلام نمود. زیرا چناچه پرونده یک متقاضی دارای نقصی جدی باشد، در حدی که از ارائه کارنامه محروم گردد، طبق مقررات سازمان سنجش از حضور در جلسه کنکور محروم می گردد و به هیچ عنوان کارت حضور در جلسه برای چنین فردی صادر نمی شود.
اعلام نقص پرونده در عین حال موجب می گردد که دست متقاضی بهائی از محاکم قضائی داخلی و حتی خارجی کوتاه شود، زیرا در این شرایط اثبات اینکه نقص پرونده در مورد چه مسئله ای بوده است غیر ممکن می باشد.
نظیر این گونه اتفاقات در سال گذشته نیز برای جوانان بهائی افتاده بود اما متاسفانه علی رغم پی گیری های گسترده از مسئولین مختلف در دولت، مجلس، قوه قضائیه و سایر نهاد های نظارتی متاسفانه هیچ رسیدگی صورت نگرفت. استنباط این است که همین روند امسال هم ادامه خواهد داشت و همچنان تعداد زیادی از با استعداد ترین جوانان ایران از تحصیلات عالیه، که طبیعی ترین حق فرد است محروم خواهند شد. جوانان ایرانی بهایی حتی با گذشتن از سد آزمون ورودی نیز همچنان از گزند کینه ورزی حاکمیت ایدئولوژیک ایران در امان نیستند. برای روشن تر شدن این موضوع توجه خوانندگان گرامی را به متن رنج نامه حسام میثاقی دانشجوی محروم از تحصیل جلب میکنم.
”اینجانب در سال تحصیلی 85 در کنکور سراسری شرکت کردم و در رشته ی مترجمی زبان انگلیسی در مقطع لیسانس در موسسه ی آموزش عالی سنایی اصفهان پذیرفته شدم. در اوایل ترم اول، در اولین کلاس معارف اسلامی استاد مربوطه از دانشجویان پرسیدند: آیا اقلیت مذهبی در کلاس داریم؟ بنده، خانم رضایی و دانشجویی ارمنی اعلام کردیم که اقلیت مذهبی هستیم. ضمنا بنده اظهار کردم که واحد معارف اسلامی را همراه دانشجویان دیگر خواهیم خواند. سپس استاد مربوطه از بنده خواست تا نام دین خود را ذکر کنم و بنده با توجه به اینکه اعلام آن را در کلاس جایز نمی دانستم از دادن جواب مستقیم پرهیز کردم ولی به اصرار ایشان بنده نام دیانت بهایی را در کلاس ذکر نمودم. بعد از پایان آن جلسه بنده و خانم رضایی به اتفاق نزد استاد رفتیم و از ایشان خواستیم تا به خاطر شرایط موجود از سوال درباره ی دیانت بهایی در کلاس و فضای دانشگاه پرهیز کنند چرا که ممکن است مشکلاتی برای ما و حتی ایشان به وجود بیاید. ایشان هم قبول فرمودند و از آن تاریخ در کلاس صحبتی در این باره نشد.
پس از پایان 2 ترم و گرفتن کارنامه در تاریخ 14/4/86 به ما ابلاغ شد که در فروردین ماه بخشنامه ای مبنی بر اخراج ما از دانشگاه به دست مسئولین دانشگاه رسیده است و آنها نامه ای برای مقامات بالا ارسال و اعلام نموده اند که نمی توانند در میانه ی ترم دانشجوی خود را اخراج کنند و تقاضای تجدید نظر نمودند اما با مخالفت شدید مواجه شدند. نهایتا تصمیم گرفتند تا ما را همراه نامه ای به سازمان سنجش بفرستند تا وضعیت ما مشخص شود. (شماره ی نامه ها: 4/391/86، 4/390/86، 4/390/86) پس از مراجعه به سازمان سنجش و مدتی انتظار از ما خواسته شد تا به دانشگاه خود مراجعه کنیم و گفته شد که جواب برای دانشگاه ارسال خواهد شد اما ما اظهار کردیم که باید همراه جواب به دانشگاه خود مراجعه کنیم. سپس به حراست سازمان ارجاع داده شدیم و در آنجا از ما خواسته شد که برای دریافت جواب به سازمان سنجش واقع در تهران، خیابان کریمخان زند مراجعه کنیم. همچنین شماره ی نامه ای به ما داده شد ( 270/1/م-18/4/86) و گفته شد که این نامه برای سازمان سنجش تهران ارسال شده است. در سازمان سنجش تهران با آقای دکتر نوربخش دیدار کردیم و ایشان گفتند اقدامات زیادی برای احقاق حق بهاییان انجام داده اند و در تلاشند تا راه دانشگاه را برای ما باز کنند. همچنین از ما خواستند تا به سازمان های مختلف مراجعه نکنیم چرا که تاثیری ندارد. پس از مراجعه از سازمان سنجش به وزارت علوم رفتیم و در آنجا خبردار شدیم نامه ای که از دانشگاه برای وزارت علوم ارسال گشته مفقود شده(!) و به گفته ی یکی از کارکنان وزارت علوم نامه ی مربوطه در اختیار دکتر مسلمی قرار دارد. پس از مراجعه به دکتر مسلمی ایشان اظهار بی اطلاعی کردند و گفتند همه ی نامه ها را برای سازمان سنجش می فرستند.
همچنین بنده برای نماینده ی اصفهان در مجلس شورای اسلامی (دکتر کامران) نامه ای نوشتم که منشی ایشان شماره ی ثبت به بنده نداد و همچنین برای بسیاری از نماینده های مجلس و همچنین ریاست جمهور نامه هایی از طریق اینترنت ارسال نمودم که هیچ جوابی دریافت نکردم. مراجعات بنده به وزارت علوم، سازمان سنجش، شورای انقلاب فرهنگی، دفاتر نمایندگان مجلس و ارگانهای دیگر تا به امروز ادامه داشته اما هیچ گونه جواب منطقی به بنده داده نشده و همگی خود را بی تقصیر دانسته و این موضوع را به ارگان های دیگر ارجاع داده اند. اکنون پس از گذشت دو ترم تحصیلی هنوز هیچ گونه جواب یا حداقل نامه ای مبنی بر اخراج دریافت نکردم. طبق قوانین وزارت علوم، هر دانشجو که 2 ترم در دانشگاه حضور نیابد و تحصیل نکند انصراف او خود به خود صادر خواهد شد و اکنون بنده یک دانشجوی انصرافی محسوب می شوم! ضمنا بنده برای معافی از خدمت اقدام نمودم و در کمال ناباوری بنده را دانشجوی موسسه آموزش عالی سنایی معرفی نمودند و به دلیل معافیت تحصیلی، معافیت بنده از خدمت سربازی صادر نشد. (جالب اینجاست که جوانان بهایی از تحصیل محرومند اما باید خدمت سربازی را انجام دهند.) “
هرچند طبق اصل سی ام قانون اساسی دولت حکومت اسلامی موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالیه را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد، اما پس از انقلاب اسلامی به تکرار شاهد آن بودیم که تقریبا همه دانشجویان بهایی از دانشگاه های ایران به خاطر اعتقادشان اخراج شدند واجازه ورود به دانشگاه به آنان داده نشد. اما از چهار سال پیش هم که ظاهرا اجازه ورود به دانشگاه به بهاییان داده شده است، هر سال بسیاری از دانشجویان با عناوین مختلف مانند نقص پرونده از ورود به دانشگاه محروم و گروهی هم که وارد دانشگاه می شوند تعدادی از آنها پس از مدتی به دلیل بهایی بودن اخراج می شوند.
تابستان امسال جدا از برخورد های این چنینی با جوانان ایرانی بهایی در مجموع جامعه بهایت ایران در بسیاری از شهر ها با فشار های گوناگونی مواجه بوده اند. این در حالی است که مهوش ثابت، فریبا کمال آباد، عفیف نعیمی، سعید رضائی، وحید تیزفهم، جمال الدین خانجانی و بهروز توکلی، هفت رهبربهائیان ایران تا به این لحظه در زندان اوین به سر میبرند. این افراد در سلول های زندان 209 وزارت اطلاعات زندانی هستند.آنها در تاریخ 31/3/87 برای اولین بار اجازه یافتند تا تماسهای کوتاهی با خانواده های خود برقرار نمایند، در طی روزهای اخیر نیز این افراد اجازه یافتند تا برای بار دوم با خانواده های خود تماس کوتاهی داشته باشند اما آقای بهروز توکلی تنها فردی است که تاکنون تماسی با منزل برقرار ننموده است.
بنا بر گزارشات دریافتی، قراربازداشت این افراد تمدید گردیده است و آنان کماکان در سلول های انفرادی بسر میبرند. این در حالی است که جمال الدین خانجانی و بهروز توکلی از ناراحتی جسمی همچون ناراحتی گوارشی و پوستی در رنج هستند.
در این میان نکته قابل توجه موضع گیری آیت الله منتظری در خصوص حقوق شهروندی ایرانیان بهایی بود. ایشان به عنوان یکی از روحانیون بلندپایه خارج حکومت، صراحتا اعلام نمودند که ( با اینکه بهاییان جزء ادیان رسمی محسوب نمی شوند، ولی حق آب وگل دارند ولذا باید حقوق شهروندی در مورد آنان رعایت گردد و از رافت اسلامی برخوردار باشند. ) این حقوق شهروندی قاعدتاَ تمام موارد مندرج در قانون اساسی حکومت اسلامی را شامل میشود. مواردی نظیر اصل بیستم که در خصوص حقوق شهروندی اعلام میکند:
همه افراد ملت اعم از زن ومرد، یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی و سیاسی واقتصادی واجتماعی وفرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.
اصل بیست ودوم: حیثیت و جان و حقوق و مسکن وشغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز می کند.
اصل بیست و سوم: تفتیش عقاید ممنوع است وهیچ کس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مواخذه قرارداد.
اصل بیست وهشتم این قانون می گوید: هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام ومصالح عمومی وحقوق دیگران نیست برگزیند ودولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.
اصل سی ام: دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالیه را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد
بلاتردید مشکل حکومت اسلامی با آیین بهایت منشاء ایدئولوژیک دارد. اما سوال اینجاست که چرا تفکر شیعه حاکم بر مردم ایران باوجود اعتقاد و احترام آیین بهایی به مبانی فکری و اعتقادی دیگر ادیان خصوصا مسلمانان، صرفا با این آیین مشکل جدی داشته و ادیان دیگر مانند مسیحیت، یهود، زرتشت و… را تا این اندازه تحت فشار قرار نمیدهند؟ از دید نگارنده این حساسیت دو منشاء دارد:
منشاء اول ظهور این آیین پس از دین اسلام به عنوان آخرین دین آسمانی است که به اعتقاد آنان خداوند برای رستگاری بشر به جهانیان امر کرده. منشاء دوم نزدیک شدن برخی مباحث اعتقادی آیین بهاییت به مبانی اعتقادی کلیدی حکومت نظیر پدیده ( امام زمان ) ومکتب مهدویت و نظریه انتظاراست که به باور حکومت جزء مبانی اولیه مشروعیت آسمانی حکومت اسلامی محسوب گشته و در عین حال بزرگترین محل اختلاف و تفاوت این فرقه از اسلام ( شیعه ) با دیگر شاخه های آن به شمار می آید.
بهائیان بر این باورند که قائم آل محمد در سال 1260 هجری قمری ظاهر شده و آثار کتبی بسیاری از خود به جای گذاشته است. قائم آل محمد، ظهور شخصی بلافاصله بعد از خود را بشارت داده است. او بهاءالله شارع دیانت بهائی است. و همچنین بهایان معتقدند که تعالیم و آموزه های دیانت بهائی متناسب با این مرحله از رشد و ترقی عالم انسانی است و جامعه بشری را در طی چندین قرن، به مرحله بعدی از تمدن بشری به پیش خواهد برد.
این اعتقاد بهائیان از نظر فقه شیعه باطل است. و همین اعتقاد بزرگ ترین دلیل فشار بر پیروان آیین بهایت محسوب و باعث شده که تا به امروز بسیاری از هموطنان بهایی مان با وجود ایرانی بودن از حقوق اولیه انسانی و شهروندی شان محروم شوند.
بر طبق یک طبقه بندی مرسوم و معمولِ فقهی، در جامعه ای که اکثریت آن مسلمانند (دارالاسلام )، اهل کتاب، حقِ تبلیغ ندارند. بنا بر این بر حسب همین رویکرد، طبیعتا در چنین جامعه ای تبلیغ باور های بهائیان نیز ممنوع است. اما توجه به این نکته ضروری است که پدیدهء فهم و درک، شخصی و وابسته به فرد است. کسی نمیتواند به جای دیگری فکر کند. همچنین هر گونه اعتقادی نیز شخصی محسوب می شود؛ اعتقاد دینی نیز فردی است نه جمعی. بنا بر این حصول ایمان هم امری است شخصی و نمی توان جامعه ای را به شیوه ای دستوری واقعا مومن و یا بر عکس واقعا بی ایمان نمود. نمی توان تجدید و یا تغییر ایمان امت را با بخشنامه یا اعلامیه، به آنها دستور داد. و این بدیهی است که در رابطه با موضوع ایمان و اعتقاد دینی، اراده یک فرد و یا مکتب و یا حکومت نمی تواند مبنای اراده عموم مردم باشد.
ایمان و اعتقاد به هر آیین امری است معرفتی و ارادی. بنابراین این توقع غیر منطفی است که پذیرفتن آن به دیگری وا گذاشته شود. بی معنی است بپذیریم شخص دیگری نایب فرآیند ایمانی همه گان باشد، او از جانب دیگران مطالعه کند، تفکر کند، شک کند، پرسش کند، راز و نیاز کند، توکل کند، تایید بطلبد، و ایمان آورد. نمی توان برای حصول ایمان، وکیل و یا وصی انتخاب کرد. شناخت و ایمان دینی، از عمیق ترین لایه های وجودی آدمی مایه می گیرد و ابعاد متعدد ذهنی و روانی او را به نحو منحصر به فردی درگیر مساله می کند. چگونه این امر می تواند تفویض شود؟
از سویی این پرسش نیز مطرح میگردد که آیا تک تک مسلمانان از جستجو، مطالعه، تعمق و تشخیصِ صحت و سقم ادعای قائمیت معافند و کلام خداوند، احادیث، اصول و فقه اسلامی این وظیفه را بر عهده مراجع تقلید و فقهای زمان گذاشته است؟ آیا هر مسلمانی ( طبق آموزه های فقه شیعه ) نباید اول به چشم و عقل و فهم خویش در آثار مدعی، به دنبال نشانه ها و قرائن بگردد و آنگاه در صورت نیاز با علمای افقه به مشورت بنشیند و کسب نظر نماید؟ آیا تک تک مسلمانان نباید در آثاری که محل بحث ماست به دقت بنگرند، مطالعه کنند و به عقل خویش بخوانند و چنانچه محتاج بودند با دیگران و چه بسا با فقهای اعلم صحبت کنند؟
بر مبنای کدام اصل و حُکمی، امت مسلمان باید ایمان و یا عدم ایمان خود را منوط و وابسته به ایمان علماء و مراجع دین کند؟ فرد مسلمان بر طبق مسئولیت اعتقادی – روحانی - ایمانی خود باید تفحص کند و صدق و یا کذب ادعای قائمیت را شخصا بیابد. فهمِ درستی و یا نادرستی ادعای قائمیت و یا مدعیان آن امری است عمومی. سنت الهی این بوده است که فرستادگانِ حق، عموم مردم را فرد به فرد مخاطب خود سازند نه صرفا علمای زمان را ( منظور ادعای حکومت اسلامی بر انحصار ارتباط با امان زمان ). از همین رو، رد یا قبولِ ادعای قائمیت امری است عمومی و فردی نه فقط خاصِ علماء. پیام الهی پیامی است همگانی نه خصوصی.
رد یا قبول آئین بهائی و آموزه ها و تعالیمش همانند تمام مسایل معرفتی دیگر مستلزم مطالعه، بررسی و شناخت است. حکومت اسلامی با وجود در دست داشتن تمام توان مالی و تبلیغاتی کشور، و همچنین باور و پافشاری به آسمانی و به حق بودن بی چون و چرای اعتقادات و ایدئولوژی خود( اسلام مبتنی بر نظریه ولایت فقیه ) و تزریق آن به مجاری تنفسی اجتماع، از چه رو تا این اندازه از هر گونه ارتباط نه صرفا آیین بهاییت بلکه دیگر اعتقادات با افراد جامعه هراس دارد؟ مگر نه این است که حکومت بر این باور است که اسلام ( نسخه ولایت فقیه ) کاملترین، دست نخورده ترین، ناب ترین، تفکر دینی محسوب شده و هیچ آیین دیگری توان برابری با درستی و حقانیت آن را ندارد، پس هراس از پیروان ادیان دیگر خصوصا بهاییت از چیست؟ مگر نه این است که فرد مسلمان باید بتواند پرسش های خود را در کمال آزادی از دیگران بپرسد و و دیگران نیز باید مجاز باشند که نگرش ها و اعتقادات دینی شان را به راحتی و بدون هر گونه قید و بندی توضیح و تشریح کنند. چنین شرطی، همان مساله آزادی بیان برای بهائیان در جوامع اسلامی است.