درست است که سیاست خارجی فرانسه پس انتخاب نیکلا سارکوزی در موضع گیری های بین المللی، تغییرات و چالش های بسیاری را نمایان می کند، اما این به این معنا نیست که محور های بنیادین سیاست خارجی فرانسه تغییرات اساسی یافته است. به تعبیر دیگر وزارت خارجه فرانسه هنوز سیاست های راهبردی کلاسیک خود را درحوزه های گوناگون دنبال می کند و هیچ نشانه ای در باره انجام تغییرات بنیادین یا تبیین و ترسیم یک دکترین نوین در سیاست خارجی فرانسه دیده نمی شود.
رییس جمهوری فرانسه از سوی مخالفین اش مورد انتقادات بسیاری قرار می گیرد؛ از جمله اینکه بیش از وظایف یک رییس جمهور در تمام موارد مداخله می کند که یکی از همین زمینه ها، عرصه سیاست خارجی است که گاه با ابتکار و دخالت شخصی رییس جمهور تعیین می گردد. اما در واقع در حوزه سیاست خارجی فرانسه، ما شاهد نمود دو جریان در بدنه حکومت فعلی هستیم که گاه به ناهماهنگی هایی در تصمیم گیری های سیاسی و بین المللی نیز انجامیده است. به عبارت دیگروزارت خارجه فرانسه و کاخ الیزه هنوز به طور کامل هماهنگ نشده اند و این بر گرفته از رویکرد و سازو کار عملکرد بین دو نهاد می باشد. معمار سیاست خارجی فرانسه امروز نه وزیر خارجه و نهاد های مربوطه که مشاور ارشد دیپلماتیک رییس جمهوری فرانسه، ژان داوید لویت، سفیر سابق فرانسه در ایالات متحده و دیپلمات و استراتژیستی با ظرفیت های بسیار بالاست که سلسله جنبان جهت گیری سیاست خارجی فرانسه در ارتباط با ایالات متحده، ایران و به طور کلی سیاست فرانسه در خاورمیانه میباشد. شاید بتوان چنین ارزیابی نمود که دستگاه وزارت خارجه فرانسه هنوز به گفتمان و دکترین های باقی مانده از دوره ژاک شیراک و سازوکار های دیپلماتیک جناح راست و گلیسم وفادار است.
به نظر می رسد سیاست خارجی فرانسه و سیاستگزاران خارجی این کشور در چند ماه گذشته همگام و متناسب با ظرفیت های دستگاه سیاست خارجی و اصولا امکانات راهبردی این کشور عمل نکرده است؛امری که می تواند در آینده نزدیک مشکلی جدی یا حتی بحرانی سیاسی، چه داخلی و چه بین المللی برای رییس جمهوری جدید فرانسه ایجاد کند. به تعبیر دیگر چرخش های سیاست بین الملل فرانسه بسیار ناگهانی، چند جانبه و در بسیاری از موارد بدون مطالعه کارشناسی لازم صورت گرفته که با رویه کلاسیک دستگاه وزارت خارجه فرانسه ناسازگاری دارد. به گونه ای دیگر میتوان گفت دستگاه سیاست خارجی فرانسه دنباله رو سیاست مداران و به ویژه رییس جمهور و مشاور ارشدش شده است؛ امری که نگرانی بسیاری از ناظران سیاسی را برانگیخته است.
مسئله اینجاست که در حالی که مردم فرانسه با عدم حضور این کشور در اشغال عراق موافق بودند، همزمان سیاست مدارانی بودند که پیش بینی می کردند که این عدم مشارکت درزمینه های اقتصادی و سیاسی، برای فرانسه بسیار گران تمام خواهد شد. بر اساس این سابقه است که چنین چرخشی بسیار محتمل بود. به همین جهت نیکلا سارکوزی در سفر به ایالات متحده تمایل شدید خود به ترمیم رابطه با این کشوررا بیان کرد. اما بحث این است که ترمیم این رابطه آنچنان آسان نیست و فرانسه با موضع گیری صرف سیاسی در جهت منافع آمریکا در خاورمیانه، نمی تواند جایگاهی را که می پندارد پیش از سقوط رژیم بعث در عراق داشته است به دست آورد.
بنا بر این صورت مسئله این است که فرانسه می خواهد تا کجا و با پرداخت چه هزینه و سرمایه ای بهای این ترمیم را بپردازد. به نظر میرسد سیاست گزاران پرشتاب فرانسوی در ابتدا قصد داشتند تا فرانسه را بار دیگر در کنار آمریکا قرار دهند و بعد به ارزیابی دقیق تر بپردازند. این دقیقا همان دنباله روی دستگاه سیاست خارجی از سیاست مداران و به اصطلاح “روزمرگی سیاست خارجی” است. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا قطعا این فرصت را به وزارت خارجه فرانسه و “مرکز تحلیل های راهبردی” خواهد داد تا به مطالعه و بررسی جایگاه خود، به ویژه در فردای سیاست های جدید ایالات متحده در عراق و افغانستان و البته ایران، بپردازد.
به نظر میرسد بحث تغییر دیپلماسی فرانسه در مقابل ایران، پس از شکست معاهده پاریس و از سر گیری فعالیت های غنی سازی درایران، به طور جدی مطرح شد، اما در دوره ژاک شیراک در حد طرح بحث و گاه موضع گیری های نسبتا شدید علیه ایران ـ مانند اظهار نظر فیلیپ دوست بلازی، وزیر خارجه سابق فرانسه ـ باقی ماند.
اما امروز سیاست خارجی فرانسه درمقابل ایران و در راستای سیاست های بین المللی و منطقه ای آمریکا قرار دارد؛ هر چند این مسئله به معنای آن نیست که تنها علت سردی روابط ایران و فرانسه، نزدیکی و ترمیم روابط با ایالات متحده است.
هژمونی و قدرت روز افزون ایران در منطقه، شاید بیش از هر کشور اروپایی، فرانسه را نگران کرده است.ایران پس از سقوط رژیم های طالبان و بعث، تبدیل به قدرتی منطقه ای شده است بدون آنکه ظرفیت های اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی این تغییر و تحول را داشته باشد. آنچه بیش از هر چیز دیگر قدرت های بزرگ اروپایی و حتی روسیه و چین را نگران می کند افزایش ضریب ظرفیت کنترل کشور هایی است که به هر شکل دارای امتیازات ویژه استرتژیکی هستند. همانند نگرانی ایالات متحده و اروپا در مورد تضمین تسلیحات هسته ای پاکستان. از دیدگاه ایالات متحده و اروپا، جمهوری اسلامی نه تنها تضمین های متاسب با شرایط جدید ژئو استرتژیک خودراایجاد نکرده، بلکه با ادامه برنامه هسته ای، اظهار نظرات “غیر قابل قبول” سیاستمداران و مسئولان نظام، امکان هر گونه بستر سازی سیاسی در زمینه اعتماد سازی و “میزان ضریب اطمینان” را بیش از پیش محدود کرده است.
فرانسه در این میان واکنش بیشتری نسبت به این مسئله نشان داده، زیرا مشکلاتی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ـ که آقای محمود احمدی نژاد نماینده آن است ـ برای فرانسه ایجاد کرده، دستگاه سیاست خارجی این کشور را در موضعی تدافعی یا “فرار به جلو” قرار داده است.
می دانیم که دو ستون سیاست خاورمیانه ای فرانسه از زمان شارل دوگل، روابط آن با اعراب که اصطلاحا به “سیاست عربی فرانسه” معروف شده و رابطه آن با اسرائیل است. پس از یازده سپتامبر و به ویژه اشغال عراق و سقوط صدام حسین، سیاست عربی فرانسه دچار نابسامانی و فقدان دکترینی جدید و متناسب با تحولات بین المللی و منطقه ای گردید. به تعبیر سیاست پردازان فرانسوی، ایران این دو پایه رامورد تهدید قرار داده است.
همانطور که رییس جمهور فرانسه بارها تاکید کرده ـ حتی سخن از بمباران ایران به میان آورده است ـ “ایران اتمی” برای فرانسه غیر قابل قبول است. گرچه به تعبیر کارشناسان نظامی، ایران اتمی تهدید مستقیمی برای فرانسه نیست ولی عکس العمل فرانسه حتی از انگلستان که متحد اصلی آمریکا است تهدید آمیز تر و تند تر است. امروز نفوذ ایران از افغانستان تا لبنان محسوس است و به تعبیر آمریکایی ها، ایرانی در همه منطقه هستند. گسترش این دایره نفوذ، در کوتاه و دراز مدت منافع سیاسی و اقتصادی فرانسه در منطقه را با محدودیت هایی روبه رو میسازد و فرانسویان این را به خوبی می دانند. در واقع آنچه فرانسویان را نگران کرده “بمب اتمی ایران” نیست، بلکه، به تعبیر برخی از کارشناسان فرانسوی، ایران خود به بمب تبدیل شده است. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که بخش مهمی از روابط ایران و فرانسه در لبنان رقم می خورد. در دوره سید محمد خاتمی، ایران حتی تا مرحله خلع سلاح حزب الله پیش رفت که این امر مطلوب فرانسه و اروپا بود. اما شکست نظامی اسرائیل در لبنان در مقابل با حزب الله و حمایت ایران از حزب الله برای فرانسه بسیارنگران کننده بود. از همین رو به نظر می رسد تا هنگامی که ایران و فرانسه برای حل مسئله لبنان به توافقی نرسند، سردی روابط دو جانبه و حتی بحران سیاسی و دیپلماتیک دور از بارو نخواهد بود.
از دیگر سو، تصمیم فرانسه در ایجاد پایگاه نظامی در خلیج فارس، گرچه با توجیه اجرای قرارداد آموزش نظامی بین قطر و فرانسه انجام می شود، اما در چارچوب های دیگری قابل تفسیر است. گرچه این پایگاه در مقایسه با پایگاه های نظامی ایالات متحده در خلیج فارس به لحاظ عملیات نظامی اهمیتی ندارد، اما صورت مسئله این است که فرانسه در نظر دارد در منطقه حضور نظامی پیدا کند. امری که در تاریخ روابط فرانسه با کشور های خاورمیانه بی سابقه است. این از همان تصمیم هایی است که پیشتر گفته شد که با مطالعه و کارشناسی وزارت خارجه فرانسه گرفته نشده و بیشتر نتیجه تصمیم الیزه و تحلیل وزارت دفاع این کشور است. این تصمیم شاید در درازمدت منافع فرانسه را تامین کند، اما بحث این است که این تصمیم در کوتاه مدت، تنگنا ها و مشکلاتی غیر قابل پیش بینی برای فرانسه ایجاد می کند که منافع بلند مدت و اهداف این حضور را به چالش و هماوردی جدی می طلبد.
به نظر می رسد تصمیم دولتمردان فرانسوی برای حضور جدی تر در خلیج فارس و خاورمیانه ـ منطقه ای که تحولات بسیار پر شتاب، در تمامی حوزه های استراتژیک و ژئوپولیتیک این منطقه باید در کوتاه ترین زمان اتخاذ شود ـ مشکلات بسیاری برای فرانسه در پی خواهد داشت.
در توضیح اینکه چگونه و بر چه اساسی تصمیم تضمین منافع فرانسه، تبدیل به تهدید منافع می شود، می توان به موارد زیراشاره کرد:
نخست مسئله تهدید القاعده بر علیه منافع مستقیم و غیر مستقیم فرانسه در پی حضور نظامی بیشتر. اگر تاکنون القاعده به دلیل عدم مشارکت فرانسه در اشغال عراق و همکاری نظامی با ایالات متحده، اقدامی علیه فرانسه نکرده است، با تقویت نظامی فرانسه در منطقه احتمال جدی شدن این تهدید زیاد می شود. در این صورت شاید اقدامات تروریستی همانند بمب گذاری در انگلستان و اسپانیا این بار در فرانسه تکرار گردد.
مسئله بعدی احتمال مناقشه و برخورد نظامی فرانسه در منطقه خلیج فارس و ظرفیت های نظامی و سیاسی برای پذیرش آن است. به نظر میرسد برخوردی نظامی مانند مسئله ملوانان بریتانیایی برای دستگاه سیاست خارجی و اعتبار ارتش فرانسه، مشکلات بسیاری به وجود می آورد.
مسئله دیگر مواضع سایر کشور های اتحادیه اروپا و مسئولین سیاست خارجی اروپا و ساختار نظام دفاعی مشترک اروپایی در مقابل چنین تصمیمی است. رقبای فرانسه در عرصه سیاسی و اقتصادی، مانند آلمان و اسپانیا و ایتالیا از برخی از اقدامات فرانسه در عرصه روابط بین الملل نگران اند. آنها گرچه هنوز واکنش ویژه ای در مورد تصمیم ایجاد پایگاه نظامی نشان نداده اند، اما با این همه جهت گیری های یک جانبه و گسترش حضور اقتصادی و نظامی در منطقه خاورمیانه بستر بحث های جدی در نهاد های اروپایی را بر می انگیزد.
به این موارد باید موضع گیری احزاب مختلف فرانسه و منتقدین چرخش های سیاسی رییس جمهور فرانسه را هم افزود. در انتخابات ریاست جمهوری، به دلیل مشکلات اقتصادی، نامزد های انتخاباتی در چارچوبی بسیار محدود به مسایل سیاست خارجی و ترسیم برنامه های خود در این حوزه پرداختند. از آن جایی که وفادار بودن به شعارها و برنامه های انتخاباتی، برای عملکرد رییس جمهور فرانسه بسیار تعیین کننده است، عدم ترسیم و ارائه برنامه ای راهبردی در حوزه سیاست خارجی می تواند در کوتاه مدت دست سیاست مداران فرانسوی را برای اتخاذ تصمیمات و انجام چرخش های تند باز نگاه دارد. اما آن روی سکه واکنش غیر قابل پیش بینی احزاب رقیب و مردم در مقابل بحران یا مناقشه ای نظامی یا سیاسی، ناشی از سیاست خارجی، هنوز تئوریزه نشده است.
اساس و برنامه راهبردی سیاست خارجی فرانسه امروز بر پایه تقویت ساختار های اقتصادی، مالی و حل مشکلات و بحران های اقتصادی است. اگر رییس جمهور فرانسه نتواند در چند ماه آینده، کارنامه مطلوبی به لحاظ اقتصادی ارائه کند، آن وقت خواه نا خواه چرخش های اخیر سیاست خارجی فرانسه و برخی تصمیمات اتخاذ شده به طور جدی مورد پرسش و بحث قرار خواهد گرفت. سفر معمر قذافی به فرانسه در این چارچوب قابل تامل است. رسانه های فرانسوی برای توجیه این اقدام الیزه، بیشتر بر عقد قرار داد های مهم اقتصادی متمرکز شده وچنین تفسیر و توجیه می کردند که کشور امروز به این قرار داد ها احتیاج دارد. اما حضور نظامی در منطقه پر التهابی مانند خلیج فارس، در صورت کوچکترین مناقشه نظامی، به سختی قابل توجیه خواهد بود.
در مقابل، ایجاد این پایگاه نظامی در خلیج فارس که با توجه به مشکلات ایران با برخی کشور های حوزه خلیج فارس، در دراز مدت تنگنا های جدی برای منافع ملی ایران به وجود خواهد آورد، واکنش یک جمله ای وزارات خارجه ایران بسیار نگران کننده است. فرانسه، این “ببر پیر بی دندان” به تعبیر سرلشکر عطاء الله صالحی، با حدود پانصد نظامی در خلیج فارس نمی تواند تهدیدی نظامی برای ایران باشد. اما آنچه نادیده انگاشته شده “سیاست حضور همه جانبه فرانسه در خلیج فارس” است. و این سیاست ناشی از تصمیم راهبردی و اعلام نشده این کشور در انتقال مرکز ثقل استراتژیک فرانسه به خلیج فارس در پی سقوط رژیم صدام حسین و مشکلات سیاسی لبنان است. فرانسه امروز در خلیج فارس حضوری جدی دارد؛ هم در عرصه های فرهنگی مانند تاسیس شعبه ای از لوور در امارات عربی، هم فعالیت گسترده اقتصادی و حتی ایجاد مراکز هسته ای در کشور های حوزه خلیج فارس، و هم ورود به حوزه انرژی. طرح های اقتصادی و فرهنگی فرانسه در کشور های عربی حوزه خلیج فارس، امروز از فعالیت های این کشور در کرس و حتی برخی کشورهای مستعمراتی این کشور بیشتر است.
سکوت دولت ایران در مقابل این استراتژی در چارچوب سیاست “عدم تنش بیشتر” با کشور های غربی در چارچوب پرونده هسته ای قابل بررسی است. به نظر دولتمردان ایران، دستیابی به فناوری هسته ای چنان بر اهمیت استراتژیک ایران خواهد افزود که این قبیل اقدامات در مقابل آن ناچیز به شمار می آید.اما نباید از نظر دور داشت که مسئله هسته ای ایران تنها یکی از مشکلات جدی امروز در روابط ایران و فرانسه است.
بحث امروز بر اساس تغییر معادلات بین المللی، منطقه ای و تغییر جایگاه و نقش دو کشور در معادلات موجود در روابط دو جانبه است.
برای ایران، فرانسه اهمیت ویژه خود را در معادلات بین المللی و اروپایی از دست داده است. اما ایران امروز برای فرانسه، تهدید و چالشی بزرگ تلقی می شود. امروز ایرانی ها تقریبا متقاعد شده اند که با دولت جدید فرانسه نمی توانند چانه زنی یا همکاری سیاسی و حتی اقتصادی در سطحی بالا داشته باشند. آن هم در شرایطی که یکی از عوامل تحکیم روابط ایران وفرانسه، علیرغم مشکلات حل ناشده سیاسی، منافع و همکاری های اقتصادی بوده است. اکنون با تحریم های اقتصادی و تمایل فرانسه به تشدید آنها و حتی طرح تحریم های یک جانبه اقتصادی، فعالیت اقتصادی بین دو کشور تقریبا در حال سکون قرار دارد؛توقفی که با مناقشه ای سیاسی به سرعت سیر نزولی خواهد گرفت. اما مسئله اینجاست که به نظر می رسد سردی روابط سیاسی امروز، برخاسته از سوء تفاهمات سیاسی نیست تا به سادگی قابل حل باشد. لذا اگر در کوتاه مدت تغییر رفتار یا موضعی از سوی دو طرف صورت نگیرد بحرانی سیاسی بین دو کشور بسیار محتمل است و هر دو کشور برای تعلیق روابط سیاسی دلایل خاص خود را خواهد داشت.
توجه داشته باشیم که دستیابی به فناوری هسته ای، لزوما به معنای رسیدن به “نقطه اطمینان و تضمین کامل” در حوزه های ژئوپولیتیک و استراتژیک نیست. حضور همه جانبه فرانسه که دارای روابط سیاسی پیچیده ای با ایران است، حتی بر فرض دستیابی ایران به فناوری هسته ای ـ در صورت چیره شدن فرانسه بر مشکلات سیاسی حضور خود در خلیج فارس و تبیین دکترینی جدید در خاورمیانه ـ می تواند ایران را در دراز مدت با چالش های جدی منطقه ای، اروپایی و بین المللی روبه رو کند.
رییس انستیتو اروپایی مطالعات استراتژیک ایران در فرانسه و سردبیر نشریه فرانسوی زبان ژورنال دو ایران