فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

سال نو شمسی را با انتخاب 7 فیلم برتر اکران اروپا و آمریکا و معرفی شان آغاز می کنیم. با این امید که فیلم های ‏شاخص سینمای دنیا شانس نمایش آزاد و عمومی و بدون سانسور در کشورمان را به دست بیاورند….‏

‎ ‎

‎ ‎فیلم های روز سینمای جهان‎ ‎

‎ ‎

cinema_jahan_677_1.jpg

‎ ‎آستریکس در بازی های المپیک‎ ‎

‏ ‏‎Astérix aux jeux olympique ‎

کارگردان: فردریک فورستیه، توما لانگمان. فیلمنامه: توما لانگمان، الیویه دازا، الکساندر شارلو، فرانک مانیه بر ‏اساس داستان مصور رنه گوشینی و آلبر اودرزو. موسیقی: فردریک تالگورن. مدیر فیلمبرداری: تیه ری اربوگاست. ‏تدوین: یانیک کرگوآ. طراح صحنه: آلین بونه تتو. بازیگران: ژرار دپاردیو[اوبلیکس]، کلوویس کورنیاک[آستریکس]، ‏بنوآ پولورده[بروتوس]، آلن دلون[ژولیوس سزار]، ونسا هسلر[شاهزاده ایرینا]، ژان پی یر کسل[پانورامیکس]. 116 ‏دقیقه. محصول 2008 فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا، بلژیک. نام دیگر: ‏Asterix at the Olympic Games، ‏Asterix alle olimpiadi، ‏Asterix bei den Olympischen Spielen، ‏Asterix en los juegos olímpicos‏ ‏‏. ‏

پانورامیکس یکی از مردان گل، عاشق شاهزاده ای یونانی می شود. او پس از فرستادن پیغامی برای رسیدن به محبوب ‏به سوی یونان به راه می افتد. اما زمانی که به آنجا می رسد رقیبی سرسخت و نابکار در برابر خود می یابد و این فرد ‏کسی نیز جز بروتوس پسر ژولیوس سزار که در صدد تصاحب مقام پدر و ازدواج با شاهزاده ایرینا است. طبیعی است ‏که پانورامیکس فقیر بازنده این رقابت باشد، اما ایرینا که از بروتوس نفرت دارد و سخت عاشق پانورامیکس است، ‏شرط ازدواج خود را پیروزی یکی از رقبا در بازی های المپیک اعلام می کند. بروتوس حقه باز با استفاده از معجون ‏ها و راه حل های فریب کارانه سعی می کند بر حریف پیروز شود، پانورامیکس نیز که چاره را منحصر به فرد دیده، ‏دست کمک به سوی هم ولایتی ها خود آستریکس و اوبلیکس دراز می کند. اما پس از اولین دور مسابقات آستریکس و ‏اوبلکیس با دسیسه بروتوس مبنی بر دوپینگ به وسیله معجون جادویی اهالی گل، آن دو را از میدان به در می کند. تا ‏اینکه نوبت به آخرین مسابقه، یعنی ارابه رانی می رسد و پانورامیکس مجبور است به تنهایی با بروتوس حیله گر مقابله ‏کند. اما آستریکس نیز بیکار ننشسته و تصمیم دارد حریف را با سلاح خود از میان بردارد…‏

‎ ‎چرا باید دید؟‎ ‎

سومین قسمت از برگردان سینمایی ماجراهای آستریکس و اوبلیکس که با صرف بودجه ای معادل 78 میلیون یورو ‏‏[معادل 93 میلیون دلار]ساخته شده، در مقایسه با دو فیلم پیشین یک نقطه ضعف گیرا دارد و آن نبود کریستین کلاویه ‏بازیگر نقش آستریکس است. از دلایل عدم حضور او در این فیلم اطلاعی ندارم، اما نتیجه چندان به سود سازندگان فیلم ‏نیست. فروش 59 میلیون یورویی فیلم که می تواند برای هر فیلم اروپایی و مخصوصاً فرانسوی رقمی شگفتی آفرین ‏باشد، در مقایسه با هزینه تولید آن چندان هم آش دهان سوزی نیست. یقیناً حضور کلاویه می توانست کفه ترازو را در ‏گیشه به سود آنان متمایل کند. ‏

اما فیلم در شکل فعلی اش چیزی فراتر از دو قسمت پیشین نیست. همان شخصیت ها، همان جلوه های ویژه و ‏خوشبختانه ژرار دپاردیو که رقیبی برای نقش اوبلیکس نیافته است. سکان هدایت فیلم را این بار بر خلاف کلود زیدی ‏کهنه کار و آلن شابات شناخته شده در دستان دو نفر قرار گرفته که از میان آنها فردریک فورستیه نامی شناخته شده ‏نیست و دومی توما لانگمان متولد 1971 فرزند کلود بری که سابقه ای طولانی در بازیگری دارد و دستیار تهیه کننده ‏هر دو قسمت پیشین ماجراهای آستریکس و اوبلیکس بوده است. ‏

اما شاید بشود این قسمت را فیلم آلن دلون نام داد. بازیگر/ستاره ای که کمتر کسی او را در نقشی کمدی به یاد دارد و ‏البته بسیاری از هموطنانش همواره خودپسندی او را درستمایه شوخی های نمکین کرده اند. شاید از این رو بازی دلون ‏در نقش سزاری که سخت شیفته خود است، جدا از تعابیر فرامتنی نوعی این همانی هم باشد میان دلون و سزار که بازی ‏خوبی نیز در سالخوردگی-و همچنان خوش تیپ- از خوب به نمایش می گذارد. ‏

البته ارجاع هایی به قسمت های پیشین و البته از نوع خوشایند نیز وجود دارد تا فیلم را به محصولی ملی تبدیل کند. مانند ‏حضور جمال دبوز در سکانس پایانی یا حضور برادر زین الدین زندان در نقش فوتبالیستی مصری! و نمای پشت به ‏دوربین آستریکس و اوبلیکس که نوید بخش بازگشت شان در آینده نزدیک با ماجرایی تازه تر است!‏

ژانر: ماجرایی، کمدی، خانوادگی، فانتزی. ‏

cinema_jahan_677_2.jpg

‎ ‎پارانوئید پارک‎ ‎

‏ ‏‎Paranoid Park ‎

کارگردان: گاس ون سنت. فیلمنامه: گاس ون سنت بر اساس داستانی از بلیک نلسون. مدیر فیلمبرداری: کریستوفر ‏دویل، کتی لی. تدوین: گاس ون سنت. طراح صحنه: جان پیرسون-دنینگ. بازیگران: گیب نوینز[الکس]، دانیل ‏لیو[کارآگاه ریچارد لو]، تیلور مامزن[جنیفر]، جک میلر[جرد]، لورن مک کینی[میسی]، وینفیلد جکسون[کریستین]، ‏جو شوایتزر[پل]، گریس کارتر[مادر الکس]، جی ویلیامسون[پدر الکس]، دیلون هینز[هنری]، اسکات گرین[اسکراچ]. ‏‏85 دقیقه. محصول 2007 فرانسه، آمریکا. نامزد جایزه بهترین فیلم آمریکایی از جشنواره بودیل، برنده جایزه شصتمین ‏سالگرد و نامزد نخل طلا از جشنواره کن، برنده جایزه تهیه کنندگان و نامزد بهترین کارگردانی و بهترین فیلم از مراسم ‏روحیه مستقل. ‏

الکس که پدر و مادرش از هم جدا شده اند، سعی دارد تا با اسکیت کردن شوری به زندگی خود ببخشد. آخرین کشف او ‏و دوست نزدیکش پارانوئید پارک است. مکانی مخصوص اسکیت کردن در یک پارک که محل تجمع اسکیت بازان ‏نوجوان است. همزمان الکس سعی دارد تا با دیگر بحران های دوران بلوغ مانند روابط جنسی، رابطه اش با دختری به ‏نام جنیفر و … کنار بیاید. یک شب که اجباری تنها به پارنوئید پارک رفته، با افراد تازه ای در آنجا آشنا می شود. فردای ‏آن روز پلیس برای تحقیق درباره علت مرگ نگهبان راه آهن به مدرسه می آید. کارآگاه لو بعد از جمع کردن تمام دانش ‏آموزانی که علاقمند به اسکیت بازی کردن در پارنوئید پارک هستند، شروع به بازجویی مودبانه ای می کند. او اعلام ‏می کند که مرگ نگهبان می تواند تصادف بوده و قتل عمد با نقشه قبلی نباشد. اما الکس که مصبب مرگ فجعیع نگهبان ‏بوده، ضمن مخفی نگاه داشتن راز خویش قصد دارد با این معضل نیز از راه نوشتن خاطرات خود کنار بیاید…‏

‎ ‎چرا باید دید؟‎ ‎

گاس ون سنت 56 ساله اکنون یکی از بزرگان سینمای مستقل آمریکاست. کارگردانی که در پایان دهه 1980 با فیلم ‏Drugstore Cowboy‏ درخشید. دهه 1990 را با شاهکاری چون آیداهوی خصوصی من اغاز کرد و بعدها فیلم های ‏ماندگاری چون به خاطرش مردن، دخترهای گاوچران هم آوازهای بلوز را درک می کنند، ویل هانتینگ عزیز و یافتن ‏فارستر را ساخت. ناخنکی که با بازسازی روانی هیچکام در 1998 به سینمای هالیوودی زد، ثابت کرد که او هرگز ‏نمی تواند در چنین جایی فیلم قابل قبولی کارگردانی کند. سه گانه اخیرش[گری، فیل، آخرین روزها] چهره تازه ای از او ‏به نمایش گذاشت که به مذاق بعضی ها از جمله نویسنده همین مطلب نیز خوش نیامد. و خوشبختانه به نظر می رسد ون ‏سنت با پارانوئید پارک بار دیگر تصمیم گرفته به حیطه های آشنای خود بازگردد. البته تاثیر آن سه گانه باقی است و ‏جسارت آثار اولیه در فیلم فعلی کم رنگ است. اما نحوه تصویر کردن دغدغه های ذهنی نوجوانی که ناخواسته مسبب ‏قتل فجیع یک انسان شده، از شاعرانگی و سبک دیداری/شنیداری ممتازی برخوردار است که نمونه آن را فقط در فیلم ‏های خود ون سنت می توان یافت. ‏

پارانوئید پارک را می توان نیمه دیگر فیل خواند. مطالعه ای در باب نوجوانی و خشونت که از رمان بلیک نلسون ‏اقتباس شده، اما پرداخت ون سنت چیزی فراتر را به تماشاگر عرضه می کند. ون سنت بازیگران اصلی فیلم را از میان ‏افراد آماتور و برندگان مسابقه ای که در سایت فیلم –در ‏myspace‏- راه انداخته بود، انتخاب کرده است. انتخاب هایی ‏شایسته، مخصوصاً برای نقش الکس که یادآور مایکل پیت آخرین روزهاست. سکانس های فیلم که به گونه یکی در میان ‏دارای فیلمبرداری بافت دار هستند و توسط کریستوفر دویل فیلمبردار ثابت آثار ونگ کار وای بر روی نوار ثبت شده ‏اند، سهمی به سزا در موفقیت فیلم دارند. فیلم فاقد موسیقی اصیل است. در عوض تا جایی که امکان داشته از موسیقی ‏مناسب فیلمهای اروپایی مخصوصاً آثار فلینی در جای جای اثر استفاده شده است. توصیه می کنم بازگشت پیروزمندانه ‏ون سنت را با دیدن فیلم جشن بگیرید و منتظر مصاحبه طولانی ما با وی در هفته بعد باشید!‏

ژانر: درام. ‏

cinema_jahan_677_3.jpg

‎ ‎دروازه سوار شدن به هواپیما‎ ‎

‎ Boarding Gate‎

نویسنده و کارگردان: الیویه آسایا. موسیقی: براین انو. مدیر فیلمبرداری: یوریک له سو. تدوین: لوک بارنیه. طراح ‏صحنه: فرانسواز رنو لابارت. بازیگران: آسیا ارجنتو[ساندرا]، مایکل مدسن[مایلز رنبرگ]، کارل نگ[لستر ونگ]، ‏کلی کین[سو]، جوآنا پریس[لیزا]، الکس دسا[اندرو]، کیم گوردون[کی]. 106 دقیقه. محصول 2007 فرانسه. ‏

‏ زنی ایتالیایی به نام ساندرا، بعد از مدت ها دوری از معشوق پیشین خود مایلز رنبرگ(پا انداز سابق و تاجر موفق ‏فعلی) به دفتر او در پاریس می رود. این ملاقات غیر منتظره به ملاقاتی در آپارتمان مایلز منتهی می شود. ساندرا و ‏مایلز شروع به مشاجره درباره گذشته می کنند، اما به زودی تمناهای جنسی غالب می شود. اما ساندرا بعد از بستن ‏دست های مایلز او را با اسلحه به قتل رسانده و می گریزد. سپس به سراغ لستر می رود که به همراه همسرش سو یک ‏شرکت صادرات/وارادت را اداره می کنند. ساندرا که نزد آنها کار می کند، بی خبر از آن دو به کار انتقال مواد مخدر ‏نیز می پردازد، و پنهان از چشم سو با لستر نیز رابطه دارد. مدتی قبل لستر او را در جریان یک معامله خطرناک با ‏قاچاق چیان مواد نجات داده است. لستر به ساندرا بلیط و مقداری پول داده و از او می خواهد تا به هنگ کنگ برود. ‏جایی دوستان وی می توانند به ساندرا برای یافتن یک هویت و زندگی تازه کمک کنند. اما با رسیدن به هنگ کنگ ‏ساندرا درمی یابد که به دام افتاده و کسانی قصد کشتن وی را دارند. بعد از یافتن سو در هنگ کنگ از او تقاضای کمک ‏می کند. سو از رابطه شوهرش لستر با وی سخن می گوید و ملاقات آن دو به بیهوشی ساندرا ختم می شود. فردای آن ‏روز، ساندرا در ویلایی چشم باز کرده و با زنی که سر نخ همه این حوادث در دستان او قرار دارد روبرو می شود. زن ‏به او مقداری پول و یک گذرنامه تازه می دهد. اما ساندرا مصمم است تا قبل از خروج از هنگ کنگ لستر را به قتل ‏برساند. کسی که به نظر می رسد از ساندرا برای رسیدن به مقاصد خود سو استفاده کرده است. اما …‏‎ ‎

‎ ‎چرا باید دید؟‎ ‎

آلیویه اسایا متولد 1955 پاریس فرزند ژاک رمی کارگردان، فارغ التحصیل مدرسه ملی هنرهای زیبای پاریس و یکی ‏از اولین اروپایی هایی است که به آسیا و شخصیت های اسیایی توجه نشان داده است. این توجه در زندگی خصوصی به ‏ازدواج با مگی چیئونگ نیز انجامیده، اما آن چه در کارنامه آسایا اهمیت دارد نوع نگاه و سبک ساختاری فیلم های وی ‏است. شهرت خود را مدیون فیلم های زندگی احساساتی، ایرما وپ، پاریس بیدار می شود و ‏Demonlover‏ است که به ‏خاطر آنها جایزه فیپرشی، جایزه ژان ویگو و جوایزی از جشنواره های معتبر به دست آورده است. ‏

طبیعی است با چنین پیشینه ای پرداختن به آخرین کار وی کار راحتی نباشد. مخصوصاً اگر قرار باشد از ورای آن چنین ‏فیلمسازی قابل اعتنایی را به خواننده ایرانی معرفی کنید. خواننده ای که به اقرب احتمال هنوز فیلمی از آسایا ندیده است ‏و بدیهی است خواندن معرفی کوتاهی درباره یکی از ضعیف ترین فیلم های او-بر خلاف تمیز که کندترین و کسل کننده ‏ترین فیلم وی بود- می تواند اثر ناخوشایندی بر روان وی داشته باشد. ‏

اما خوشبختانه نکته در اینجاست که آسایا بازیگرانی نام آشنا و حتی برانگیزاننده ماننده آرجنتو را به کار گرفته که ‏بهترین انتخاب برای بازی در نقش ساندرا است و خود به تنهایی بار همه فیلم را بر دوش می کشد. البته اگر بعد از ‏خوانده خلاصه داستان بالا انتظار فیلمی پر هیجان در ژانر تریلر را انتظار دارید باید بگوییم تصور اشتباهی پیدا کرده ‏اید. مانولا دارگیس در نقد خود بر فیلم آن را یک تریلر ضد تریلر در آمیزه ای از سکس، خون و اگزوتیکا نامیده و آن ‏را نه چندان زیبا با پیرنگی نامعقول ارزیابی کرده است. ولی شخصاً آن را یک تریلر ناپخته و مبهم می دانم که اگر ‏آرجنتو را نداشت، تماشای آن بر سخت بود. ترجیح می دهم یک بار دیگر ایرما وپ را ببنم یا منتظر فیل دیگری از ‏اسایا باشم که در ژانر اشناتری ساخته باشد!‏

ژانر: مهیج.‏

cinema_jahan_677_4.jpg

‎ ‎نظافت چی‎ ‎

‎Cleaner ‎

کارگردان: رنی هارلین. فیلمنامه: متیو آلدریچ. موسیقی: ریجارد گیبز. مدیر فیلمبرداری: اسکات کوان. تدوین: برایان ‏بردن. طراح صحنه: ریچارد برگ. بازیگران: ساموئل ال. جکسون[تام کاتلر]، اد هریس[ادی لورنزو]، اوا مندز[آن ‏نارکوت]، که که پالمر[رز کاتلر]، لویس گازمن[کارآگاه والاس]، کریستا کمپبل[بث جنسن]، ریچی مونتگمری[جورج]، ‏رابرت فارستر[آرلو]. 93 و 90 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. ‏

تام کاتلر پلیس سابق، صاحب یک شرکت کوچک و قانونی است که خدمات نظافت و تمیزکردن ساختمان ارائه می کند. ‏تنها تفاوت کار او با بقیه شرکت ها، همکاری نزدیک با پلیس و در نتیجه گرفتن سفارش تمیز کردن محل وقوع جنایت ‏هاست. کاری تخصصی که دستمزد خوبی نیز از آن عاید می شود. تام با دختر نوجوانش زندگی می کند، چون همسرش ‏مدتی قبل قربانی یک جنایت شده است. یک روز تلفنی مبنی بر سفارش تمیز کردن ساختمانی که در آن جنایتی رخ داده ‏به دست تام می رسد. تام بعد از رسیدن به محل شروع به کار کرده و تمام بقایای قتل یک انسان را پاک سازی می کند. ‏اما فردای آن روز که برای دریافت دستمزد خود به در خانه مذکور رفته با همسر صاحب خانه-خانم نارکوت- روبرو ‏می شود که از ماجرا بی اطلاع است. به زودی مشخص می شود که همسر وی ناپدیدشده و جنایت رخ داده شده در ان ‏منزل نیز با این ماجرا بی ارتباط نیست. ناگهان تام خود را در مظان سوء ظن دیده و دست کمک به سوی همکار و ‏دوست قدیمی خود کارآگاه لورنزو می کند، چون شواهد موجود می تواند منتهی به دستگیری تام شود. همزمان کارآگاهی ‏خودپسند به نام والاس مامور رسیدگی به پرونده می شود. اما زمانی که همسر نارکوت به سرغ تام می رود تا حقیقت ‏ماجرا را زبان وی بشنود، همه چیز پیچیده تر می شود. تام به زودی خود را در مظان اتهام به قتل می یابد. اما آنچه ‏بیش از همه وی را نگران می کند، سلامتی تنها فرزندش و خیانت نزدیک ترین دوستش می باشد. کسی که به نظر می ‏رسد مغز متفکر پشت این ماجراست…‏

‎ ‎چرا باید دید؟‎ ‎

کمتر از دو دهه قبل بود که رنی هارلین را کشف کردیم. کارگردان 30 ساله ای که شهر کوچک زادگاهش ریه یمکی را ‏در حومه اقامتگاه اجباری فعلی من[شهر لاهتی در فنلاند] ترک کرد تا رویای هالیوودی را زندگی کند و در کمتر در ‏‏10 رویای آمریکایی را[جینا دیویس!] را در آغئوش کشید! ‏

رنی لائوری مائوریتز هاریولا مایه افتخار کشور نقلی فنلاند بیش از یک فیلم در سال 1980 با نام بازداشت در موطن ‏خویش نساخته است. 6 سال بعد از این فیلم اولین فیلم هالیوودی اش را با نام آمریکایی مادرزاد ساخت. زندان و قسمت ‏چهارم کابوس در الم استریت فیلم های بعدیش بودند. دست گرمی هایی برای ساختن اولین اثر بسیار پولساز و موفقش که ‏قسمت دوم جان سخت بود. 3 سال بعد صخره نورد با استالونه او را به همه چیز رساند، اما سقوط مالی و هنری با ‏جزیره کات تروت در انتظارش بود. بوسه طولانی نیمه شب نیز نتوانست آب رفته را به جوی بازگرداند، دیویس از او ‏جدا شد و سر و کار فنلاندی تنها با فیلم های تلویزیونی و اکشن هایی کم هزینه تر نسبت به فیلم های پیشین افتاد. دریای ‏عمیق آبی و بعد شکست بزرگ دیگری به نام ‏Driven‏ که نامزدی تمشک طلایی را برایش به دنبال داشت. هارلین از ‏آن روز تاکنون فیلم های متوسط با بودجه های متوسط ساخته[شکارچیان مغز، جن گیر: سرآغاز، قرارداد] که آخرین ‏آنها نظافت چی است. در همه این فیلم ها کوشیده به استخوان بندی پر کشش و مکانیسم خلق هیجان جان سخت 2 و ‏صخره نورد دست یابد، اما کمتر موفق شده است. همه فیلم های پیشین به سرعت دیده و فراموش شده اند و متاسفانه ‏نظافت چی نیز با وجود برتری اندکی که نسبت به آنها دارد، گرفتار همین تقدیر محتوم خواهد شد. ‏

او که روزگاری موفق ترین فیلمساز فنلاندی تبار هالیوود نامیده می شد و داشتن بودجه های 100 میلیون دلاری در ‏هالیوود را در قرن 21 عادی فرض می کرد، امروز باید به بودجه های 25 میلیون دلاری دل خوش کند. آن هم به مدد ‏حضور نام هایی چون ساموئل ال. جکسون در مقام تهیه کننده که نقش اصلی فیلم را نیز مال خود کرده است. ‏

به هر حال نظافت چی نسبت به فیلم های کم جان پیشین او به عنوان نیمچه نوآری امروزی قابل تماشا کردن است. البته ‏اگر گزینه بهتری در دسترس نداشته باشید. بازی اد هریس همچون همیشه خوب و جکسون نیز پذیرفتنی است. بازیگران ‏فرعی مانند مندز و گازمن نیز خوب سر جای خود قرار گرفته اند. تنها مشکل به رغم جذابیت ظاهری فیلم پیچ و خم ‏های کلیشه ای فیلمنامه است که در نهایت نزدیک ترین دوست را تبدیل به دشمن اصلی می کند. سکانس نهایی فیلم نیز ‏آن چنان که باید واجد هیجان و دلهره لازم نیست. شاید زمان آن رسیده تا هارلین به اروپا بازگردد. جایی که به گفته خود ‏او سینما هنری است که قابلت های تجاری اش در درجه دوم قرار دارد. بر خلاف هالیوود که که فیلمسازی تجارتی است ‏که قابلیت های هنری اش در درجه دوم قرار دارد!‏

ژانر: جنایی، مهیج. ‏

cinema_jahan_677_5.jpg

‎ ‎دختر همسایه‎ ‎

‎The Girl Next Door ‎

کارگردان: گریگوری ویلسون. فیلمنامه: دانیل فراندز، فیلیپ ناتمن بر اساس کتاب جک کچام. موسیقی: رایان شور. ‏مدیر فیلمبرداری: ویلیام ام. میلر. تدوین: ام. جی. فیوره. طراح صحنه: کریستا گال. بازیگران: دانیل مانک[دیوید ‏موران]، بلیث آفراث[مگان لافلین]، مدلین تیلور[سوزان لافلین]، بلانش بیکر[روت چندلر]، ویلیام اترتون[دیوید موران ‏بزرگ سال]، آستین ویلیامز[رالفی “ووفر” چندلر]، بنجامین راس کاپلان[دانی چندلر]، گراهام پاتریک مارتین[ویلی ‏چندلر جونیور]، کوین چمبرلین[سرکار جنینگز]، دین فالکنبری[کنی]، گابریل هوارث[چریل رابینسون]، اسپنسر ‏لی[دنیس کراکر]، گرانت شاو[اقای موران]، کاترین مری استوارت[خانم موران] . 91 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. ‏نام دیگر: ‏Jack Ketchum’s The Girl Next Door‏. برنده مدال طلا برای دستاورد برجسته و ممتاز راین شور در ‏موسیقی از جشنواره موسیقی فیلم پارک سیتی. ‏

دهه 1950. مگان و خواهر کوچک ترش تحت سرپرستی عمه روت مطلقه خود قرار گرفته اند. روث خود سه پسر ‏دارد و بر خلاف دیگر ساکنین شهر روش متفاوتی برای تربیت آنها برگزیده است. روت مرتباً آبجو می نوشد و ‏فرزندانش را نیز ترغیب به نوشیدن می کند. از طرف دیگر با سخنان خود درباره راوبط پسرها و دخترها جوی ‏خطرناک در خانه به وجود می آورد. دیوید موران که در همسایگی آنها زندگی می کند، بعد از آشنایی با مگان به خانه ‏آنها می آید. آشنایی ساده او و مگان راه را برای تعابیر روت باز کرده و مگان را به بی عفتی متهم می کند. آزارهای ‏کلامی روت و پسرهایش که خود در تب داشتن رابطه با جنس مخالف می سوزند، کم کم تبدیل به آزار جسمانی می شود. ‏پس از مراجعه مگان به پلیس اوضاع در خانه چندلرها حادتر می شود و یک روز که دیوید به خانه چندلرها رفته، ‏درمی یابد که مگان در زیر زمین خانه با طناب بسته شده است. او که از ترس روت نمی تواند با والدین خود در این ‏باره سخن بگوید، آرزو دارد که مگان را نجات دهد. آزارهای جسمانی مگان توسط پسران روت ادامه یافته و هر لحظه ‏شدیدتر می شود. سرانجام روت اجازه تجاوز به مگان را نیز می دهد و دیوید با چشمان گریان نظاره گر این واقعه می ‏شود. تلاش دیوید برای نجات مگان از سوی روت کشف شده و او را نیز در زیرزمین حبس می کند. دیوید با به آتش ‏کشیدن زیرزمین توجه پلیس را جلب می کند، اما مگان مدتی کوتاه پس از رسیدن پلیس بر اثر شکنجه های وارد شده می ‏میرد. ‏

‎ ‎چرا باید دید؟‎ ‎

در 26 اکتبر 1965 پلیس ایندیانا تلفنی ناشناس از سوی پسری نوجوان دریافت کرد که خبر از مرگ دختری در خانه ‏ای در محله فقیر نشین شهر می داد. وقتی پلیس به آدرس داده شده[شماره 3850 ایست نیویورک استریت] رسید با جسد ‏دختری 16 ساله به نام سیلویا مری لایکنس مواجه شد که بر اثر شکنجه فوت کرده بود. بدن سیلویا با بیش از 100 زخم ‏و سوختگی کوچک و بزرگ پوشیده شده بود. روی سینه وی با وسیله تیزی عدد 3 نوشته شده بود، اما خوف ناک ترین ‏زخم اندکی پایین تر روی شکم او قرار داشت. نوشته ای به این مضمون: من یک فاحشه هستم و به این افتخار می کنم!‏

این جنایت ترسناک توسط کودکان در سنین 11 تا 12 ساله با هدایت زنی 37 ساله به نام گرترود بانیشوسکی انجام شده ‏بود. جنایتی که بعدها در مراحل دادگاه بانیشوسکی و پسرش تبدیل به جنجال و رسوایی بزرگی شد. ‏

کوتاه زمانی بعد از محاکمه این پرونده دستمایه فمینیست مشهور کیت میلت در نوشتن کتاب زیرزمین شد. سپس جک ‏کچام آن را دستمایه خلق رمانی ترسناک کرد. کچام اسامی را عوض کرد و زمان واقعه را نیز یک دهه عقب برد. کتاب ‏های دیگری نیز درباره این ماجرای خوفناک به رشته تحریر در آمد، اما سینما در سال گذشته به این ماجرا روی خوش ‏نشان داد. ابتدا فیلم تامی اوهاور با نام یک جنایت آمریکایی[با شرکت الن پیچ در نقش سیلویا و کاترین کینر در نقش ‏بانیشوسکی] به نمایش در آمد و سپس فیلم فعلی که بر اساس داستان کچام ساخته شده است. ‏

جورج ویلسون بازیگر، نویسنده، تهیه کننده و کارگردانی است که دو فیلم بیشتر در کارنامه خود ندارد. اولین فیلم او ‏اثری مستقل به نام متجاوزین به خانه[2001] بود که در ژانر اکشن به ماجرای جوانی اسپانیولی تبار و سارقی خرده پا ‏می پرداخت که اسیر گروهی تبهکار می شد. فیلمی کمابیش متوسط، اما قابل قبول برای اولین تجربه که فاصله ای شش ‏ساله میان آن و دومین کار وی حاکی از دقت در انتخاب دارد. ‏

ویلسون این بار کوشیده به داستان کچام وفادار مانده و ریتم کند زندگی در شهرستان در دهه 1950 را نیز بازآفرینی ‏کند. فیلم حکایت قدم به قدم عاری از انسانیت شدن کودکان تحت تلقین حرف های زهرآگین یک زن است. این زن که ‏سرپرستی فرزندان برادرش را پذیرفته، عملاً آن دو را نبدیل به موش های آزمایشگاهی فرزندان خود می کند تا بتوانند ‏شنیع ترین تجربه ها را در قالب درس های مثلاً اخلاقی بر روی آنها انجام دهند. نتیجه نمایش روند شکنجه های ‏سادیستی مادر و فرزندانش روی سیلویاست که اینجا مگان نامیده شده و فیلم در قالب فلاش بکی طولانی از زبان دیوید ‏موران روایت می شود. او که کمابیش دل بسته مگان بوده، این عشق کودکانه را در بزرگ سالی نیز حفط کرده است. ‏فیلم یک اثر جنایی روانشناختی در خور توجه است[هر چند هنوز موفق به دیدن فیلم تحسین شده یک جنایت آمریکایی ‏نشده ام. اولین اتفاقی که برای تماشاچی ایرانی آشنا به شکنجه های قرون وسطایی زندان های پس از انقلاب می افتد ‏تشابه بسیار زیاد رفتار روت چندلر با بازجویانی است که دم از اخلاق می زدند و در نهایت جانیان سادیستی بیش نبودند ‏که از تجاوز به قربانی نگون بخت خود نیز ابا نداشتند. فیلم به عنوان نمونه ای در مطالعه رفتار چنین انسان هایی!!! ‏قابل تامل است. اما اگر قلبی ضعیف و روحیه ای لطیف دارید از تماشای آن خودداری کنید. اما فراموش نکنید که ندیدن ‏آن باعث از میان رفتن نمونه های واقعی آن در دنیای پیرامون ما نمی شود!‏

متاسفانه مانند بسیاری از تماشاگران با نام فیلم مشکل دارم. جدا از این که شنیدن آن تصور دیدن فیلمی عاشقانه از ‏ماجراهای نوجوانان را در نزد بیننده خلق می کند، تشابه اسمی آن با فیلمی کمدی/عشقی که 4 سال قبل با شرکت الیشا ‏کاتبرت به نمایش در آمد نیز آزارنده و اشتباه بر انگیز است. کاش ویلسون این قدر به فکر رعایت امانت نبود. ‏

ژانر: جنایی، درام، ترسناک، مهیج. ‏

cinema_jahan_677_6.jpg

‎ ‎پایگاه‎ ‎

‎Outpost ‎

کارگردان: استیو بارکر. فیلمنامه: رئا برانتون. موسیقی: جیمز سامور برت. مدیر فیلمبرداری: گاوین استراترز. تدوین: ‏آلیستر رید. طراح صحنه: مکس برمن، گوردون راجرز. بازیگران: ری استیونسن[دی سی]، جولین ویدهم[هانت]، ‏ریچارد بریک[پرایور]، پل بلیر[جوردن]، برت فنسی[تاکتاروف]، ایناک فراست[کاتر]، جولین ریوت[ویتک]، مایکل ‏اسمایلی[مک کی]، اسکات پدن[فرمانده نازی]. 90 دقیقه. محصول 2007 انگلستان. ‏

مردی به نام هانت گروهی مزدور به فرماندهی تفنگدار سابق دی. سی. استخدام می کند تا در سفری به منطقه ای ‏خطرناک در اروپای شرقی از او محافظت کنند. هدف هانت یافتن پایگاه نظامی مخفی است که از دوران جنگ جهانی ‏دوم به جا مانده است. بر خلاف تصور رسیدن به پایگاه بدون هیچ مخاطره ای انجام می پذیرد، اما پس از باز کردن ‏پایگاهی که به نظر می رسد چند دهه متروکه بوده، حوادث عجیبی شروع به رخ دادن می کنند. افراد دی. سی. ابتدا ‏تعدادی جسد می یابند که لخت روی هم تلنبار شده اند. یکی از این اجساد هنوز نفس می کشد، اما قادر به سخن گفتن ‏نیست. جست و جو در پایگاه به دی. سی و افرادش ثابت می کند که پایگاه متعلق به نازی ها بوده و آزمایش هایی به ‏شکل مخفی در آنجا صورت گرفته است. تنها هانت می داند به دنبال چه می گردد و به زودی آن را در یکی از اتاق ‏های پایگاه پیدا می کند. با تاریک شدن هوا افراد دی. سی. که بیرون پایگاه سنگر گرفته اند مورد حمله افرادی ناشناس ‏قرار می گیرند. دی. سی. از هانت می خواهد تا هر چه زودتر آنجا را ترک کنند، چون دریافته که یکایک شان به زودی ‏کشته خواهند شد. اما هانت به او فیلمی از آزمایش های نازی نشان داده و راز پایگاه و دستگاه عجیبی را که یافته اند، بر ‏ملا می کند. نازی در طول جنگ روی سربازان خود آزمایش های مخوفی انجام داده و در صدد بودند سربازانی کامل و ‏نامیرا خلق کنند. دی. سی. و افرادش خیلی زود خود را در محاصره سربازان نازی نامیرایی می یابند و به نظر می ‏رسد تنها راه نجات به کار انداختن دستگاه مرموزی است که هانت در پایگاه یافته است. اما…‏

‎ ‎چرا باید دید؟‎ ‎

استیو بارکر را نمی شناسم. جست و جو در منابع مکتوب و اینترنتی نیز راه به جایی نمی برد. چون اولین کارش فیلمی ‏تلویزیونی به نام ساعت جادویی[2002] بوده که بدیهی است ندیده ام. پس با همین فیلم پایگاه که اولین فیلم بلند سینمایی ‏اوست، به سراغش می رویم که محصولی قابل توجه در اندازه های خویش است. ‏

گفتم در اندازه های خودش وو قصدم اشاره به کم هزینه بودنش و احتمال پخش آن فقط روی دی وی دی است. هنوز ‏جنگ جهانی دوم و اسرار نازی ها طرفداران زیادی دارد. نویسندگان داستان های مهیج یکی از بهترین پس زمینه ها را ‏در این دوران و رایش سوم می یابند. و سازندگان پایگاه [البته کلمه ‏Outpost‏ به معنای گروه یا پست دیده وری نیز به ‏کار گرفته می شود] نیز از زمره همین گروه هستند. رئا برانتون فیلمنامه نویس ایده اصلی خود را در تلاش های هیتلر ‏و فرمانده هانش برای دستیابی به یک ماشین های کشتار بی نقص و تبدیل سرباز آلمانی نمونه به چنین ماشینی یافته اند. ‏سربازی های میان زامبی هایی که از گور برمی خیزند و روبات هایی که می توانند انسان را از میان بردارند. ایده تازه ‏نیست و حتی قبل از قدرت گرفتن کامل نازی ها فیلمسازانی چون فریتز لانگ در متروپلیس به سراغ چنین سوژه ای ‏رفته اند. اما نگاه برانتون و رئا سویه ای دیگر دارد. قصد فقط خلق هیجان و دلهره است و به خوبی در این کار موفق ‏می شوند. پایگاه و آزمایش های نازی حکم موتور محرکه فیلم را دارد و بس!‏

فیلمی پر از خون، آدرنالین، هراس از مکان های در بسته و می شود گفت ترکیب هوشمندانه و مبهوت کننده ای از ‏غارتگر، ‏Dog Soldiers‏ و هتل[‏Hostel‏] که با موسیقی بسیار مناسبی همراهی می شود. بارکر در اولین تجربه اش ‏کاری آبرومندانه ارائه می کند که اصلاً دستاورد کمی نیست. هیجانی که خلق می کند کاذب نیست و می تواند بیننده را ‏به رغم ناشناس بودن بازیگران تا پایان با خود همراه کند. خوب؟ واقعاً توقع خیلی از تماشاگران مگر بیش از اینهاست؟

بی صبرانه منتظرم تا فیلم بعدی بارکر را ببنم. یقین دارم به زودی در جریان اصلی سینمای کشورش و یا حتی هالیوود ‏فیلم های گران قیمت و موفق تری خواهد ساخت. ‏

ژانر: اکشن، ترسناک. ‏

cinema_jahan_677_7.jpg

‎ ‎قرابه مقدس‎ ‎

‎Kutsal Damacana ‎

کارگردان: کامیل آیدین. فیلمنامه: آحمت یلماز. موسیقی: ارجان ساعات چی. مدیر فیلمبرداری: وارول شاهین. تدوین: ‏مورات بور. بازیگران: شافاک سزر[فیکرت]، ارسین کورکوت[عاصیم]، بشرا پکین[جرن]، ایشان ئوزهیم[دنیز]، ‏بریوان کارامان[آیداگول]، ستار تانری ئوون[شیخ دعانویس]، اردال توسون[صاحب مغازه شرط بندی]، یلدیریم ممیش ‏اوغلو[کشیش آرتین]. 105 دقیقه. محصول 2007 ترکیه. ‏

فیکرت که زندگی خود را با کار روی کشتی ها و با فلسفه در هر بندر یک معشوق گذرانده، سرانجام تصمیم می گیرد تا ‏زندگی ساکن و آرامی در استانبول برای خود دست و پا کند. او در رویای ثروتمند شدن مرتباً روی اسب ها شرط بندی ‏می کند و یقین دارد روزی به ثروتی بزرگ دست خواهد یافت. اما هنوز نتوانسته از عادات زندگی پیشین خود جدا شود ‏و زندگی بی هدفی پیشه کرده است. فیکرت که بی جا و مکان است، از رفتن راهب آرتین به واتیکان سو استفاده کرده و ‏در کلیسا محل ساکن می شود و بلافاصله شروع به استفاده از امکانات کلیسا و حتی فروختن شراب های کهنه و گران ‏قیمت آنجا می کند. تنها دوست و مرید او جوانی ساده و بی غش به نام عاصیم است، که در کارواش نزدیک کلیسا کار ‏می کند. تا اینکه یک روز اتفاقی می افتد که زندگی هر دو را دگرگون می سازد. ‏

زنی ثروتمند به نام دنیز که جسم خواهرش سلن توسط شیطان تسخیر شده، بعد از رفتن به سراغ شیخ ها و دعانویس ها ‏قانع می شود که باید به سراغ کشیشی متخصص در جن گیری برود. دست تصادف آنها را به کلیسایی راهنمایی می کند ‏که فیکرت در آنجا زندگی می کند. دنیز برای نجات خواهرش حاضر به دادن تمام ثروت خویش است و فیکرت که ‏موقعیت را برای به دست آوردن پول و گذراندن چند روز در ناز و نعمت مناسب تشخیص داده بعد از پوشیدن لباس ‏کشیش به همراه عاصیم به منزل آنها می روند. ‏

البته همه قصه فیلم همین نیست!‏

‎ ‎چرا باید دید؟‎ ‎

اگر خواننده ثابت این راهنمای هفتگی فیلم ها هستید اندکی با جریان های رایج سینمای کشور همسایه ما ترکیه آشنا شده ‏اید. سینمایی که در دوران رونق تجاری و هنری تازه ای به سر می برد و برای سر پا ایستاده از دست اندازی به ره ‏مسیر نیازموده شده ای نیز ابا ندارد. بدیهی الگوی اصلی این سینما در آن سوی اقیانوس قرار دارد و ژانرهای پر رونق ‏مانند ترسناک یا اکشن و کمدی های جنسی از نوع شیرینی آمریکایی ارجحیت دارند. ‏

سینمای ترکیه مانند سینمای ایران و هند در مقاطع زمانی مختلف دست به کپی برداری از فیلم های موفق یا لااقل مورد ‏پسند آمریکایی و اروپایی زده است. نسخه طابق النعل بالنعل جن گیر در اواخر دهه هفتاد که بعد از نمایش فیلم اصلی ‏در ترکیه ساخته شد و رونق ساخت فیلم های ترسناک در ترکیه در دهه اخیر نمونه ای کوچک از این جریان رایج است. ‏همین هفته پیش بود که از نسخه تازه ای جن گیر در ترکیه به نام سموم که سعی شده بود با استفاده از باورهای اسلامی ‏رنگی بومی به آن داده شود، سخن گفتیم. و این هفته نوبت به کپی کمیک آن یا هجویه اش رسیده است. دقیقا مطابق ‏سینمای هالیوود که بعد از جیغ های سه گانه طبیعتا قطار هجویه های فیلم ترسناک به راه می افتد.‏

قرابه مقدس نسخه کمدی و ترکی فیلم جن گیر است که فقط و فقط با هدف رونق دادن به سینمای بومی در شرکتی که ‏شافاک سزر و دوستانش به راه انداخته اند، تولید شده است. سرمایه اصلی فیلم خود شافاک سزر است که از کمدین های ‏محبوب و بسیار آشنای سینمای تکیه به شمار می رود. تعداد فیلم های سینمایی که وی بازی کرده، زیاد نیست. اما ‏حضور مداومش در تلویزیون و مخصوصاً آگهی های کمیک شرکت آرچلیک از او چهره ای اشنا و مورد اطمینان در ‏نزد تماشاگر ترک ساخته است. ‏

البته قرابه مقدس مانند بسیاری دیگر از محصولات اخیر سینمای ترکیه از جلوه های ویژه کامپیوتری به حد وفور ‏استفاده کرده و کوشش شده تا روایتی سر راست و جذاب تحویل تماشاگر داده شود. یعنی سرگرم سازی صرف و کسب ‏پول حلال و رونق صنعت سینمای ملی!‏

از کارگردان فیلم کامیل آیدین هیچ نمی دانیم. چون قرابه مقدس اولین فیلم اوست. اما همین اولین تجربه وی در ‏برگرداندن فیلمنامه آحمت یلماز کاریکاتوریست به فیلمی موفق و پر فروش نشان می دهد که درس اش را خوب یاد ‏گرفته است. البته در تیتراژ نوشته شده که فیلم را به همکاری یکدیگر کارگردانی کرده اند. همین تیتراژ تنها نقطه ضعف ‏فیلم است که به نظر می رسد انگار از دل فیلمی تلویزیونی بیرون کشیده و به قرابه مقدس سنجاق شده است!‏

اگر شافاک سزر را هنوز نمی شناسید، قرابه مقدس بهترین فرصت برای آشنایی با این کمدین مشهور ترکیه است. ‏دوستداران هجویه های هالیوودی نیز دلایل کافی برای دیدن این فیلم دارند!‏

ژانر: کمدی. ‏