ترجمه: حسین عیدیزاده
نشریه فلیوروایر به بهانه 100 سالگی رالف الیسون نویسنده فقید سیاهپوست 10 رمان با قهرمانی بدون نام را معرفی کرد.
سال 2014 همزمان است با 100 سالگی رالف الیسون، نویسنده سیاهپوستی که با رمان هستیگرایانه سال 1952 خود به نام “مرد نامرئی” به شهرت رسید. البته رمان او با داستان “مرد نامرئی” که سریالهای بسیاری براساس آن ساخته شده، فرق میکرد.
رمان الیسون داستان مردی آفریقایی-آمریکایی بود که در دهه 1930 در نیویورک در جستجوی هویت خود است. شخصیت اصلی این رمان نامی ندارد و همان مرد نامرئی است. این رمان در زمان انتشار مدت 16 هفته در صدر فهرست پرفروشترین رمانهای هفته آمریکا بود و برنده جایزه معتبر کتاب ملی (در بخش داستانی) در سال 1953 شد.
استفاده الیسون از قهرمانی بینام اشاره به “نابینایی اجتماعی” جاری در رمان دارد. رمان با چنین جملاتی شروع میشود: “من مردی نامرئی هستم. نه، من از آن موجودات خیالی ترسناک محبوب ادگار آلن پو نیستم، محصول سینمای هالیوود هم نیستم. من آدمی هستم با پوست و گوشت، خون و بافت… و میتوانم بگویم عقل هم دارم. من نامرئی هستم چون مردم ترجیح میدهند مرا نبینند، میفهمید!”
قهرمان بینام یکی از گزینههای محبوب بسیاری از نویسندگان مطرح دنیا بوده است. آنچه در ادامه میخوانید معرفی 9 رمان مهم است که قهرمان آنها بسیار جذاب و ماندگار و البته بدون نام هستند.
1- “کاغذ دیواری زرد” نوشته شارلوت پرکینز گیلمن
این رمان مهم در زمینه فمینیسم داستان زنی است که شوهر پزشکش او را در اتاقی محبوس کرده است. او دچار نوعی بیماری عصبی است و به همین دلیل شوهرش او را مجبور کرده همیشه در یک اتاق بماند. ما زندگی او را از طریق خاطراتی که مخفیانه مینویسد دنبال میکنیم. او در طرح کاغذ دیواری اتاقش نقش زنی را میبیند که به عقیده برخی نشانه جنون است اما به عقیده بسیاری بیانگر روحیه فمینیستی نویسنده است. قهرمان بینام این رمان به نماد جهانی سرکوب اجتماعی زنان در قرن نوزدهم بدل شد.
2- “قدرت و افتخار” ترجمه گراهام گرین
کشیش بینام رمان معروف گراهام گرین گذشتهای دارد که او را رها نمیکند و زیر نظر دولتی زندگی میکند که به دست و پای او زنجیر بسته است. حکایت گرین توصیفگر شک و ضعف این کشیش بینام است. سادگی و شکستپذیری این کشیش آنقدر آشناست که خواننده خیلی سریع با او همذاتپنداری میکند و به قول گرین “اون برای قهرمان شدن زیادی انسان است.”
3- “یکی مثل همه” نوشته فیلیپ راث
راث در این رمان مرگ یک مرد را روایت میکند. مردی که نام ندارد و ما از طریق رفتن به گذشته از زندگی او مطلع میشویم. میفهمیم که او سه بار ازدواج کرده و طلاق گرفته، چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفته، در مغازه جواهرفروشی پدرش کار میکرده و… در این رمان 182 صفحهای ما اطلاعات بسیاری درباره او به دست میآوریم اما نام این مرد را نمیفهمیم. تنها میفهمیم که پیری چقدر سخت است؛ “پیری یک مبارزه نیست، پیری یک قتلعام است.”
4- “The Tell-Tale Heart” نوشته ادگار آلن پو
پو این داستان هراسناک خود را از زبان قاتلی روایت میکند که سعی دارد ما را قانع کند دیوانه نیست. این داستان یکی از نمونههای کلاسیک راوی غیرقابلاعتماد است. همانطور که معلوم است ما هیچ وقت نمیفهمیم نام راوی چیست و برای همین حتی نمیفهمیم او مردی دیوانه است یا زنی دیوانه.
5- “رکسانا” نوشته دانیل دفو
از قدیم نام رکسانا در تئاتر به عنوان نام مستعار استفاده میشد و در این رمان دفو نیز داستان زنی بدون نام را دنبال میکنیم که رکسانا صدایش میزنند و شرایط زندگی او را به ورطه سقوط میکشاند تا اینکه با مردی ثروتمند آشنا میشود.
6- ”پسرها و دخترها” نوشته آلیس مونرو
مونرو در این رمان درخشان و دقیق داستان را از زبان دختر نوجوان بدون نامی روایت میکند که دوست دارد همراه برادرهایش در مزرعه کار کند تا اینکه کمک مادرش باشد. هرچند با گذر زمان او میپذیرد که یک زن است. در رمان نام برادر دختر “لِرد” است که برگرفته از واژه “لُرد” است و نشانگر سلطه مردان و هویت مردانه در رمان است.
7- “جاده” نوشته کورمک مکارتی
کورمک مکارتی در “جاده” فضایی آخرالزمانی را تصویر میکند که در آن پدر و پسری جوان در کشوری نامعلوم در میان خرابهها راه میروند، به این امید که غذایی پیدا کنند، با دیگر بازماندگان زمین روبرو شوند و شاید راه نجاتی پیدا کنند. در این رمان تاثیرگذار، ما وارد دنیایی در حال مرگ میشویم که در آن نامها دیگر معنا ندارند و شخصیتها هم نامی ندارند. همین بینامی موجب شده شخصیتها شبیه شمایلهای اسطورهای شوند.
8- ”کوری” نوشته ژوزه ساراماگو
“کوری” ماجرای بیماری مرموز همهگیری است که بینایی را از بین میبرد. ما در این رمان با شهری بینام با شخصیتهایی بی نام روبرو هستیم که در نتیجه نابینایی جامعه آنها در حال سقوط است. ساراماگوی برنده نوبل ادبیات در این رمان هم خوشبینی و هم بدبینی به نوع بشر را تصویر میکند. رمان ساراماگو اثری تمثیلی است که بینامی شخصیتهای آن به هولناکی فضای رمان کمک میکند.
9- “باشگاه مشتزنی” نوشته چاک پالانیک
قهرمان اصلی “باشگاه مشتزنی” هیچ نامی ندارد. به نظرش هم اصلا نیازی نبوده که قهرمان درمانده رمانش نامی داشته باشد. این رمان داستان مردی بدون نام است که زندگیاش پس از آشنایی با تایلر دردن، مردی که نماد تمامی آرزوهایش است، دگرگون میشود. خودش درباره اقتباس سینمایی از فیلم که در آن قهرمانش نام دارد چنین توضیح داده است: “این شخصیت در رمان نام ندارد. ما توی فیلمنامه لازم بوده کنار دیالوگهای او یک اسم بگذارند و برای همین نام این شخصیت را گذاشتهاند جک. چه کار مسخرهای. در رمان در جایی او گواهینامه خود را نشان مارلا میدهد تا به او بقبولاند تایلر دردن نیست. او در جلسات مشاوره خودش را به چند نام مختلف معرفی میکند. اما در آخر رمان وقتی مارلا را نجات میدهد او را تایلر صدا میزنند. بقیه شخصیتهای رمان هم او را به نام تایلر می شناسند. شاید چون او واقعا تایلر است. اما نام اصلی او… چه بگویم، خودم هم نمیدانم نام اصلی او چیست.”
منبع: خبر آنلاین