جبهه نجات ملی

نویسنده

حرف زدن در مورد احتمال خطر جنگ تقریبا دیگر دارد از مد می افتد، باید بگوئیم « سرت رو ‏بکش کنار، موشک نخوره بهت» روزهایی که در پیش روست، شامل دشوارترین روزهای تاریخ ‏ایران است. تا چند روز دیگر گزارش البرادعی منتشر می شود. توافق های جهانی نشان می دهد ‏که احتمالا این گزارش جز در جهت وادار کردن ایران به توقف غنی سازی و پذیرش این توقف ‏نیست. اما بعید به نظر می رسد که دولت احمدی نژاد این موضوع را بپذیرد، در نتیجه قطعنامه ‏سوم، در کنار احتمال آغاز حمله نظامی به ایران در راه است. این نه یک پیش بینی غریب، بلکه ‏طبیعی ترین چیزی است که ممکن است اتفاق بیافتد. ‏

اول: واقعیت نشان می دهد که چیزی به اسم غنی سازی وجود ندارد، آنچه وجود دارد، بازی ‏سیاسی دولت احمدی نژاد برای کسب یک وجهه ملی است، او گفته است که « ارزش انرژی هسته ‏ای صد برابر ملی شدن نفت است» معنی این سخن این است که دولت می خواهد تمام شکست های ‏خود را در عرصه اقتصاد، سیاست خارجی، توسعه بحران اجتماعی، افزایش ناامنی و نبود ‏آزادی، با پیروزی موهومی به نام دفاع از حق داشتن انرژی هسته ای جبران کند. دولت و رئیس ‏آن به دلیل عقده تاریخی ناتوانی حزب اللهی ها در اداره کشور در این سالها، می خواهند یک ‏چیزی برای پیروز شدن داشته باشند و اگر نداشته باشند، سعی می کنند نشان بدهند که دارند. ‏مشکل توقف غنی سازی این است که چیزی برای متوقف کردن وجود ندارد، با این وجود دولت ‏حاضر است برای اعلام نکردن توقف چیزی که وجود ندارد، تمام چیزهایی را که وجود دارند، از ‏بین ببرد. این یک شوخی تلخ و سیاه است. یک شوخی که می تواند منجر به جنگی بزرگ شود، ‏نه در سالی یا فصلی دیگر، نه، سرت رو بکش کنار، موشک نخوره بهت.‏

دوم: دولت احمدی نژاد، یا اگر در حقیقت بگوئیم گروهی که احمدی نژاد سخنگوی شان است و ‏معمولا این سخنان را در محلی که تعدادی از معلولین فکری انقلاب، به نام اعضای هیات دولت ‏بیان می کند، نمی خواهد و در هیچ حالتی حاضر نمی شود با جهان کنار بیاید. البته جهان هم ‏چیزی عجیب و غیرمنطقی از ایران نمی خواهد. جهان به دولت ایران اعتماد ندارد، این چیز ‏عجیبی نیست، مگر ما خودمان به این دولت اعتماد داریم؟ دولتی که رئیس اش روز روشن در ‏مورد حرف یک ماه قبل خودش دروغ می گوید، چه اعتمادی به او می شود کرد؟ دولتی که مجلس ‏حامی خودش را قبول ندارد، چگونه دیگران به او اعتماد کنند؟ ما چون ایرانی هستیم، می دانیم که ‏چنین دولتی با این همه نقطه ضعف توانایی تولید سلاح اتمی را ندارند، اما فرنگی ها که این چهره ‏ما را نمی بینند، آنها یک مشت نابغه و باهوش که از ایران فرار کرده اند و در دانشگاه های آنها ‏درس می خوانند می بینند و فکر می کنند که وقتی بچه 22 ساله دانشجوی ایرانی نابغه است، لابد ‏وزیر علوم هم انشتین است، نمی دانند که وزیر علوم فرق برد یمانی و رکن یمانی را نمی داند. و ‏قبل از وزارتش رئیس ستاد دیه یک استان بوده است. همین است که جهان به این دولت اعتماد ‏ندارد، این دولت هم می داند که اگر یک قدم عقب نشینی بکند، از تاریخ معاصر ایران تا سی سال ‏دیگر حذف می شود. و می داند که اگر قدرت را از دست بدهد، اینقدر کینه برای خودش خریده ‏است که تا سالها نمی تواند در زندگی سیاسی ایران هیچ ادعایی بکند. به همین دلیل است که او ‏جنگ را می خواهد و جنگ در فاصله یک قدمی ماست، لطفا سرت را بکش کنار، موشک از ‏کنارت دارد عبور می کند!‏

سوم: حذف لاریجانی نشان داد که رهبری حکومت هم به جای آنکه عقل و منطق دوستدارانش را ‏ملاک حسن و قبح مصالح و حقایق بداند، ترجیح می دهد که بازی آشوب را پیش ببرد، شاید که ‏موفق شود. به همین دلیل امید هرگونه تغییری از داخل گروه احمدی نژاد بعید است، تنها چیزهایی ‏که ممکن است اتفاق بیفتد این است که مثلا هاشمی شاهرودی هم استعفا بدهد و برود یا متکی و ‏طهماسب مظاهری هم کنار بکشند. به نظر می رسد که دولت دیگر نه به نخبه های اصولگرای ‏حامی دولت، بلکه تنها و تنها به وفاداران و فدائیان تکیه کرده است. شاید به همین دلیل جهان به ‏سوی برخورد با ایران پیش می رود. دولت حاکم هم محکم سر جایش می ایستد. در این صورت ‏آمریکایی ها و حامیان شان، به دلیل نداشتن فرصت، سعی می کنند در کوتاه ترین مدت سنگین ‏ترین ضربه ها را به ما بزنند. این ضربه ها دو نتیجه خواهد داشت، یا طبیعتا برنامه کنار گذاشتن ‏دولت در دستور کار قرار می گیرد، یا اینکه احمدی نژاد و دوستانش از شرایط بعد از ضربه ‏اولیه، برای تدارک کردن یک جنبش فاشیستی، به خیابان آوردن حزب اللهی ها، متهم کردن همه ‏مخالفان به خیانت به کشور، سرکوب جنبش های مدنی و سیاسی منتقد پیش می روند، روند ‏دیالوگ های پینگ پونگی میان هاشمی – احمدی نژاد که به خلق دو واژه « خائن» و « ناشی» از ‏دو سو منجر شده است، طبیعتا می تواند تا حد کودتای نظامی هم پیش برود، یا مثلا در « حصر» ‏نگاه داشتن خاتمی و هاشمی و کروبی و دستگیری دیگران و طبعا تشدید درگیری نظامی با جهان ‏تا مرز سقوط کامل. این وضع تلخی است. وضعی که موشک ها از کنار گوشت عبور می کنند، ‏آهای! سرت را بکش کنار!‏

چهارم: در کوتاه مدت، فقط دو عامل واقعی می توانند از ادامه بحران جلوگیری کنند، نخست آنکه ‏سیاستمداران و روحانیون عالیرتبه کشور مانند هاشمی رفسنجانی، خاتمی، کروبی، منتظری، ‏صانعی و دیگران تلاش کنند تا دولت را وادار به توقف روند غنی سازی و اعلام رسمی آن کنند. ‏این موضوع طبعا با نقشه آنان برای انتخابات سه ماه دیگر سازگار نیست، اگر فرصت سه ماهه ‏بدون بمباران نصیب منتقدان دولت شود، طبعا ممکن است انتخابات راهی را به سوی آینده باز ‏کند، اما اگر فلج موجود در نیروهای مخالف دولت و سینه خیز رفتن لاک پشتی آنها ادامه یابد، ‏طبیعی است که کار به انتخابات نمی رسد. ضمن اینکه در هر حال اگرچه سه ماه دیگر انتخابات ‏انجام می شود، اما دولت شش ماه دیگر برای آخرین بهره برداری از مجلس وقت دارد، مجلسی ‏که برای تمکین کردن از دولت آماده مورد تجاوز قرار گرفتن توسط دولت است و حسرت گفتن ‏یک آخ را هم به دل موکلین اش، که ظاهرا مردم هستند، گذاشته است. در چنین حالتی دولت ‏طبیعتا سنگین ترین فشار را بر مخالفان می آورد تا مجلس بعد را سوخته و بی حاصل، دست ‏مخالفان که برنده فرضی انتخابات هستند بدهد. تردیدی نیست که سیاستمداران و روحانیون ‏عالیرتبه کشور، مانند همان ها که نام بردم، اگر بخواهند گفتارشان را در همان حد متلک و یا ‏مصاحبه مطبوعاتی و یا مخالفت های بی حاصل محدود کنند، به نتیجه نمی رسند. یک چانه زنی ‏بی فشار است و طبیعتا حریف برنده مجادله پشت درهای بسته خواهد بود. اما این گروه از یاد ‏نباید ببرند که « مخالفان دولت نمی دانند که تا چه حد پشتوانه مردمی دارند و دولت نمی داند تا چه ‏حد پشتوانه مردمی ندارد.» اگر روحانیون معتبری مانند همین افراد نامبرده نتوانند نیروی ‏اجتماعی را به صحنه واقعی درگیری با دولت بکشند و دولت را وادار به عقب نشینی نکنند، دیگر ‏معلوم نیست که چه مرجعی برای به تحرک کشاندن مردم می شود فرض کرد؟ طبیعتا دلایل برای ‏حضور در صحنه فراوان است، آیا آقایان کروبی و هاشمی و خاتمی نمی توانند جمعی بزرگ را ‏برای اعتراض به رفتار دولت به نظاهرات آرام مخالفان در حیابان بخوانند و خودشان پیشرو ‏جمعیت شوند؟ اسلام و مملکت بیشتر از این هم ممکن است در خطر باشد که روز مبادا را دور از ‏دسترس می کنند؟ ‏

پنجم: حالت دیگر اینکه افراد فوق همراه با گروهی وسیع از صاحب نظران سیاسی و مراجع ‏فرهنگی و اجتماعی مانند شیرین عبادی، عباس امیرانتظام، وکلای مهم، احزاب مخالف دولت، ‏نیروهای اصلاح طلب مشارکت، اعتماد ملی، روشنفکران، کانون معلمان، زنان فعال، و سایر ‏نیروهای اصلاح طلب داخل و خارج از کشور است که آنها از مردم بخواهند و خود نیز وارد ‏صحنه اعتراض به دولت شوند. استدلال ساده است: « ما در معرض خطری جدی هستیم، دولت ‏حاکم نیز عامل ایجاد این خطر است. مردم با دو احتمال مواجه اند، یا باید به انتظار ویرانی کشور ‏در جنگ باشند، یا علیه دولتی که از جنگ استقبال می کند، حرکت کنند.» برای نیروهای سیاسی ‏کشور، فردایی وجود ندارد که بخواهند خود را برای آن حفظ کنند، ضمن آن که اگر این حرکت ‏همه گیر نشود، قطعا بیفایده خواهد بود و اگر همه گیر شود و مردم برای جلوگیری از جنگ به ‏خیابان بیایند، به احتمال زیاد دولت را وادار به عقب نشینی می کند. این عقب نشینی راهی برای ‏نجات میهن است. پیشنهاد « جبهه نجات ملی» بی تردید می تواند « همزه وصل» همه نیروهای ‏ایرانی حول محور علیه جنگ و مخالف با استبداد شود. برای جلوگیری از جنگ لازم نیست ‏مشابهت های فراوانی میان نیروهای سیاسی باشد، همین که بخواهند جلوی جنگ را بگیرند، ‏کفایت می کند. برای ایجاد جبهه نجات ملی هم نیازی به یک سال فکر کردن نیست، اگر یک سال ‏به این منوال بگذرد، مملکتی بر جا نمی ماند، نجات یک ضرورت حیاتی است. ‏

ششم: یک جبهه قوی و گسترده می تواند « جبهه نجات ملی» را سروسامان دهد. در چنین حالتی، ‏اول باید بدانیم که آغاز جنگ، به معنی رفتن به استقبال نابودی بسیاری از دستاوردهای سیاسی و ‏اجتماعی و فرهنگی کشور در سالهای متمادی گذشته است، طبیعتا دولتی که پلی نساخته و ‏کارخانه ای احداث نکرده، نگران نابودی آن هم نیست. آنچه در معرض از دست رفتن است، ‏ثروت ملی، تمامیت ارضی، ثبات سیاسی، احترام جهانی، امنیت و پیشرفت های اجتماعی و ‏فرهنگی و اقتصادی ایران است. در آستانه این جنگ، مردم چیزی برای از دست دادن ندارند. ‏موهوماتی مانند انرژی هسته ای اصلا وجود ندارد که از دست دادن آن موجب ناراحتی مردم ‏شود، اما باید بدانیم که اگر امروز به این وضع اعتراض نکنیم، قطعا فردایی برای اعتراض کردن ‏در پیش رو نداریم. یکی از راههای پیش رو انتخابات اسفند امسال است. اگر نیروهای سیاسی ‏کشور، به درک صحیحی از شرایط امروز دست یابند، می توانند پروژه انتخابات برای تغییر ‏دولت را پیش ببرند. باید « جبهه نجات ملی» را تشکیل داد تا‏

اول: نمایندگان این جبهه در ملاقات با مراجع بین المللی جلوی توقف جنگ را بگیرند.‏

دوم: سیاستمداران برای فراهم کردن حداقل هایی از حضور مردم در انتخابات تلاش کنند

سوم: جبهه ای گسترده برای حضور ملت پای صندوق های رای تلاش کند

چهارم: نمایندگان منتخب ملت باید برای تغییر دولت از طریق قانونی تلاش کنند.‏

پنجم: این دولت در یک مجلس معتدل و معقول براحتی عدم کفایت سیاسی اش اثبات می شود.‏

هفتم: آنچه گفته شده است، طبیعتا راهی دشوار و پر از دردسر است، راهی که بدون همت ما ‏صورت نمی گیرد. تقریبا برای هر کدام از این اقدامات هزاران مانع و دشواری وجود دارد، اما ‏باید بدانیم که اگر بخواهیم در این سرما و سکوت وحشتناک باقی بمانیم، هیچ کسی برای نجات ما ‏نمی آید. ترسیدن گویی برای همه ما عادت شده است، یک ترس تاریخی روی سر همه ما سایه ‏انداخته است. اما تردیدی نیست که امروز هر کسی بترسد همه چیز را از دست می دهد، امروز ‏روز ترسیدن نیست. آنچه ایران نیاز دارد این است که مردمانی که از این وضع خسته اند و تاب ‏این اضطراب وحشتناک را ندارند، فقط از جای شان تکان بخورند و از این رخوت وحشتناک و ‏زجرآور بیرون بیایند. ‏

هشتم: بسیاری از اصلاح طلبان در گفته های اخیر خود اعلام کرده اند که رسانه ندارند و به همین ‏دلیل در انتخابات پیش رو ممکن است از رسانه ملی جا بمانند، این سخنی است درست، اما آیا جز ‏ترس برای استفاده از رسانه های فراوان داخل و خارج از کشور، مانعی وجود دارد؟ آیا همه ‏درها واقعا بروی همه بسته است؟ اگر چه رسانه های بیرون از ایران پوشش و قدرت کافی برای ‏رقابت با رسانه های در دسترس را ندارند، رسانه های بیرون می توانند منعکس کننده واقعیات ‏داخل کشور شوند، به شرط اینکه خط قرمزهای موهوم را که هر روز پهن تر از قبل دور ما ‏کشیده می شود و دولت با کشیدن خط قرمز دائما رسانه ها را از دسترس نیروهای منتقد خارج می ‏کند، زیر پا گذاشته شود. در هر صورت، ما در وضعی دشوار قرار داریم، عبور از این وضع ‏دشوار نیازمند خطر کردن است، شاید سه سال قبل لزومی به این خطر کردن نبود، اگرچه اگر آن ‏زمان هم خطر می کردیم، شاید کار به این جا نمی رسید. یک فرمول قدیمی می گوید که یک ‏جمعیت متشکل هزار نفری می تواند یک جمعیت غیر متشکل پنج هزار نفری را متفرق کند، اما ‏هرگز یک جمعیت ده هزار نفری نمی تواند جلوی حرکت یک میلیون نفر را بگیرد. اگر یک ‏میلیون نفر را نمی توانیم به خیابان بکشانیم، مطمئن باشیم که آنها صد هزار نفر را به خیابان می ‏کشانند و خیابان را به نام خودشان ثبت می کنند. ‏

نهم: دوستی به بهانه تشکیل « کمیته دفاع از انتخابات آزاد» نوشته است، این « ما» آغاز شده ‏است. به نظر می رسد که این ما آغاز شده است، اما این ما باید زودتر از جایش تکان بخورد، ‏وضع دشوارتر از آن است که فکر می کنیم. خانم شیرین عبادی هم باید سرش را پائین تر بیاورد، ‏موشک ها جایزه نوبل صلح را تشخیص نمی دهند. ‏

آنچه می گویم می تواند دو روی سکه کابوس ها و رویاهای ما باشد. ما می توانیم بمانیم و هیچ ‏نگوئیم و بمیریم. این مرگ، نه فقط مرگ ما، بلکه مرگ ایران و تمامیت ارضی ماست. ‏

ابراهیم نبوی

‏23 آبان 1386‏