قا ب ♦ چهار فصل
بزرگمهر حسین پور در اقدامی کم نظیر در کشور ما قصه “عروسک پشت پرده” را به قالب کمیک استریپ درآورده است. کم نظیر از آنجا که کمیک استریپ همچنان عرصه ای بکر و کمتر تجربه شده میان تصویرگران ما است و از طرف دیگر، حسین پور نمونه ای از ادبیات وزین معاصر را مبنای کار خود قرار داده؛ داستانی کوتاه از صادق هدایت، که جایگاه اسطوره ای میان ادب دوستان دارد و ترجمان دنیای ذهنی اش به هر مدیوم دیگر، جسارت می خواهد…
درباره کمیک استریپ “عروسک پشت پرده” اثر بزرگمهر حسین پور
صادق هدایت در دنیای کمیک استریپ
مهرداد، دانشجوی خجالتی ایرانی در پاریس، سرگردان ما بین ذهنیتی انباشته از پند و نصایح هزار سال پیش و دنیای جدیدی که همگان با زبانی دیگر سخن می گویند، به عروسکی پشت شیشه یک مغازه عاشق می شود و آن را می خرد. پنج سال بعد به ایران باز می گردد و برخلاف انتظار خانواده، از ازدواج با دخترعموی اش درخشنده سر باز می زند؛ او معشوق بیجان اش را پشت پرده ای قلمکار نگه می دارد و هر شب برای اش راز و نیاز می کند. دختر که حسودانه توجه پسر را به عروسک، زیر نظر دارد سعی می کند خود را به شکل رقیب درآورد؛ مثل او آرایش کند، مثل او بپوشد و مثل او در فضای تهی نگاه کند. عاقبت مهرداد در گریز به واقعیت اسلحه بر می دارد و به عشق خیالی شلیک می کند غافل از آن که درخشنده به جای عروسک ایستاده است.
این خلاصه داستان “عروسک پشت پرده” است که بزرگمهر حسین پور در اقدامی کم نظیر در کشور ما به قالب کمیک استریپ درآورده و در سایت زیگزاگ ارائه کرده است. کم نظیر از آنجا که کمیک استریپ همچنان عرصه ای بکر و کمتر تجربه شده میان تصویرگران ما است و از طرف دیگر، حسین پور نمونه ای از ادبیات وزین معاصر را مبنای کار خود قرار داده؛ داستانی کوتاه از صادق هدایت، که جایگاه اسطوره ای میان ادب دوستان دارد و ترجمان دنیای ذهنی اش به هر مدیوم دیگر، جسارت می خواهد، خاصه آن که مدیوم کذایی، کمیک استریپ باشد که شکل جدی و نخبه گرای آن کمتر میان مخاطب ایرانی شناخته شده و طرفدار دارد. به نظر من، کار بزرگ بزرگمهر شایسته آن بود که فراتر از دنیای مجازی اینترنت عرضه شود و محل نقد و نوشتارهای تحلیلی قرار گیرد تا جریانی که او به تنهایی و با جدیت شروع کرده، عمق و وسعت یابد و منجر تحولی در هنر کمیک استریپ ما شود. اما ظاهراً کارشناسان، کمیک استریپ را لایق مکث و تأمل نمی دانند یا که شاید در برابر این پدیده که یک سر در ادبیات دارد و سر دیگر در تصویرگری، سرگردان مانده اند.
حسین پور طراحی زبردست و کارتونیستی درجه یک است که به تکنیک های مختلف طراحی و شیوه های متنوع اجرا تسلط دارد، می تواند فضایی شاد و کارتونی بیافریند یا برعکس، دنیایی سیاه و واقع گرا. تجربه های اش در کمیک استریپ مطبوعاتی از جمله ستون موفق “ساندویچ” در هفته نامه چلچراغ و فعالیت در زمینه انیمیشن او را تبدیل به گزینه ای عالی برای اقتباس مصور از داستان هدایت کرده است. او برخلاف سبک شاد کارهای چلچراغ، مداد و پاستل مشکی را ابزار اصلی طراحی هایی اکسپرسیونیستی قرار داده و با قرار دادن کاراکترهای واقع گرایانه اش در دل سایه روشن های قوی با پس زمینه رنگی آبی و بنفش سعی کرده مالیخولیای داستان هدایت را به تصویر کشد. قاب های او اکثراً به تنهایی، مؤثر و گیرا هستند. حسین پور حس تنهایی مهرداد و خفقان غربت در کشور بیگانه را با قرار دادن اندام او در قاب هایی که هیاکل سیاه و نا مشخص احاطه اش کرده اند مجسم کرده و برای برگرداندن ادبیات هدایت به تصویر، تعابیری اندیشیده است. مثلاً این جمله هدایت را که: “…چند ماه اول هم در فرنگ اغلب او را به یاد می آورد ولی بعد کم کم درخشنده را فراموش کرد” با چند تصویر از صورت اثیری درخشنده می بینیم که کادر به کادر کوچک تر می شود، در قالب عکسی قرار می گیرد و عاقبت به پاره عکسی رنگ و رو رفته در گوشه کادر تبدیل می شود.
اما به نظر می رسد کمیک استریپ حسین پور به ترفندهای تصویری بیشتری، برای تبدیل رسانه کلامی به تصویر نیاز داشته است. ریتم توالی کادرها بسیار کند است و طراح، اکثراً زاویه هایی معمولی برای تصویر کردن صحنه ها انتخاب کرده که به کادرهایی ایستا انجامیده است. درست است که داستان کوتاه هدایت، کنش بیرونی چندانی ندارد اما عشق مالیخولیایی یک مرد به عروسکی بیجان، فضای ذهنی پرتحرک و غریبی فراهم آورده که می توانست الهام بخش زوایای دید بدیع و کادرهای پویاتری شود و کار را از شکل مصورسازی صرف یک داستان بیرون آورد. انگار که حسین پور مرعوب منبع اقتباس خود شده و از حرکتی آزادانه تر در چارچوب داستان هدایت چشم پوشیده است.
عدم ارتباط بصری بعضی کادرها با یکدیگر، از جمله عواملی است که این حس “مصورسازی صرف” را تقویت می کند. به نظر می رسد که حسین پور بعضی کادرهای اش را منفک از قاب قبل و بعد تصوّر و طراحی کرده و بعد تک قاب ها را پشت هم چیده باشد. ترفند تکرار یک قاب با نرم افزار فتوشاپ در ابعاد مختلف هم (برای القاء حس دور و نزدیک شدن به موضوع)، مشکل را حل نکرده بلکه با تکرار، به یکنواختی بیشتر انجامیده است. این در طراحی استوری بورد (فیلمنامه مصور) یک فیلم یا انیمیشن، شاید مساله ای نباشد چرا که تک قاب ها قرار است اساس آفرینش یک فیلم قرار گیرند، در واقع استوری بورد یک شکل هنری نا کامل است که با ساخت فیلم به کمال می رسد اما در کمیک استریپ، چیدمان قاب ها در کنار هم، ریتم درونی، توالی احساسی- روایی و فرم نهایی اثر را هم تشکیل می دهد. پس می بینیم که در کار طراحان کمیک قدرتمندی مثل فرانک میلر یا آلن مور، “لی آوت” صفحات و یا انتخاب و کنار هم قرار دادن کادرها خود تبدیل به یک ویژگی و اصل هنرمندانه می شود. شاید اگر حسین پور کادر ها را کنار هم و در یک صفحه تجسم می کرد، پیش از طرح نهایی، خود به این نتیجه می رسید که اندازه بعضی کادرها را تغییر دهد و یا زاویه دید ها را عوض کند. در شکل فعلی، حاصل تلاش او در بعضی قسمت ها، مابین یک کمیک استریپ و استوری بوردی برای یک انیمیشن، سرگردان مانده است.
درباب نوشتار این کمیک هم، ای کاش حسین پور به اقتباسی آزادانه تر رو می آورد و بعضاً خود را مقید به استفاده از عین جملات هدایت نمی کرد چرا که در شکل فعلی، ترکیب جملات هدایت با آنچه که نثر نیمه محاوره ای خود بزرگمهر است اندکی توی ذوق می زند.
با تمام این احوال، عروسک پشت پرده تجربه ای ارزنده و شروعی بسیار خوب و امید بخش بر جریانی است که حسین پور در اقتباس حرفه ای تر اش از اثر دیگر هدایت یعنی “تخت ابونصر” ادامه داده و آن را تکامل بخشیده است. امیدوارم که زمینه چاپ و نشر این آثار در تیراژی وسیع تر فراهم آید و این چشمه، به دریایی خروشان فرو ریزد.