غرور قبل از سقوط

نویسنده

ایان ویلیامز

تازه ترین افشاگری های سیمور هرش در خصوص افزایش عملیات های مخفیانۀ آمریکا نشان می دهند که ایران بخاطر ‏بلندپروازی های هسته ای خود بازی بسیار خطرناکی را آغاز کرده است. غرور ملی یک چیز است، اما با در نظر ‏گرفتن خطر حملۀ آمریکا یا حتی اسرائیل، برنامه غیرنظامی هسته ای ایران چندان معقول بنظر نمی رسد.‏

تا قبل از اینکه آمریکا موضوع هسته ای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ببرد، هیچ چیز “غیرقانونی” دربارۀ ‏برنامۀ غنی سازی اورانیوم ایران وجود نداشت. آژانس بین المللی انرژی اتمی و ارزیابی خود سازمان ملی اطلاعات ‏آمریکا را دارد که بر فعالیت هسته ای ایرانیان مهر تأیید گذاشته اند، به این معنا که برنامۀ آنها ارتباطی با ساخت سلاح ‏های اتمی ندارد. ایرانیان عضو مطیع آژانس بین المللی انرژی اتمی هستند و هیچگونه علاقه ای به سلاح های اتمی ‏ندارند.‏

اما همانطور که هفته گذشته به یک صاحبنظر ایرانی در شبکه تلویزیونی پرس تی وی گفتم، برخورداری از حق ‏قانونی برای به آتش کشاندن منزل خود به این معنا نیست که انجام این کار عاقلانه است. متأسفانه دولت هایی مانند ‏انگلیس، فرانسه و آمریکا که این استدلال را برای ایرانیان می آورند، با تأکید بر ساخت نیروگاه های غیرنظامی هسته ‏ای در لوای فناوری سبز یا صلح آمیز، تاحدودی اعتبار خود را از دست داده اند. ‏

ایرانیان مدعی اند که به نیروگاه های اتمی برای رسیدن به خودکفایی در حوزۀ انرژی نیاز دارند. این در حالی است که ‏سرزمین های انگلیس و آمریکا به رغم داشتن زغال سنگ و محاط بودن در دریایی از نفت و گاز، خود بدنبال برنامۀ ‏هسته ای هستند. بنابراین، آنها در موضعی نیستند که با ادعای ایران مخالفت کنند. ‏

اما در واقع علم و فناوری و بقای انرژی ایران در تیررس منفی پروژۀ هسته ای این کشور قرار گرفته اند. استدلال ‏ایرانیان که تاحدودی با سیاست حفاظت از محیط زیست مغایرت دارد، این است که تنها صادرات اصلی آنها، بجز ‏پسته، نفت است. بنابراین، بهتر است از انرژی اتمی برای مصارف داخلی استفاده کنند و نفت و گاز طبیعی را برای ‏صادرات نگه دارند.‏

این سیاست از نظر اقتصادی بسیار منفی است، سیاستی است که ایرانیان را در دام وابستگی به کالا گرفتار خواهد کرد. ‏روش های بهتری وجود دارند که ایرانیان می توانند آنها را برای مغزها و سرمایۀ خود بکار بگیرند و می توانند آنها را ‏از کشورهای خلیج فارس بیاموزند. ‏

در واقع، شک دارم که نگرش ایرانیان دربارۀ حیثیت ملی (که در کل طیف سیاسی این کشور وجود دارد) واقعا ً مهم ‏ترین عامل باشد. تهران واقعا ً می تواند ادعا کند که در معرض تهدید قرار دارد. آمریکا با تهدید حملۀ نظامی مستقیم به ‏ایران، حرف های اسرائیل را که تنها قدرت هسته ای منطقه است، تکرار می کند. آمریکا به منظور کسب آرای مورد ‏نیاز برای ارجاع پروندۀ هسته ای ایران به شورای امنیت دستی به سر و روی هند کشیده و جریان ارسال تسلیحات و ‏اعطای کمک های مالی به پاکستان را ادامه داده است. ‏

جنگ طلبان آمریکا و اسرائیل علنا ً بر طبل حمله به ایران می کوبند، امری که باعث تشدید حمایت های داخلی از دولت ‏ایران شده است و احتمالا ً می تواند حمایت اکثریت غالب مردم ایران را از برنامه تسلیحاتی این کشور بدنبال داشته ‏باشد. از همه اینها گذشته، جان مک کین آواز “بمباران، بمباران، بمباران ایران” را سر می دهد و رقیب او باراک ‏اوباما به آی پک قول داده است که هیچ گزینه ای بر ضد ایران حذف نخواهد شد. ‏

اگر بتوان بوش و اسرائیل را از آغاز نبرد نهایی بازداشت، و در صورتی که اوباما به وعده های آغازین خود پایبند ‏باشد، آنوقت حتی دیپلماسی ناشیانۀ همۀ طرف ها هم می تواند راهگشای مسأله هسته ای ایران باشد. گذشته از همۀ اینها ‏اینکه ایران کمی احترام می خواهد. ‏

اروپا و آمریکا باید حق ایران برای در اختیار گرفتن چرخۀ کامل سوخت هسته ای را به رسمیت بشناسند، اما در عین ‏حال محترمانه از ایران بخواهند که پروتکل های الحاقی آژانس بین المللی انرژی اتمی را امضاء کند و با بازرسی های ‏بیشتر بین المللی موافقت نماید. در مقابل آمریکا نیز می تواند، گذشته از برقراری روابط مالی و تجاری با ایران، ‏موافقتنامه عدم تجاوز به این کشور را بپذیرد و تعهد نماید که از هرگونه حملۀ بی دلیل اسرائیل به ایران جلوگیری کند. ‏البته این اقدامات برآوردن خواسته های یک حکومت دینی و متعصب با گرایش های اقتدارگرایانه است، حکومتی که ‏بسیاری از شهروندان خود را زندانی و اعدام می کند. اما بسیاری از کشورها به رغم داشتن این ویژگی ها توانسته اند ‏روابط خود را با دولت بوش حفظ کنند. ‏

منبع: گاردین، 30 ژوئن ‏