مبحث خشونت بخش مهمی از مطالعات، تحقیقات و گزارش های فعالان جنبش زنان در ایران را تشکیل می دهد و آنان در این تلاش بی وقفه معمولا سه هدف را دنبال می کنند: تغییر قوانین تبعیض آمیز، شناسایی و بررسی چگونگی عملکرد و بازتولید خشونت علیه زنان، و افشاء و عدم سکوت در برابر خشونت.
نظریه های فمینیستی نشان می دهند که خشونت علیه زنان به هرشکل که درآید در تحلیل نهایی محصول فرهنگ مردسالاری است که در آن مردان هم بر نهادهای اجتماعی و هم برتن زنان کنترل دارند. در حقیقت خشونت علیه زنان هم ابزاری برای تبعیت و وابستگی زنان و هم بخشی از سلطه ایدئولوژیک و نهادی است.[1]
بسیاری از زنان مرتبا مورد آزار و خشونت قرار دارند اما همچنان در چرخه خشونت باقی می مانند. آنچه که این ماندگاری پر رنج را تشدید و قانونمند می کند و راه بیرون رفت را از زنان می ستاند عمدتا ناشی از نداشتن حق سرپرستی فرزندان، فقدان حق طلاق، نداشتن تامین مالی (گاه به دلیل عدم حق اشتغال و نداشتن حقوق برابری که باعث می شود زن از ابتدا به مرد وابسته شود) و… است. از طرفی دشواری مراحل طلاق، عدم حمایت خانواده از زن، عدم حمایت دیگر نهادی های رسمی و قانونی از زنان به دلیل قوانین نابرابر مبتنی بر جنسیت، ناآگاهی عموم زنان از قوانین موجود، نبود چشم اندازی برای آینده، ترس از طلاق که در واقع هراس از بی آبرویی و تنهایی است و هم چنین ترس از ازدواج مجدد (و به اصطلاح “اشتباه مجدد”) نیز از جمله عواملی است که زندگی زنان را تا سر حد نابودی و مرگ می رساند.
در جوامع مردسالار خشونت روبه گسترش است: همسر کشی، دختر کشی و دیگرکشی در پهنه جامعه را نمی توان رویدادهای استثنایی یا حادثه نامید بلکه خشونت سیستماتیک و گسترش یابنده است و ناشی از فرهنگ مردسالارانه که با حمایت قوانین تبعیض آمیزش، تاراج گر زندگی زنان است. وقتی حوادث را مرور و باز بینی می کنیم به روشنی جای پای نابرابری قوانین، سنت ها و عرف را در بازتولید نظام مند خشونت، به راحتی مشاهده می کنیم. خشونت علیه زنان در اشکال مختلف درزندگی زنان امری فراگیر است. می گویند خشونت بر زنان به حوزه امور شخصی مربوط است! به نظر می رسد این باور و تعریفی گمراه کننده از پدیده خشونت است چرا که خشونت، امری شخصی و منحصر به فرد یا افراد نیست بلکه مشکل فراگیر اجتماعی ماست. برای روشن شدن این موضوع، چند حادثه اخیر را با هم مرور می کنیم:
خشونت به خاطر ازدواج اجباری دختر [ 13بهمن 1386، روزنامه ایران]
زنی به همراه دختر 17 ساله اش از همسر بازرگانش به اتهام شکنجه دخترش و تحمیل ازداوج اجباری به دادگاه شکایت کرده است. زن می گوید یک سال است شوهرم دل باخته زنی است که همسر سابقش بوده و از خارج برگشته و حالا با او ارتباط دارد و قصد دارد با او مجدد ازدواج کند. به شوهرم اخطار دادم که در صورت ازدواج مجدد با فرزندانم او را ترک خواهم کرد. همسرم برای انتقام تصمیم گرفت دختر 17 ساله ام را به عقد یکی از دوستانش که 20 سال بزرگ تر از دخترم است در آورد. دخترم نپذیرفت و مخالفت کرد. او دخترم را در برابر چشمانم با کمر بند تا سر حد مرگ کتک زد و در اتاقی حبس کرد او را داغ می کرد و بدن دخترم را می سوزاند. آثار سوختگی و کبودی بر بدن دختر باقی مانده است. این زن می گوید به خاطر رفتار خشونت آمیزو تحمیل ازدواج اجباری، دیگر حاضر نیستم با او زندگی کنم.
زنی به خاطر پسر نیاوردن به قتل رسید [9 بهمن 1386، روزنامه اعتماد]
دو مرد که در ماجراهای جداگانه همسرانشان را به قتل رسانده بودند، روز گذشته در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدند. زنی به پلیس خبر داد دخترش طیبه به قتل رسیده است. این زن مدعی شد دامادش (محمد کریم) دخترش را کشته است. محمد کریم پس از دستگیری لب به اعتراف گشود و قتل طیبه را پذیرفت. سپس مادر طیبه در جایگاه حاضر شد و گفت؛ من برای دامادم تقاضای حکم قصاص دارم. محمد کریم دلش می خواست فرزند پسر داشته باشد و طیبه دو بار باردار شده و هر دو بار فرزند دختر به دنیا آورده بود. محمد کریم بر سر این مساله با طیبه اختلاف داشت و حتی می خواست او را طلاق دهد.
در دومین محاکمه که آن هم در شعبه 74 برگزار شد مرد همسرکش که موفق به جلب رضایت اولیای دم شده بود از لحاظ جنبه عمومی جرم در برابر هیات قضات قرار گرفت. عبدالحمید 54 ساله متهم به قتل همسرش به نام ناهید گفت: من و ناهید سال ها بود که با هم اختلاف داشتیم و روز حادثه مطابق معمول ناهید باز هم گلایه هایش را آغاز کرد. به شدت از او ناراحت شدم و کنترل خودم را از دست دادم و وی را خفه کردم. وقتی او را کشتم تازه به خودم آمدم و از ترس، جسد را به بیابانی در اطراف خاوران بردم و آتش زدم.
ادعای قتل ناموسی [13 بهمن 1386، روزنامه ایران]
مردی با ادعای جلوگیری از تعرض به همسرش، دوستش را به قتل رساند. متهم 31ساله دوستش را در منزلش به قتل می رساند. این مرد پس از بازداشت گفت: روز حادثه هنگامی که در محل کارم حضور داشتم همسرم به من تلفن زد و گفت صمد مزاحمش شده است. به منزل رفتم. وقتی وارد خانه شدم بوی سیگار می آمد. به همسرم گفتم چه کسی اینجا بود، او با اشاره دست جای مخفی صمد را نشان داد و فهمیدم دوستم با ورود به خانه قصد داشته به همسرم تعرض کند. من نیز او را کشتم.
قتل به خاطر دادخواست طلاق [13 بهمن 1386، روزنامه ایران]
شوهر خشمگین وقتی دریافت همسرش برای جدایی دادخواست طلاق داده است، مقابل ساختمان مجتمع دادگاه خانواده در حضور مردم او را از پا درآورد.
مرد جوان پس از قتل همسرجوانش به پدر زن خود حمله کرد و با شش ضربه کارد او را بشدت مجروح کرد. متهم به قتل که سهراب نام دارد. درباز جویی گفت: پنج سال پیش درمیانه با سمیه ازدواج کردم و حاصل آن یک فرزند چهار ساله است. اما در زندگی مشترک خود یک روز خوش هم نداشتیم. همیشه به خاطر مسائل خانوادگی با هم درگیر می شدیم. یک روز پس از جر و بحث با یکدیگر او را بشدت کتک زدم و او با گرفتن طول درمان از پزشکی قانونی از من شکایت کرد. اما با وساطت آشنایان و اقوام با هم آشتی کردیم. پس از این ماجرا از شهرستان میانه به کرج مهاجرت کردیم. اما بار دیگر اختلاف های ما شروع شد تا این که یک روز متوجه شدم او با حالت قهر خانه را ترک کرده و به خانه پدرش رفته است و تقاضای طلاق داده است. از همان موقع تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. روز برگزاری نخستین جلسه رسیدگی به دادخواست طلاق ما، قبل از این که او به دادگاه مراجعه کند به آنجا رفتم و گوشه ای به کمین نشستم.. قبل از این که آنها وارد ساختمان مجتمع خانواده شوند با کارد به او حمله کردم و ۱۵ ضربه به سمیه زدم وقتی مطمئن شدم که کشته شده فرار کردم اما دستگیر شدم.
پیرمردی دخترش را قربانی سوء ظن خود کرد [13 بهمن 1386، خبر گزاری دانشجویان ایران]
جسد دختری 32 ساله در یک منزل مسکونی بر اثر خفگی جان باخته بود، پیدا شد. پدر دختر 61 ساله متهم به قتل گفت: دخترم با آدم های زیادی رفت و آمد داشت! من از آشنایان فقط شنیده بودم اما روز حادثه با چشم خودم دیدم و اصلا از کاری که کردم پشیمان نیستم، دخترم فاسد بود و بعد از مرگ شوهرش، او هم باید میمرد. متهم ادعا میکند که دخترش دارای فساد اخلاقی بوده و ظاهرا همهی آشنایان و اطرافیان خانوادهی این دختر روی این موضوع اتفاق نظر داشتند اما به هر حال باید صحت ادعاهای متهم تحت بررسی قرار گیرد تا بتوان اظهارنظر قطعی کرد.
مردی 45 ساله همسر جوانش را به قتل رساند [14 بهمن 1386، ایسنا]
محمود در جریان اختلافات و نزاع خانوادگی همسر 35 ساله اش را به بیابان های اطراف روستای فیض آباد (راور) برد با بستن روسری بدور گردن او را به قتل رسانید. محمود پس از کشتن همسرش به پاسگاه رفت و خود را معرفی و جسد همسرش را تحویل داد.
خشونت موج می زند
روزانه صدها نمونه از این دست اعمال خشونت آمیز در صفحات حوادث روزنامه ها گزارش می شود. کتک زدن، خفه کردن، استفاده از اسلحه، چاقو، اسید پاشی، عکس برداری یا سایر وسایل برای ارعاب زنان به شکل های گوناگون و به طور مداوم در اطرافمان اتفاق می افتد. برای مثال، امتناع از انجام رابطه جنسی برای مردان کافی است تا مردانگی خود را از راه خشونت بر زنان اعمال کنند. خشونت علیه زنان از میان نخواهد رفت مگر آنکه جامعه حق مردان را برای نگریستن به زنان به عنوان دارایی و اموال شخصیشان، به رسمیت نشناسد و در جهت زدودن این دیدگاه تلاش کند.
صفحات حوادث روزنامه ها پر است از این حوادث که با کوچک ترین اختلاف نظر و درخواست نزاع و کشمکش ها به قتل منجر می شود. مردان یاد گرفتهاند که خشم یا احساس ناامنی خود را از طریق خشونت بیرون بریزند. این فرهنگ پذیرفته شده خشونت است و مردان بسیاری فهمیدهاند که خشونت علیه زن، کودک، راه پذیرفته شدهای برای کنترل شخص دیگر، به خصوص، شریک زندگیشان است. اگرچه نظر مسئولین چیز دیگری است! “فریدون امیرآبادی” سر پرست شورای حل اختلاف خانواده در تهران در بحث روز رادیو، علت اصلی همه اختلافات خانوادگی را “توقعات نابجای زن” معرفی می کند و ده سال اول زندگی را دوران شناخت طرفین از یکدیگر می خواند!
اما فعالان کمپین یک میلیون امضاء و جنبش حقوق برابر دیدگاهی دیگر دارند و خشونت هایی که اتفاق می افتد را ناشی از نداشتن حق طلاق و نابرابری های قانونی دیگر می دانند: مریم حسین خواه فعال زنان و عضو کمپین یک میلیون امضاء که تجربه 45 روز زندگی در میان زنان زندانی را در کارنامه خود دارد می گوید: “مسائلی که ما بیرون از زندان می دیدیم حکم تئوری داشتند و در زندان می شد نمونه های عینی تمام این تئوری ها را به چشم دید و لمس کرد. من در عمرم نه زن قاتل دیده بودم و نه زن موادی یا کسانی که حبس های طولانی دارند. وضعیت زندان را باید نوشت و ده روز اول به عنوان یک خبرنگار حضور داشتم. سعی می کردم از تمام روابط زنان زندانی سر در بیاورم اما بعد از ده روز که هویت خود را به عنوان یک زندانی پذیرفتم ماجرا شکلی متفاوت و سخت تر را پیدا کرد.” مریم: “راحله زن روستایی و بی سوادی که در سن پانزده سالگی در روستا ازدواج کرده و شرایط بسیار سختی را تحمل کرده بود و بارها به خانواده اش گفته بود که می خواهد طلاق بگیرد. اما قانون از او حمایتی نکرد. راحله پیش از اعدام می گفت خوشحال است که برای اولین بار در زندگی اش می بیند که کسانی هستند که به او فکر می کنند و بیرون از زندان برایش تلاش می کنند و این مسأله از زنده ماندن برایش مهمتر بوده است”.[2]
جلوه جواهری فعال زنان و عضو دیگر کمپین یک میلیون امضاء در توصیف شرایط داخل زندان اوین می گوید: “تصور ما این است که شرایط داخل زندان با شرایط بیرون متفاوت است اما زندان در واقع کوچک شده ی محیط بیرون است و خیلی ها به خاطر اتفاقات ساده ای در زندان هستند اما مشکلات قانونی به خصوص طلاق و قصاص و سن ازدواج، عمده ترین مسائل تاثیر گذار در زندان هستند، این مشکلات، البته مربوط به طبقه خاصی هم نیست و همه زنان را شامل می شود.” [3]
جلوه با اشاره به اعدام راحله زمانی ادامه می دهد: “تحلیل زنان زندانی از قانون بسیار جالب بود و بسیاری از این زنان با آگاهی اندک خود به دلیل این که از نزدیک مسائل و معضلات قانونی را تجربه کرده اند سعی می کنند مسائل حقوقی را تحلیل کنند و نیاز به کمک دارند. اکثر این زنان با اعدام و قصاص مخالف بودند”. جلوه می گوید: “وقتی مسائل داخل زندان را از نزدیک می بینید به این باور می رسید که چاره ای جز تغییر قوانین تبعیض آمیز نیست. افرادی مانند ما از حمایت های اجتماعی بر خوردارند اما هر کسی می تواند به خاطر یکی از مسائلی که این زنان درگیرش بودند به زندان برود بی آن که از حمایت اجتماعی خاصی برخوردار باشد واین موضوع نشان می دهد که باید به دنبال راه حلی واقعی برای این مسائل بود.”
در میان بسیاری از فرهنگ ها، مجموعه ای از باورها، هنجارها، و نهادهای اجتماعی وجود دارد که ضمن قانونمند کردن روشهای اعمال خشونت برعلیه زنان به تداوم آنها در جامعه یاری می رسانند. اعمال و رفتارهایی که بر علیه زنان و در درون خانواده انجام می گیرد، معمولا هیچگونه مجازاتی را بدنبال ندارد.
بر اساس گزارش های رسمی (که با توجه به فقدان یک سیستم مسئول و کارآمد در گزارش کردن دقیق خشونت ها، بسیار حداقلی هستند و با آنچه که به راستی در جامعه با آن روبرو هستیم متفاوت است) دیگرکشی ها و خشونت ها در حال افزایش است. اگر حتا گزارش های رسمی، گستردگی پدیده خشونت را نشان ندهند اما کافی است که به آمارها و سخنان مسئولان توجه کنیم که حتا اگر مستقیما در ارتباط با خشونت نباشند با این حال نشان دهنده عمق فاجعه ای هستند که در جامعه ما در حال وقوع است. طبق گفته مسئولان 80 درصد کسانی که تقاضای طلاق می کنند زن هستند و این نشانه آن است که زنان از مشکلات عدیده ای در خانواده مردسالار موجود رنج می برند و خشونت پنهان در خانواده های بسیاری سبب می شود که زنان به رغم همه مشکلاتی که طلاق در جامعه ما دارد به طور گسترده به طلاق بیاندیشند. اگر به آمار 4 میلیونی معتادان، عمیق تر نگاه کنیم میتوانیم تاحدودی به شرایط واقعی که در زیر پوست جامعه در حال وقوع است پی ببریم.
از یک طرف آمارهای واقعی و رسمی از خشونت های موجود علیه زنان در کشور وجود ندارد و ارگان خاصی هم به عنوان متولی ثبت خشونت علیه زنان در کشور نداریم و از سوی دیگر این مشکل اجتماعی نیز انکار می شود. مجموعه این عوامل سبب شده که چالش بزرگی بر سر راه مبارزه علیه خشونت ایجاد شود. کمبود اطلاعات و آمار صحیح از خشونت های اعمال شده بر زنان، نبود ارائه خدمات از طرف دولت، عدم تغییر نگرش بسیاری از مسئولان و قانونگذاران برای اصلاح قوانین نابرابر و… از مشکلات عمده در راه مبارزه بر علیه چرخه فراگیر خشونت در کشور ماست.
پانوشت ها:
1- فرهنگ نظریه های فمینیستی، ترجمه نوشین احمدی و دیگران، نشر توسعه، ص455-457.
2- گزارش “عبادی: ما نسل های قدیم تر حرفی نداریم در مقابل جوانان بزنیم جزآفرین بر همت شما”، سایت تغییر برای برابری:
منبع: مدرسه فمینیستی